بهطور مسلم، این مفهوم یکی از مهمترین ابزارها و جنبههای استراتژی خارجی هر کشوری را تشکیل میدهد ولی درک درست آن از اهمیت زیادی برخوردار است. جایگاه قدرتنرم در دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران چیست؟ چرا امروزه علاقه زیادی به این مفهوم پیدا شده و به موضوع مهمی تبدیل شده است؟ نخبگان ایرانی چه برداشتی از قدرتنرم دارند؟
با نگاهی گذرا به بیانات مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی ایران، نشریههای دانشگاهی و روزنامهها در سالهای اخیر میتوان به وفور اصطلاح قدرتنرم را مشاهده کرد. این خود نشانه آشکاری است که قدرتنرم به بخش قابل توجهی از گفتمان رسمی و عمومی در سیاست خارجی و سیاست بینالملل تبدیل شده است.
امروزه قدرتنرم نه تنها در سیاست جهانی بلکه در سیاست داخلی نیز به یکی از ابزارهای موفقیت تبدیل شده است. در این میان نهادهای حامل این سیاست از جمله وزارت امورخارجه نقشی مهم ایفا میکنند.
واژه قدرتنرم را برای نخستینبار بعد از جنگ جهانی دوم، ای.اچ کار، دانشمند روابط بینالملل مطرح کرد و بعدها ژوزف نای آن را رواج بیشتری داد. نای قدرتنرم را اینگونه تعریف میکند: توانایی برای بهدست آوردن خواستهتان از طریق جذابیت و گیرایی، نه زور و اجبار.
در آغاز جنگ جهانی اول تلاشها برای به کار گرفتن قدرتنرم سرعت گرفت، طوری که بسیاری از حکومتها برای تبلیغ آرمانهای خود سازمانهایی را تأسیس کردند.
نه تنها آمریکا ادارهای در این خصوص تشکیل داد بلکه در طول سالهای اولیه پیش از ورود آمریکا به جنگ، این امر به هدف اصلی تلاشهای کشورهای دیگر تبدیل شد، طوری که انگلیس و آلمان نیز برای ترسیم تصویر مطلوب از خودشان در افکار عمومی آمریکا به رقابت پرداختند. برخلاف تأثیر تبلیغات گسترده آلمان، انگلیس با تمرکز بر نخبگان آمریکایی و استفاده از کلکها و حقههای نرم موفقتر عمل کرد.
با پایان جنگ سرد، آمریکاییها به تخصیص بودجه و سرمایهگذاری در قدرتنرم علاقه بیشتری پیدا کردند. از سال1963 تا 1993، بودجه فدرال 15برابر افزایش یافت، اما بودجه آژانس اطلاعرسانی ایالات متحده تنها 5/6 برابر افزوده شد.
این آژانس در اواسط دهه1960 بیش از 12هزار کارمند داشت که این رقم بالاترین تعداد آن بود، اما در سال1994 این رقم به 9هزار و در آستانه تصاحب آن به وسیله وزارت امور خارجه به 6هزار و 715کارمند رسید. بهنظر میرسد قدرتنرم به کالای بیمصرفی تبدیل شده بود. بین سالهای 1989 و 1999 بودجه آژانس مزبور تا 10 درصد کاهش یافت.
در حالی که برنامههای رادیو دولتی در طول جنگ سرد نیمی از جمعیت شوروی را هر هفته و 70 تا 80 درصد جمعیت اروپای شرقی را پوشش میداد، در آغاز قرن جدید تنها 2 درصد از جمعیت عرب به رادیو صدای آمریکا گوش میدادند و منابع شعبه آژانس اطلاعرسانی ایالات متحده در اندونزی، بزرگترین کشور مسلمان جهان، به نصف رسید. از سال 1995 تا 2001، مبادلات فرهنگی و آکادمیک از 45 هزار در سال به 29 هزار رسید و بسیاری از کتابخانهها و مراکز فرهنگی در دسترس بسته شدند.
در حالی که بیبیسی هر هفته در سرتاسر جهان 150میلیون شنونده داشت، رادیو صدای آمریکا کمتر از 100میلیون مخاطب داشت. قدرتنرم بهگونهای با جنگ سرد عجین شده بود که کمتر آمریکاییای متوجه روی دادن انقلاب اطلاعاتی بود و به این ترتیب قدرتنرم بیاهمیت شده بود. تنها پس از سپتامبر2001 بود که آمریکاییان به اهمیت سرمایهگذاری در قدرتنرم دوباره پیبردند و حتی پس از آن بود که رادیو صدای آمریکا در سال 2003 تولیدات زبان انگلیسیاش را تا 25درصد کاهش داد.
جایگاه قدرتنرم در دیپلماسی عمومی ایران
با نگاهی موجز به پیشینه قدرتنرم میتوان مولفههای اصلی آن را مشاهده کرد: فرهنگ(زبان، سنتهای ایرانی، دین اسلام و تشیع)، ارزشهای سیاسی( انتخابات، حقوق زنان و جامعه مدنی) و سیاست خارجی(مشروعیت، پرستیژ و روابط عمومی).
دیپلماسی عمومی صرفا برقراری روابط و تعامل با کشورهای خارجی و سازمانهای بینالمللی نیست بلکه ارائه و انعکاس تصویری مثبت از یک کشور بخش مهم دیپلماسی عمومی را تشکیل میدهد.با توجه به اینکه در سند چشمانداز بیست ساله، جمهوری اسلامی ایران در سال 2025 در میان 28 کشور خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی جزو کشورهای پیشرفته به لحاظ اقتصادی، علمی و تکنولوژی خواهد بود، بهکارگیری و استفاده از مولفههای قدرتنرم در این مدت از اهمیت زیادی برخوردار است.
دین اسلام و بهویژه تشیع ظرفیتهای بالقوه بسیار زیادی دارد که از قدرت نفوذ و جذابیت فوقالعادهای برخوردار است. امروزه بسیاری از دانشمندان روابط بینالملل به نقش دین در این حوزه اهمیت زیادی میدهند. دین پدیدهای فراگیر و جهانی است و دارای ظرفیتهایی است که میتواند نقش مثبتی در برقراری آشتی و صلح ملتها داشته باشد.
قدرتنرم همواره از مولفههای کلیدی کادرهای رهبری است. سیاستمداران هوشمند همواره به این نکته پی بردهاند که جذابیت داشتن به آنها مشروعیت میبخشد. زمانی که آمریکا به مشروعیت و اعتبار سیاستهایش در عراق توجهی نکرد، نظرسنجیها کاهش چشمگیری را در قدرتنرم آن کشور نشان داد.
قدرت هیچ وقت از لوله تفنگ بیرون نیامده است؛ حتی خشنترین دیکتاتورها نیز هم بر ترس و هم بر جذابیت تکیه کردهاند. جمهوری اسلامی ایران همواره بر استفاده صلح آمیز از سلاحهای هستهای تأکید کرده است. دین اسلام نیز دین صلح است نه ستیزه جویی و دیپلماسی عمومی را نه در چارچوب ستیزهجویانه بلکه در چارچوب صلح و جذابیت و آشتی مینگرد.
براساس نظرسنجیها و به اذعان خود مقامات آمریکایی قدرتنرم این کشور در دهه گذشته در بسیاری از مناطق دنیا به نحو چشمگیری افول پیدا کرده است. برخی از تحلیلگران دلیل این امر را ساختاری میدانند و تصریح میکنند که بیزاری از هژمونی ایالات متحده هزینهای است که باید بپردازد و برخی دیگر دلیل آن را ناشی از سیاستهای ستیزهجویانه جورج بوش میدانند.
اوباما اکنون میراث مشکلات سیاستهایی در مناطقی از دنیاست که آمریکا فقط در آن از قدرت سخت استفاده کرده است؛ عراق، افغانستان، پاکستان، ایران و کرهشمالی. بنابراین هر زمان که توپ خود را بر زمین یکی از این مناطق میاندازد با مشکلات زیادی مواجه میشود. از این رو، اوباما تلاش میکند با اعمال سیاستهایی از میراث بوش فرار کند؛ اعلام بستن زندان گوانتانامو، کمتر استفاده کردن از اصطلاح جنگ با تروریسم، تشکیل گروه دوحزبی ویژه برای صورتبندی سیاستگذاری جدید برای تغییرات جوی و غیره از جمله اقداماتی است که در راستای برقراری موازنه بین قدرتنرم و سخت انجام میدهد.
حرف آخر
برداشت نخبگان جمهوری اسلامی ایران از مفهوم قدرتنرم در دیپلماسی عمومی اهمیت اساسی دارد. زمانی که ژوزف نای از قدرتنرم غرب صحبت میکند منظور این نیست که غرب قدرت سخت خود را کنار بگذارد و فقط به مولفههای قدرتنرم روی آورد بلکه منظور این است که هژمون زمانی که تشخیص میدهد اعتبار و پرستیژ خود را در جهان از دست میدهد باید موازنهای بین قدرتنرم و قدرت سخت برقرار سازد. بنابراین، زمانی که آمریکا از قدرتنرم صحبت میکند در واقع به تثیبت هژمون میاندیشد و ممکن است بنا به گفتهای دمکراتها از در صلح وارد شوند و از در جنگ خارج شوند و جمهوریخواهان برعکس (درست همانطور که در دوران بوش مشاهده کردیم). ازاینرو، فهم درست قدرتنرم در دیپلماسی عمومی بسیار مهم است.
حال سؤال اینجاست که دستگاه دیپلماسی ایران تا چه حد توانسته است در بهکارگیری مناسب قدرتنرم موفق عمل کند؟ و تا چه حد توانسته است از ظرفیتهای بالقوه در فرهنگ، ارزشها و حتی دین برای انعکاس تصویری مثبت از جمهوری اسلامی ایران استفاده کند؟