شبکههای استانی تعریف تقریبا روشنتری دارند چرا که به رویدادها و فرهنگهای بومی میپردازند و در مسیر برنامهسازی، خواستهها، نیازها و اقتضائات بومی مخاطبان خود را در نظر میگیرند اما شبکههای سراسری مخاطبان خود را تقسیم کرده و برای گروههای سنی یا اقشار مختلف جامعه ایرانی برنامه تولید میکنند. بهنظر میرسد از این بابت شبکههای سراسری چنان که باید در نقش برآورده کردن خواستهها و نیازهای همه مردم این سرزمین ظاهر نمیشوند تا عنوان ملی بودن برای این سیما تحقق پیدا کند.
در حالی که شبکههای استانی با تعریفی کم و بیش روشن راه خود را در پیش گرفتهاند، شبکههای سراسری براساس تعریف مبهمشان همچنان در حال طیکردن مسیرهای موازی هستند و چندان که باید نتوانستهاند هویت مستقل خود را بازیایند.
هر کدام از شبکههای ما علاوه بر شمارهای که برای هر کدام مشخص شده، یک عنوان موضوعی هم دارند؛ شبکه یک شبکه همه مردم ایران و شبکه ملی است، شبکه دو قرار است شبکه کودک باشد و شبکه سه شبکهای برای جوانان و شبکه چهار هم قصد برنامهسازی برای فرهیختگان را دارد اما این شبکهها حتی در حدی که متناسب با عنوان موضوعی آنها باشد هم به یک هویت مستقل دست پیدا نکردهاند. شبکههای یک، دو و سه ساختاری تقریبا یکسان دارند و روند تهیه و تولید، کنداکتور پخش و ساختار کلی آنها شبیه به هم است. شبکه چهار در این باره شاید اندکی متفاوت باشد اما این تفاوت هم آنقدرها نیست که هویت کاملا مستقلی برای این شبکه ایجاد کند.
شبکههای سراسری سیمای ما، با برنامههای صبحگاهی شروع میشوند، پیش و پس از ظهر برنامهای برای خانوادهها دارند، همگی ساعات اولیه شب را به پخش سریال اختصاص دادهاند و در همه آنها، با فواصل معینی اخبار روز به اطلاع مخاطبان میرسد. زمانی که این ساختار در همه شبکهها بهصورت یکسان وجود دارد، همه تلاش برنامهسازان در نهایت باعث جلب توجه مخاطبان به یک برنامه خاص در یک شبکه خاص میشود و نه پیشی گرفتن شبکهای از شبکه دیگر. بهعنوان نمونه ممکن است در برنامههای خبری، مثلا برنامهای مانند 20:30 مورد توجه قرار گیرد و در برنامههای تحلیلی برنامهای مثل نود. این موفقیتها نتیجه تلاش صرف گروههای برنامه ساز و خلاقیت و ابتکار آنهاست و نتیجه مستقیمی از یک استراتژی درست در یک شبکه.
ابهامی که در تعاریف شبکههای سراسری وجود دارد بیش از هر چیز ناشی از نرسیدن این شبکهها به شرایط متناسب با عنوان موضوعی آنهاست. چنانکه میبینیم شبکه کودک هنوز به راستی شبکهای برای کودک نیست بهصورتی که خانوادهها با خیال راحت فرزندانشان را پای این شبکهها بنشانند و شبکه سه هنوز نه شبکه ورزش است و نه حتی شبکهای برای جوانان.
تعریف نیاز یا نیازسنجی
چنانچه فرض کنیم شبکههای ما تعریف روشن و دقیقی داشته باشند برای اعمال شدن این تعریف لازم است که هر شبکه مطابق با راهی که برایش در نظر گرفته شده، دست به نیازسنجی بزند و نیازهای جامعه مخاطبان خود را بشناسد.
برای نیازسنجی لازم است، علاوه بر برنامهسازان، گروههایی در هر شبکه، به امر تحقیق و پژوهش مشغول باشند و تب و تاب جامعه مخاطب خود و تغییر و تحولات این جامعه را بشناسند و براساس آن کدهای اطلاعاتی در اختیار تصمیمسازان بگذارند تا مشخص شود هر شبکهای به چه نوع برنامههایی نیاز دارد و این برنامهها باید به چه شیوه و در چه زمانهایی به مخاطبان ارائه شود. اما متأسفانه نه تنها تلویزیون ما چنین گروههای مستقلی ندارد بلکه مجموعه مرکز تحقیق و توسعه سیما هم نتوانسته این خلأ را پر کند. در نتیجه آنچه در تصمیمسازی و تصمیمگیری در مدیریت تلویزیون شاهدیم، بیشتر تعریف نیاز است تا نیازسنجی، در حالی که برای رسانهای مثل تلویزیون ما که قرار است دانشگاه باشد، این دو باید توأمان با هم و به شکلی کاملا ظریف در تصمیمسازیها مدنظر قرار گیرند.
هرکدام از شبکههای تلویزیونی ما، براساس همان تعریف موضوعی، باید خوراک خاصی را به مخاطب خود بدهند اما این خوراک معمولا براساس آنچه مخاطب میخواهد تهیه نشده بلکه براساس روش ارتزاق رسانه برای مخاطب، تهیه میشود؛ بنابراین در عصر رسانههای تعاملی، شبکههای تلویزیونی ما برنامههایی به مخاطبان ارائه میکنند که تنها مبتنی بر نگاه سیاستگذاران رسانه است و از این بابت شبیه روش منسوخ شده آموزشی ما در دبستانها و دبیرستانهاست که همواره جریان یکسویه دارد. رسانهای که قرار است دانشگاه باشد با در پیش گرفتن یک ارتباط یک سویه و بیتوجه به خواست و نیاز مخاطب یا به مرور طرد میشود یا در نهایت موفق به تربیت مخاطبانی کوتهفکر و سطحینگر خواهد شد که از اندیشیدن عاجز هستند.
رقابت با رقیب خیالی
در یک میدان مبارزه، زمانی پیروزی اتفاق خواهد افتاد که رقیبی وجود داشته باشد. اما شبکههای تلویزیونی ما همواره مشغول رقابت با همراهان خود هستند. کاملا روشن و واضح است که شبکه یک، با تعریفی که دارد، نمیتواند با شبکه دو رقابت کند و همچنین رقابت این دو با شبکه سه بیمعناست چرا که هر کدام بناست راه خودشان را بروند و تعریف خاص خودشان را داشته باشند.
ضمن اینکه در یک مجموعه واحد با ساختار و تشکیلات واحد و حتی امکانات مساوی، مقولهای به اسم رقابت، محلی از اعراب ندارد. اما در عین حال برتری و موفقیت، نیازمند رقابت است، بنابراین یکی از مهمترین مشکلات شبکههای سیمای ما، نشناختن رقیب است.
مدیران شبکههایی شبیه به هم با ساختاری یکسان، نمیتوانند روشهای خلاقانه در پیش بگیرند، مگر اینکه برنامهسازان این شبکهها در تولید برنامه وارد رقابت شوند. این است که معمولا برنامههای موفق تلویزیون نتیجه خلاقیتهای فردی هستند و در نهایت این فرد موفق یا گروه موفق وقتی از شبکهای به شبکه دیگری میرود، مخاطب را نیز با خود میبرد.
رقابت برای شبکههای سیما زمانی اتفاق خواهد افتاد و مؤثر خواهد بود که هر شبکه با توجه به عنوان موضوعیاش با رسانههای همکار دیگرش رقابت کند. مثلا شبکه کودک زمانی برنده موفقی است که برنده رقابت رسانهای باشد و بتواند در مقایسه با یک شبکه کودک ماهوارهای مخاطبان بیشتری را بهخود جلب کند.
سیمای بیرقیب ما!
تلویزیون جمهوری اسلامی ایران یا همان سیمای ما امروز رسانهای تنهاست که راه خود را در پیش گرفته و برای ایجاد هیجان، دارد با خودش رقابت میکند. این تنهایی به معنی بیرقیبی نیست که رقبایش در آنسوی آبها خوراکی برای مردم تهیه میکنند که مسمومیت آن از روز روشنتر است.
شاید زمانش فرارسیده که تلویزیون ما به جای تقسیم کردن مخاطب به عام و فرهیخته و... بیاید موضوعاتش را مشخص کند و شبکههای موضوعی متعدد و متنوعی مانند شبکه ورزش، خبر، موسیقی و مواردی از این دست را براساس نیاز مخاطبش تأسیس کند و وارد دنیای رقابت با شبکههای فراگیر شود. تردیدی نیست که این رقابت هم برای شبکههای ما خیر بهدنبال خواهد داشت و هم برای ما، که سیمایمان بهخودمان شبیهتر میشود.
در این صورت رسانه ملی ما، رسانهای خواهد بود شامل شبکههای متعددی که در کنار هم، وجوه متعدد چهره جامعه ایرانی را به نمایش میگذارد که نه تنها برای ما انعکاس خودماست بلکه برای دیگران هم تصویری از ماست که در قاب رسانه ملی به نمایش در آمده است.