پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۱۱:۰۹
۰ نفر

روشنک محمدی: تندتند راه می‌رفت، این موقع روز وقت رفتن به مسجد نبود اما مطمئن بود که فقط در این گوشه از زمین خدا آرامش پیدا می‌کند.

  دقت که می‌کردی عرق روی پیشانی و دودو زدن حدقه چشم‌هایش مشتش را باز می‌کرد. همه اینها به وضوح نشانه‌ای بود که خبر از وقوع یک اتفاق تلخ می‌داد.
 11 سال پیش هم این‌طوری شده بود، درست زمانی که باید به برادرش می‌گفت همه زندگی‌اش در آتش اشتباه پسر برادر سوخته است. مردم ده، کریم را دوست دارند. فاطمه دختر کدخدا می‌گفت: «توی دل این مرد هیچی نیست، یه ذره بد عنقه اما پرکار و اهل زندگیه... دل مهربونی داره... مردم ده دوستش دارن.»

همه می‌دانستند که کریم به یک چشم به هم زدن از کوره در می‌رود و هیچ کنترلی روی اعصابش ندارد. همیشه موقع ناراحتی، ماه بانو و بچه‌ها سکوت می‌کردند، کریم هم بعد از چند ساعت هر طوری شده بود از دل آنها در می‌آورد. البته چند سالی می‌شود که بهتر شده اما باز هم...

 اصل ماجرا

آقا کریم یک هفته‌ای می‌شد که از دنده چپ بلند شده بود و با زمین و زمان مشکل داشت. همه اهل خانه را عاصی کرده بود، سال‌ها بود که کار رسیدگی به دامهای توی طویله را ته تغاری خانواده انجام می‌داد. دیگر از ماه بانو سن و سالی گذشته بود این آخری‌ها درد کمر امانش را می‌برید، اما 3 روز بود که کریم اراده کرده بود که ماه بانو باید به گوسفندها علوفه بدهد و به آنها رسیدگی کند. زیر بار مریضی ماه بانو هم نمی‌رفت.

به دنیا آوردن 8 بچه، کار توی مزرعه، رسیدگی به کارهای خانه، پختن نان و گرفتن کره و ماست و پنیر و هزار تا کار دیگر به اضافه کج‌خلقی‌های جورواجور کریم پیرترش کرده بود. انگار کریم، عادت کرده بود به شنیدن «چشم» از دهان این زن!

کریم آن روز، مثل همیشه خروس‌خوان از خواب بیدار شد و به عادت همیشه، بدون اینکه چشم‌هایش را باز کند دست به دیوار گرفت و از اتاق خارج شد. از بچگی دوست نداشت به محض بیدار شدن چشم‌هایش را باز کند. ماه‌بانو هم همیشه مسیر و راه رفتن صبح‌های کریم را باز می‌کرد و مراقب بود تا چیزی به پای شوهرش نرود.

پای حوض نشست، با انگشت چشم‌هایش را شست و چند مشت آب به‌صورتش زد که چشمش به طویله خاموش افتاد. می‌دانست که این ساعت باید چراغ طویله روشن و ماه بانو مشغول رسیدگی به حیوان‌ها باشد. اما این بار برخلاف همیشه این زن مهربان تصمیم گرفته بود که به گفته ناحق شوهرش چشم نگوید.

ساعت 3 بعدازظهر همان روز2  پسر بزرگ کریم، زانو به زانوی پدر نشسته بودند و با چشمانی از حدقه بیرون زده می‌شنیدند که: امروز خیلی از دست مادرتون عصبانی شدم. رفتم طویله دیدم به زبون بسته‌ها قوت صبحشون رو نداده. صداش کردم نیومد، رفتم بیرون به زور آوردمش توی طویله و گفتم یالله به اینا غذا بده، گوش که نداد زبون درازی هم کرد. منم با یه سنگ زدم تو سرش... افتاد... نمی‌دونم چی شده؟! از سرصبحی تا حالا خبری ازش ندارم... شما پاشید برید یه خبر برام بیارین...

چند دقیقه بعد پسرهای این زن بیچاره به سر و صورت زنان وارد مسجد شدند و معلوم شد که ماه بانو در اثر ضربه‌ای که به سرش وارد شده خونریزی مغزی کرده و مرده است!
مردم از ماجرا خبردار شدند. کریم به جرم قتل همسرش دستگیر شد در حالی که کوله‌بار غم از دست دادن زنی را که سی و چند سال با او زندگی کرده بود بر دوش می‌کشید.
وقتی سوار خودرو پلیس می‌شد گریه می‌کرد.

این برای نخستین باری بود که چشم‌های این مرد مغرور و عصبانی نم می‌زد، شاید اگر مدت‌ها پیش اجازه داد بود کمی از عصبانیتش از طریق چشم‌هایش به بیرون از وجودش طراوش کند، این اتفاق نمی‌افتاد.

آستانه خشم

دکتر الهیار اسفندیاری، روان‌شناس خراسانی معتقد است خشم در همه انسان‌ها وجود دارد و به هیچ عنوان این خصیصه قابل حذف نیست اما می‌توان از روش‌هایی برای کنترل خشم استفاده کرد. این روش‌ها قابل یادگیری هستند و به آسانی می‌توان برای مقابله با آثار سوء خشمگین بودن، آنها را به کار برد.

 وی می‌افزاید: «نخستین گام برای کنترل خشم خودداری از جواب سریع به محرکی است که عصبانیت ایجاد می‌کند. به‌طور قطع اگر کریم در دادن پاسخ به همسرش کمی تعلل می‌کرد کار آنها تا این حد بالا نمی‌گرفت که وی ماه‌بانو را به قتل برساند یا برای ساکت کردن همسرش از سنگ استفاده کند.»

اسفندیاری می‌گوید که پایین آمدن آستانه خشم پدیده‌ای است که این روزها در شهرها نیز به چشم می‌خورد. وی در این باره یادآور می‌شود گردشی کوتاه در شهر، ثابت می‌کند بیشتر آنهایی که حالا شهرنشین شده‌اند و مجبورند عواقب زندگی در یک شهر شلوغ و پرهیاهو را تحمل کنند، با کمترین محرکی دچار خشم می‌شوند و مقابل کسی که آنها را به این حالت واداشته است، گارد می‌گیرند.

این روانشناس خاطرنشان می‌کند: «ریشه اولیه آستانه تحمل در افراد، ارثی است، ولی مانند سایر مولفه‌ها و مهارت‌های شخصی همچون اعتماد به نفس همیشه در حال نوسان است، یعنی افرادی که به مهارت‌های کنترل و تقویت آستانه تحمل مسلط نیستند. به احتمال زیاد در برخورد با تنش‌ها و مشکلات، واکنش‌های سالمی را نشان نخواهند داد.»

 اسفندیاری می‌گوید اکنون آستانه تحمل اجتماعی افراد به‌شدت ضعیف شده است و این سطح پایین آستانه تحمل عوارض و خطرات روانی اجتماعی و حتی جانی بسیار زیادی به‌دنبال خواهد داشت، ‌به‌طوری که افراد ممکن است گاه به خاطر یک مسئله ساده اتفاق‌های تلخی را رقم بزنند.

همشهری استانها

کد خبر 107771

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز