در این کنفرانس که با حضور تمامی طرفهای منطقهای منازعه (رژیم صهیونیستی، سوریه، لبنان، مصر، اردن و فلسطینیان) برگزار شد، پایهها و مبانی سیاسی حل و فصل جامع منازعه اعراب و اسرائیل در قالب اصل «زمین در برابر صلح» طراحی گردید.
متعاقب برگزاری کنفرانس مادرید، روندی در ابتدای کار، محرمانه و با محوریت ایالات متحده آمریکا شکل گرفت که محورهای مختلف منازعه را از یکدیگر جدا میکرد. بر این اساس، موافقتنامههای اسلو، وای ریور، وای پلانتیشن و... میان رژیم صهیونیستی و سازمان آزادیبخش فلسطین و موافقتنامه وادی عربه میان تلآویو و اردن به امضا رسید.
بر مبنای موافقتنامه اسلو 1993 میبایست دولت مستقل فلسطینی تا سال 1998 میلادی یعنی در یک دوره 5 ساله تشکیل، موافقتنامه نهایی صلح میان رژیم صهیونیستی و فلسطینیان امضا و مسائل نهایی شامل سرنوشت بیتالمقدس، مسأله مرزها و محدوده حاکمیتی دولت فلسطینی، آوارگان فلسطینی، شهرکهای یهودینشینِ برپا شده در سرزمینهای اشغالی سال 1967 و نهایتاً مسأله منابع آبی تعیین تکلیف میگردید.
این دوره انتقالی تا سال 2000 میلادی نیز تمدید شد و نهایتاً در ماراتن چانهزنیها و مذاکرات سیاسی در نشست کمپ دیوید دو و عدم توافق باراک و عرفات عملاً به پایان خط رسید.
شکست نشست کمپ دیوید دو در واقع پایان رؤیای دستیابی به صلح با رژیم صهیونیستی از طریق مذاکرات سیاسی بود. ملت فلسطین که قریب به یک دهه به منادیان و صاحبان تفکر سازش سیاسی فرصت داده بودند، با شکست قطعی روند سیاسی، تنها چند ماه پس از نشست کمپ دیوید دو، با آغاز انتفاضه مسلحانه دوم (انتفاضه الاقصی) عملاً یکبار دیگر زمام امور را به دست تفکر مقاومت و نبرد مسلحانه در برابر دشمن صهیونیستی دادند و بدین ترتیب، پارادایم غالب در صحنه سیاسی فلسطینی، از پارادایم سازش سیاسی تبدیل به پارادایم مقاومت شد.
با شعلهور شدن و اوج گرفتن انتفاضه مردمی در فلسطین در سالهای گذشته، روند مذاکرات سیاسی صلح نیز به حالت تعلیق و رکود درآمد. تمامی تلاشها و طرحهای سیاسی منطقهای و بینالمللی در سالهای گذشته از جمله طرح نقشه راه، ابتکار صلح عربی، ابتکار ژنو و طرحهای میچل، تنت و... نیز یا طرحهای صرفاً امنیتی با هدف متوقف ساختن انتفاضه بوده یا به دلیل فراهم نبودن فضای مناسب سیاسی داخلی (فلسطینی و اسرائیلی)، منطقهای و بینالمللی، مجالی برای پیشرفت نیافتهاند.
در مقابل، روند مقاومت و انتفاضه با استمرار عملیاتهای نظامی گروههای مقاومت فلسطینی، پیشرفت چشمگیری یافت و با خروج اشغالگران صهیونیست از نوار غزه در سال 2005 و رفع اشغال از بخش کوچکی از سرزمین اشغالی فلسطین پس از 38 سال و تخلیه 8 هزار شهرکنشین عملاً به بار نشست.
هرچند با خروج اسرائیل از نوار غزه تبلیغاتی در سطوح منطقهای و بینالمللی مبنی بر اینکه زمینه برای آغاز مجدد روند سیاسی و شکست بنبست مذاکرات فراهم آمده، بهراه افتاد، اما مردم فلسطین تنها چند ماه پس از این رخداد، با انتخاب جنبش مقاومت اسلامی (حماس) در انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین، بار دیگر به گزینه مقاومت رأی دادند.
دولت تازهتأسیس حماس نیز بهرغم تمامی فشارهای سیاسی و محاصره شدید اقتصادی، نهتنها زیر بار شناسایی رژیم صهیونیستی نرفت، بلکه امیدهای موجود برای از سرگیری روند سیاسی را نیز کمرنگ و بیاثر نمود.
اکنون در فضای پس از شکست سنگین نظامی ارتش اسرائیل در جنگ 33 روزه در برابر رزمندگان حزبالله و همچنین ناکامی رژیم صهیونیستی در طرحهای نظامی در نوار غزه با هدف آزاد نمودن نظامی اسیر خود و توقف شلیک موشکهای گروههای مقاومت فلسطینی به شهرکهای یهودینشین در سرزمینهای اشغالی 1948، زمزمهها و نداهای جدیدی برای از سرگیری و احیای روند صلح در خاورمیانه با محوریت منازعه فلسطینی- اسرائیلی از سوی کشورهای عربی و اروپایی شنیده میشود.
چندی پیش در بحبوحه جنگ لبنان، وزرای خارجه عرب در نشست اضطراری خود در قاهره، دبیرکل اتحادیه عرب را مأمور تهیه طرح جامعی برای احیای روند صلح در منطقه نمودند. دبیرخانه اتحادیه عرب پیش از نشست شصت و یکم مجمع عمومی سازمان ملل متحد، پیشنویس طرحی را تقدیم اعضای اتحادیه و اعضای شورای امنیت نمود که شامل محورهای ذیل بود:
- برقراری آتشبس میان فلسطینیان و اسرائیل
- اعزام نیروهای پاسدار صلح بینالمللی به فلسطین برای نظارت بر امر آتشبس
- تصویب قطعنامهای در شورای امنیت (به عنوان مرجع اصلی برای حل و فصل منازعه خاورمیانه) برای مشخص نمودن اصول حل و فصل منازعه
- ظرف حداکثر یکسال، کنفرانس بینالمللی صلح برگزار و با امضای موافقتنامه نهایی صلح میان طرف فلسطینی و اسرائیل، تأسیس دولت مستقل فلسطینی اعلام شد.
- پس از حل و فصل جامع منازعه (عقبنشینی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی1967 براساس قطعنامههای 242 و 338)، روند شناسایی اسرائیل از سوی کشورهای عربی و عادیسازی روابط با این رژیم آغاز شد. (روح ابتکار صلح عربی)
هرچند کشورهای عربی امیدوار بودند این طرح و ابتکار با استقبال بینالمللی مواجه شود، اما نشست ویژه و مشترک وزرای خارجه عرب و وزرای خارجه کشورهای عضو شورای امنیت برای بررسی این موضوع در حاشیه نشست مجمع عمومی، تبدیل به نشست اعلام مواضع گردید و نشست بدون دستیابی به نتیجه و حتی بدون صدور یک بیانیه مطبوعاتی به کار خود پایان داد.
چند هفته پیش نیز نخستوزیر اسپانیا و رئیسجمهور فرانسه پس از دیداری رسمی در نشست مطبوعاتی اعلام کردند اسپانیا، فرانسه و ایتالیا طرح مشترکی را برای حل و فصل بحران خاورمیانه و از سرگیری روند صلح آماده نمودهاند که تقدیم نشست آتی سران اتحادیه اروپا خواهد شد.
هر چند طرح یاد شده تاکنون به صورت رسمی اعلام نشده، اما منابع رسانهای، مفاد و اصول اصلی طرح سه کشور اروپایی را به شرح ذیل اعلام کردهاند:
- برقراری آتشبس میان اسرائیل و فلسطینیان
- اعزام نیروهای بینالمللی برای نظارت بر آتشبس
- تشکیل دولت وحدت ملی در فلسطین
- مبادله اسرا
- دیدار محمود عباس نخستوزیر تشکیلات خودگردان فلسطین با ایهود اولمرت نخستوزیر رژیم صهیونیستی
- برگزاری کنفرانس بینالمللی صلح (با حضور همه طرفهای ذینفع و ذینفوذ).
گفتنی است که اسپانیا از چندی پیش، آمادگی خود را برای برگزاری کنفرانس بینالمللی صلح خاورمیانه با عنوان کنفرانس مادرید2 اعلام نموده است. سؤالی که در این بین مطرح است، این است که آیا فضای لازم برای تحرک مجدد روند سیاسی صلح فراهم است؟ و آیا تلاشها و طرحهای یاد شده از پتانسیل لازم برای احیای روند صلح برخوردارند؟ برای پاسخ به این سؤالها توجه به نکات و واقعیتهای ذیل ضروری است:
1 - اصولاً رژیم صهیونیستی مخالف بینالمللی شدن منازعه فلسطینی- اسرائیلی است. این رژیم منازعه با فلسطینیها را یک منازعه دوجانبه میداند که تنها باید از طریق مذاکرات دوجانبه حل و فصل شود. مخالفت دائمی این رژیم با قطعنامههای بینالمللی در زمینه منازعه نیز در این چهارچوب قابل تفسیر است.
تلآویو در بحث میانجیگران صلح نیز تنها نقشآفرینی ایالات متحده آمریکا را میپذیرد و بر این باور است که عموم کشورهای اروپایی به دلیل روابط تاریخی با اعراب و منافع ویژه خود، در منازعه خاورمیانه جانب اعراب و فلسطینیان را گرفته و فاقد ویژگی بیطرفی هستند.
لذا حداکثر نقشی که برای اروپا در این زمینه متصور است، کمکهای فنی و اقتصادی و کمکهای لجستیکی برای مذاکرات سیاسی (مثلا تنها میزبانی مذاکرات) و نه بیشتر از آن است.
2 -در شرایط کنونی، اولویت اول ایالات متحده به عنوان بزرگترین بازیگر فرامنطقهای در بحث مذاکرات صلح در دو دهه گذشته، پرونده عراق و لبنان است.
کاخ سفید که اکنون در قبضه کامل نومحافظهکاران و صهیونیستهای مسیحی است و در دوره زمامداری بوش پسر، حمایت و پشتیبانی کامل خود از اسرائیل و سیاستهای زمامداران حاکم بر تلآویو را آشکارا نشان داده، برخلاف دوره حاکمیت 8 ساله کلینتون که اولویت اول خود در خاورمیانه را حل و فصل منازعه اعراب و اسرائیل قرار داده بود، اهتمام خاصی به این موضوع از خود نشان نداده است.
3 - در شرایطی که جنبش حماس با محوریت برنامه مقاومت و عدم شناسایی اسرائیل به حزب اول در صحنه سیاسی فلسطین تبدیل شده، پیشبرد روند مذاکرات حتی از جانب طرفداران خط سازش، کمی دشوار است.
علیرغم آنکه حماس تحت فشار و محاصره شدید اقتصادی و سیاسی ماههای اخیر با تشکیل دولت وحدت ملی موافقت نموده، اما میکوشد کماکان اکثریت پستهای کابینه را در اختیار داشته باشد و حتی در صورت واگذاری پست وزارت خارجه به جنبش فتح و در نتیجه خودداری از ورود مستقیم به بحث مذاکرات با اسرائیل، اصل تصویب هر موافقتنامه صلح با طرف اسرائیلی در مجلس قانونگذاری را به رقیب فتحی خود تحمیل نماید و در نتیجه به حکم در اختیار داشتن اکثریت کرسیهای مجلس، مانع سازش در خصوص اصول و حقوق ملی فلسطین شود.
حماس همچنین سعی میکند تشکیل دولت وحدت ملی را منوط به شروطی از جمله تجدید ساختار سازمان آزادیبخش فلسطین و ورود خود به این سازمان نماید تا از این طریق نیز مانع یکهتازی فتح و طرفداران خط سازش در بحث مذاکرات گردد.
4 - در شرایطی که خط مشی سیاسی حاکم بر مؤسسه سیاسی، نظامی و امنیتی اسرائیل با خروج از نوار غزه به سمت توسل به اقدامات یکجانبه گرایش پیدا کرد و با انتخاب حزب کادیما با برنامه کلیدی ادامه اقدامات یکجانبه در کرانه باختری، به عنوان حزب اول این رژیم تثبیت شد، شکست سنگین نظامی در لبنان، برنامه حزب حاکم کادیما را دستخوش تغییر نمود و شخص اولمرت و افرادی چون شیمون پرز به صراحت از کنار گذاشتن طرحهای یکجانبه جداسازی از فلسطینیان سخن گفتند.
هرچند در ماههای اخیر، سیگنالهایی برای انجام مذاکره با میانهروهای فلسطینی و شخص ابومازن از هیأت حاکمه اسرائیل دیده شده، اما به نظر میرسد هدف اساسی این رژیم صرفاً حل و فصل مسائل امنیتی چون آزادسازی سرباز اسیر اسرائیلی نزد گروههای فلسطینی یا توقف شلیک موشکهای گروههای مقاومت به شهرکهای صهیونیستنشین در اطراف مرزهای غزه است.
(این حملات در چند هفته گذشته به لحاظ کمی و کیفی توسعه چشمگیری یافته و منجر به کشته شدن دو صهیونیست در شهرک سدیروت و سپس تخلیه بخش عمده این شهرک گردیده و ضربه روانی و امنیتی بزرگی به کابینه اسرائیل و وزیر جنگ عمیر پرتز وارد آورده است.
ضمناً محبوبیت اولمرت و حزب کادیما در ماههای گذشته افت محسوسی کرده است و بر پایه یکی از آخرین نظرسنجیها در صورت برگزاری انتخابات، تعداد کرسیهای کادیما و احزاب همپیمان از جمله کار، کاهش چشمگیری یافته و در مقابل، تعداد کرسیهای حزب لیکود به رهبری نتانیاهو به عنوان اصلیترین حزب معارض افزایش مییابد و این حزب مجدداً تبدیل به حزب اول در صحنه سیاسی اسرائیل میشود. بر این اساس در صورت برگزاری انتخابات زودرس لیکود، کادیما و کار به ترتیب 29، 18 و 12 کرسی بهدست خواهند آورد.
لذا در چنین شرایطی است که میتوان ادعا نمود چشم انداز تلاشهای اخیر برای از سرگیری روند متوقف شده سیاسی حل و فصل منازعه خاورمیانه چندان روشن نیست و به نظر نمیرسد در کوتاهمدت و میانمدت، شاهد تحرک جدی در این زمینه باشیم.