از طرف دیگر اینطور جا افتاده که منظور از توسعه همان توسعه اقتصادی است، در حالی که هر نوع توسعهای الزاما تغییرات و دگرگونیای را در همه عرصهها به دنبال دارد و نمیتوان چنین پنداشت که توسعه اقتصادی تنها در ابعاد اقتصادی منجر به تحول و تغییر میشود. به این دلیل گامنهادن هر جامعهای در مسیر توسعه ضرورتهایی دارد که اگر مراعات نشود، تحولات به صورت ناموزون رخ نموده و پیامدهای منفیای به دنبال خواهد داشت.
یکی از مهمترین ضرورتهای توسعه وجود نقد است. حرکت در مسیر توسعه مثل قدم گذاشتن در مسیری ناشناخته است و به همین علت هر گام با آزمون و خطاهای بسیار همراه خواهد بود. در چنین شرایطی نقدهای رهگشا به مثابه چراغ، روشنگر مسیر توسعه خواهند بود و اگر به هر دلیل راه نقد بسته شود، آزمون و خطاهای بسیار و پرهزینه، عرصه را بر جامعه تنگ میکند یا توسعه به بیراهه کشانده میشود.
وقتی روند توسعه در کشوری آغاز میشود، مجموعه نیروهای انسانی، ابزارها و امکانات باید هماهنگ و هدفمند در بستر توسعه حرکت کنند و در کنار این هماهنگی، چراغ نقد توسط کارشناسان خبره همواره روشن باشد تا از آزمون و خطاهای بسیار با هزینههای سنگین پیشگیری کند.
به تجربه ثابت شده است که در کشورهای در حال توسعه، 2کاستی مهم و آشکار به صورت آفت توسعه رخ مینمایند؛ اول بخشینگری در نظام اجرایی است. به این ترتیب که هر دستگاه اجرایی فقط اهداف خودش را تعقیب میکند و خود را از هماهنگی با سایر بخشها بینیاز میداند. دوم پایین بودن آستانه تحمل در برابر نقدهای رهگشاست که گاهی به عصبیتهای تند منتهی میشود و به مرور راه نقد را میبندد. شایان یادآوری است که در غیاب نقد رهگشا و در چنین شرایطی به جای نقدهای رهگشا و برخوردهای جزمی از یکسو و انتقادهای کور و پرخاشگرانه از سوی دیگر رواج مییابند که هر دو از آفات خطرناک توسعه محسوب میشوند.
بخشینگری همچنین باعث پدیدآمدن قشری از عناصر اجرایی و حتی فناوریای میشود که فقط عاشق دیدگاهها و سلیقههای خود هستند و هرگونه انتقادی را به عنوان یک مانع و چوب لای چرخ گذاشتن تلقی میکنند و در نتیجه بستر توسعه پایدار به افراط و تفریط سپرده میشود؛ همچنان که بعضی از سدسازان، دیدگاههای کارشناسی، دلسوزانه، آیندهنگر و رهگشای کارشناسان محیطزیست را برنمیتابند و ممکن است آن را تنها به صورت مانع تلقی کنند. یا برخی از راهسازان، چنین میپندارند که فقط طرحها و دیدگاههای آنها به صلاح مملکت و مردم است و بس.
در چنین شرایطی ارزش افزوده هر طرح در روند توسعه نه بر مبنای منافع کلان و حقوق نسلهای آینده بلکه بر مبنای هدفهای کوتاهمدت دیده میشود؛ در نتیجه، بسیار اتفاق میافتد که پس از اجرای یک پروژه سنگین با هزینههای هنگفت، ناکارآمدی آن آشکار میشود.
به دلایل پیشگفته، در روند توسعه، هماهنگی میان تمام بخشها و برخورداری نظام اجرایی از نقدهای رهگشای کارشناسان امری حیاتی است و به هر دلیل اگر نادیده گرفته شود، روند توسعه در دستاندازهای پرهزینه و نافرجام گرفتار خواهد شد.