اما حالت سومی هم وجود دارد؛ در این حالت هم مخاطب شگفتزده میشود و هم شوکه. این حالت زمانی رخ میدهد که مخاطب انتظار دیدن چنین کاری را از کارگردان، بازیگر یا نویسنده نداشته و معمولا زمانی رخ میدهد که مخاطب با پیشزمینهای مثبت از خالقان اثر به تماشای کاری نشستهاست. او با این تفکر از سالن نمایش بیرون میآید که این چه کاری بود؟ این همان سؤالی بود که بعد از پایان نمایش «پری خوانی عشق و سنگ» در ذهن مخاطب مدام تکرار میشد.
چیستا یثربی، هنرمند فعالی است. در کارنامه هنری او نمایشنامهنویسی، فیلمنامه نویسی و کارگردانی دیده میشود. او با قراردادن شخصیت زن در اغلب کارهایش توانسته مخاطبان زیادی را با خود همراه کند. البته این اقبال و توجه تنها از سوی زنان صورت نگرفتهاست، مردان هم از دیدن کارها و نوشتههای او لذت بردهاند. اما سؤال اینجاست آیا این اقبال اینبار هم صورت گرفتهاست؟
داستان نمایش، به زندگی زنی عرب میپردازد که در زمان جاهلیت زندگی میکند؛ دختری که قرار است زنده به گور شود اما به کمک پیامبر زنده میماند. در کودکی به اصرار بزرگترها و به اجبار به طرف پیامبر سنگ میاندازد. زمانی که کلمات پیامبر را میشنود، کلمات او را جذب میکند و عشق سخنان پیامبر را در دل خود میپروراند؛ عشقی که باعث رشد او از یک زن صحرانشین به یک زن فرهیخته میشود.زن نمایش که سیما تیرانداز بازیگر آن است، نامی ندارد؛ یک زن است مثل تمام زنهای دیگر؛ زنی که از دل تاریخ بیرون آمده و مربوط به گذشته است.
با این حال قرار است این زن پیوندی باشد با دردها، مسائل، مشکلات و آرزوهای زنان امروز. شاید مشکل نمایش از همین جا آغاز میشود که قرار است تمام این مدام در مقایسه با مردان نشان داده شود.بازیگر مردی در نمایش وجود ندارد. بازیگر زن ایفاگر تمام نقشهاست؛ از کودک گرفته تا مرد صحرا نشین. چیستا یثربی در مقام نویسنده کلی حرف دارد بزند و مهمترین حرفش این است که مردان همگی بد هستند. این بد بودن زمانی نمود عینی پیدا میکند که در کنار زن نمایش قرار میگیرد. مرد- برادر به زن میگوید که «تو جنس منی... تو مال منی...» یا مرد- همسر تنها 4کلمه میداند: «بیا... بشین... بخور... بخواب...» یا مرد-همسر زن خود را بهدلیل شکی که نسبت به او پیدا میکند کمربند میزند.
نوازندگان موسیقی در صحنه به اجرا میپردازند؛ حضوری که دلیل مشخصی برای آن نمیتوان یافت اما در صحنه کتک خوردن زن، یکی از نوازندگان کمربند خود را باز میکند و تازیانه بر زمین میزند و زن در گوشهای در هم شکسته و خرد میشود. صحنه کتک خوردن زن تنها صحنهای است که بازیگر دیگری به کمک میآید. این حضور با اینکه به کار لطمه میزد اما توجیهی هم بر حضور نوازندگان در صحنه نیست. تنها با صدای تازیانه یا هر ترفندی دیگر میشد این خرد شدن را نشان داد و یکدستی نمایش را تا آخر حفظ کرد.
میتوان گفت ردپای نویسنده زن در کار مشهود است. او زن را در تاریخ قرار میدهد تا بستری باشد برای نشان دادن عشق و مقام بلند مرتبه زن؛ همان زنی که پیامبر او را از زنده به گور شدن نجات میدهد و دختر را نزد پدر برده و میگوید: «دختر لبخند خداست...».
اما تقسیم بندی سیاه و سفید، نگاه مطلق خوب یا بد، نگاه جانبدارانه و مردهایی که به شخصیت نزدیکاند و... باعث میشود اثر و هدف کار کم شود. چیستا یثربی نویسندهای است که در آثارش زبان جای خاصی دارد. به عبارت دیگر در اجراهایی که براساس نوشتههای او است، زبان، افسانهها، فرم نمایشنامه و روایت بیش از پیش به چشم میخورد. مخاطب در این سالها عادت کردهاست زمانی که به تماشای کاری از چیستا یثربی مینشیند، از شنیدن دیالوگهای زیبا لذت ببرد و دل به افسانهها و روایتها بسپارد.
اما در اجرای نمایش «پریخوانی عشق و سنگ» این اجراست که به چشم میخورد تا متن. در این اجرا دیالوگها چندان مخاطب را راضی نمیکند. میتوان گفت که این اجرا وابسته به کارگردانی و البته بازیگری است.یثربی در مقام کارگردان با انتخاب یک بازیگر که قرار است همه نقشها را ایفا کند، کار دشواری را برای خودش رقم زده است، گرچه او پیش از این نمایشنامههای زیادی را بر این مبنا نوشتهاست.
«شعبده و طلسم» یکی از بهترین نمایشنامههای تک شخصیت چیستا یثربی است. اما این نمایش روایتی است که بیشتر متکی بر میزانسن و بازیگر است. انتخاب آگاهانه یثربی در سادگی صحنه باعث میشود که ذهن مخاطب فعالانه تصویرسازی کند و از تصاویری که بازی سیما تیرانداز با تور میسازد لذت برد. تنها وسیله صحنه یک تکه تور ساده و گچ است که جای تمام ابزار صحنه را میگیرد و صحنه زنده به گور شدن دختر را به سادگی به تصویر میکشد؛ صحنهای که در عین سادگی جذابیت خاصی را ایجاد میکند. گچ در جاهایی به کمک بازیگر میآید تا با کشیدن اشکالی در روی زمین در روایت داستان به او کمک کند.سیما تیرانداز بهعنوان بازیگر سهمی زیادی در کار دارد. او بهخوبی از پس نقشهای مختلفی که در نمایشنامه وجود دارد برمیآید و البته میزانسنهای کارگردان به این برآیند کمک میکند.
با اینکه یثربی از شیوههای نمایشی شرقی استفاده کرده است و با توجه به داستان نمایش، کمتر نویسندهای به سراغ نمایشنامههای مذهبی و نقش زنان در این دوران میرود. اما «پریخوانی عشق و سنگ» نمیتواند چندان مخاطبان را جذب کند و در نهایت مخاطب با شگفتی و شوک بیرون میرود.