دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۵ - ۱۱:۴۹
۰ نفر

دکتر صادق زیبا کلام : افراد زیادی در سال های گذشته شاهد دکه سبز رنگی بودند که در ضلع پیاده روی شمالی میان دانشکده فنی و دانشکده حقوق قرار داشت. صاحب دکه جوان مؤدبی بود که در آن به تعمیر و واکس کفش می پرداخت و اجاره مختصری هم به دانشگاه تهران می پرداخت.

ظاهراً به دنبال بالا رفتن بهای نفت در بازارهای جهانی و چندین برابر شدن درآمدهای دولت، دانشگاه تهران دکه پینه دوزی را بدون پرداخت یک ریال سرقفلی به پینه‌دوز بخت برگشته تعطیل کرد.

نکته اخلاقی این داستان در اینجاست که این تصمیم در زمان مدیریت قبلی دانشگاه گرفته شد. اگر دکه پینه دوزی استیجاری، امروز جمع می شد هم بعید نبود که پینه دوز مودب ما بدل به یک اسطوره، یک فرشته و یک قهرمان ملی می شد و جمع شدن دکه اش نیز به حرکتی حساب شده از مجموعه حرکت های خزنده محافظه کاران علیه علم و دانش.

آن یکی می گفت اشتر را که هی! ‎/ از کجا می آیی ای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو ‎/ گفت خود پیداست از زانوی تو
گر تو می آیی ز گلزار جنان ‎/ دسته گل کو تا که آری ارمغان

جده ای داشتم که هر قدر او خوابیده، استادان بازنشسته شده دانشگاه تهران بچرخند و تولید علم کنند. دعایی داشت که زمانی که از فرزندان راضی بود، می کرد که: «الهی دست به خاکستر می زنید طلا شود». و زمانی که شیطنت های ما طاقتش را تاب می کرد، می گفت «الهی دست به طلا که می زنید خاکستر شود». اکثر مواقع اولی را می گفت و دلش نمی آمد دومی را نثارمان نماید، حکایت دعا و نفرین او شده حکایت وضعیت برخی از مسئولان ما که دست به بسیاری از چیز ها که می زنند خاکستر می شود. بهانه ای می شود در دست مخالفان که آن را به حق یا ناحق علیه شان به کار گیرند. حکایت بازنشستگی استادان دانشگاه تهران یکی از این موارد است.

سال ها قبل که از اصلاح طلبی و این حرف ها خبری نبود دانشگاه تهران رئیسی پیدا کرد که سالها بر روی نیمکت ذخیره چپ و اصلاح طلبان ظاهر شده بود. از جمله اقدامات «انقلابی» و رادیکال وی بازنشسته کردن استادان بود. جالب است که ملاک او حتی 30 سال خدمت هم نبود، بلکه استدلال می کرد که «استادی که تولید علمی ندارد و سال ها نتوانسته ارتقا یابد یا حتی گروه و پایه سالیانه اش را بگیرد و صرفاً کارش تکرار تدریس از یک جزوه قدیمی می باشد، نمی بایستی در دانشگاه بماند». می گفت: «دانشگاه به خون تازه، فکر تازه و نیروهای جوان و بالنده نیاز دارد تا آن را از این حالت جمود و رکود علمی خارج سازد». طرفدارانش هم بالطبع حرکت انقلابی و رادیکال وی را می ستودند که دارد دانشگاه را «خانه تکانی علمی» می نماید. ظاهراً او مصداق بخش نخست دعای مادربزرگم است که دست بر روی خاکستر هم که می گذاشت، طلا می شد.

زمان گذشت و بر کرسی ریاست دانشگاه تهران معمّمی تکیه کرد خیلی ها چندان علاقه ای به وی احساس نمی کنند. او نیز جمعی را بازنشسته ساخت، اما این بار «از قضا سرکنگبین صفرا فزود». به جای شادی و هلهله که دارد «خانه تکانی علمی» می نماید، گفته می شود که: «این حرکت، سرآغاز انقلاب فرهنگی دوم در دانشگاه هاست؛ موج جدید کنار گذاردن و تسویه دانشگاه از استادان دگراندیش، مخالف و ناراضی است؛ شروع طرح مخفی اصولگرایان است برای بردن دانشگاه به زیر سلطه حوزه های علمیه؛ تعطیل کردن علوم انسانی فعلی در دانشگاه ها و سپردن این علوم به دست روحانیون است.

استادان بازنشسته شده خواب راحت را از چشمان محافظه کاران ربوده بودند؛ لیست های دیگری مبنی بر کنار گذاردن استادان علوم انسانی به عناوین و بهانه های دیگر در راه است؛ اصولگرایان عزم خود را برای شکستن مقاومت دانشگاهیان و سرکوب حس دانشجویی جزم کرده اند و مقولاتی از این دست». آیا واقعاً چنین است و بازنشستگی استادان دانشگاه تهران را می بایستی آن گونه که برخی از محافل دگراندیش تفسیر و تبیین می کنند،دید؟ بسیاری از استادان، کارکنان و دانشجویان دانشگاه تهران در سال های گذشته شاهد دکه سبز رنگی بودند که در ضلع پیاده روی شمالی میان دانشکده فنی و دانشکده حقوق قرار داشت. صاحب دکه جوان مؤدبی بود که در آن به تعمیر و واکس کفش می پرداخت و اجاره مختصری هم به دانشگاه تهران می پرداخت.

ظاهراً به دنبال بالا رفتن بهای نفت در بازارهای جهانی و چندین برابر شدن درآمدهای دولت، دانشگاه تهران که دیگر نیازی به درآمدهایی که از محل اجاره بهای دکه پینه دوزی کسب می کرد، نداشت، دکه پینه دوزی را بدون پرداخت یک ریال سرقفلی به پینه دوز بخت برگشته تعطیل کرد. نکته اخلاقی این داستان در اینجاست که این تصمیم در زمان مدیریت قبلی دانشگاه گرفته شد. اگر دکه پینه دوزی استیجاری، امروز جمع می شد هم بعید نبود که پینه دوز مودب ما بدل به یک اسطوره، یک فرشته و یک قهرمان ملی می شد و جمع شدن دکه اش نیز به حرکتی حساب شده از مجموعه حرکت های خزنده محافظه کاران علیه علم و دانش.

ذکر چند نکته شاید بهتر بتواند بهشت و دوزخ جریان بازنشستگی استادان را روش نماید.
1 - بازنشستگی استادان در گذشته کم و بیش بر عهده خودشان بود. آنچه که سبب شده بود تا استادان عملاً تا هر وقت که خود می خواهند بر سر خدمت باشند، بیش از آنکه معلول سیاست های حساب شده مسئولان باشد، موارد قانون ساده «عرضه و تقاضا» بود. «تقاضا» برای هیأت علمی به مراتب بیش از «عرضه» آن بود. این کمبود سبب شده بود تا دانشگاه فشاری برای بازنشستگی استادان وارد نسازد، اما این رابطه ظرف سال های گذشته بر هم خورده است. به این معنا که «عرضه» هیأت علمی به مراتب بیش از «تقاضا» برای آنهاست.

تا ده سال پیش به عنوان مثال عمدتاً دانشگاه تهران بود که فارغ التحصیل دکترا در رشته هایی همچون علوم سیاسی، حقوق و روابط بین الملل تربیت می کرد، اما امروزه افزون بر دانشگاه تهران، دانشگاه های علامه طباطبایی، شهید بهشتی، امام صادق(ع)، تربیت مدرس، امام حسین(ع) و خود وزارت علوم نیز دکترای علوم انسانی تربیت می کنند. احتمالاً دانشگاه هایی نظیر امام باقر(ع) و وزارت خارجه هم در راهند. به علاوه شماری از دانشگاه های دولتی در شهرستان ها هم وارد تربیت دکترا در علوم انسانی شده اند.بماند دانشگاه آزاد که یک تنه به اندازه تمامی دانشگاه های دولتی فارغ التحصیل دکترا تربیت می کند. نتیجه آنکه فشار زیادی از سوی فارغ التحصیلان دکترا در حوزه علوم انسانی (و سایر رشته ها) برای راهیابی به دانشگاه ها به وجود آمده که ده سال قبل نبود. این فشار منظماً رو به افزایش است صرفنظر از غلط یا درست بودن این وضعیت، نکته مهم آن است که همه جناح ها و جریانات سیاسی در پدید آمدنش نقش داشته اند. اگر قرار شود که اساتید فعلی بازنشسته نشوند در آن صورت فارغ التحصیلان فعلی هیچ بخت و اقبالی برای راه یابی به دانشگاه ها ندارند و عملاً بیکار می مانند.

2- شماری از فارغ التحصیلان دکترا به هرحال موفق می شوند تا به استخدام دانشگاه ها درآیند. در نتیجه در تمامی گروه های آموزشی ما با تجمع بیش از اندازه هیأت علمی روبه رو هستیم. بسیاری از اساتید گروه های آموزشی در وضعیت فعلی نمی توانند ساعات موظف تدریس شان را پر کنند.

3 - اگر اصل را بر این بگذاریم که علیرغم به وجود آمدن وضعیت موجود، همچون گذشته اساتید هر زمان که خود می خواهند بازنشسته شوند در آن صورت تبعیض آشکاری مرتکب شده ایم نسبت به مشاغل و حرف دیگر. به علاوه اگر کارایی علمی استادی به دلیل کهولت سن افت نماید اما هنوز مصر بر تدریس باشد، آیا باز هم می بایستی به تدریس ادامه دهد؟ چه مرجعی می بایستی تشخیص دهد که این استاد یا آن یکی به دلیل کهولت سن دیگر کارایی تدریس نداشته و می بایستی بازنشسته شوند؟ مناسبترین و عملی ترین راه حل همان است که در سایر مجامع و محافل علمی در کشورهای دیگر اعمال می شود، این که پس از رسیدن به یک سن مشخص و سنوات خدمت مشخص، استاد بازنشسته شود. البته دانشگاه یا مؤسسه علمی می تواند پس از بازنشستگی چنانچه ضرورت دید از استاد بازنشسته دعوت به همکاری نماید.

4 - اساساً چرا بازنشستگی از دانشگاه و تدریس می بایستی به مثابه پایان عمر و حیات علمی یک استاد تلقی شود؟ چه چیزی یا چه کسی جلوی فعالیت علمی، پژوهشی، تألیفی، سخنرانی و غیره یک استاد بازنشسته را گرفته یا می گیرد.

5 - می رسیم به مسایل و شبهات سیاسی که پیرامون جریان بازنشستگی اساتید دانشگاه تهران به راه افتاده. اصولاً طرح مسایلی نظیر این که بازنشستگی های اساتید آغاز سرکوب روشنفکران، دانشگاهیان و جنبش دانشجویی است؛ یا این که بازنشستگی ما آغاز انقلاب فرهنگی دوم می باشد؛ یا این که طرحی بدون سپردن علوم انسانی به حوزه های علمیه تهیه شده و شروع آن با حذف اساتید قدیمی علوم انسانی است و مسائلی از این دست، بیش از آنچه که مبین واقعیات باشد، در بهترین حالت پناه بردن به تئوری های توطئه است و در بدترین حالت حکایت از تسویه حساب های سیاسی و فرصت طلبی سیاسی می کند. کدام یک از اساتید بازنشسته شده حقوق و علوم سیاسی در سطح جامعه یا حتی در سطح دانشگاه، به صفت مخالفت با حکومت، نظام، یا حتی دولت احمدی نژاد شناخته می شوند؟ کدام آثار، تالیفات، سخنرانی یا مطالبی که اساتید بازنشسته شده در کلاس هایشان می گفتند برای نظام یا حکومت مشکل آفرین و غیرقابل تحمل شده بود؟

6 - این که بازنشستگی ها در خرداد ماه اعلام شده بازمی گردد به آغاز و پایان سال تحصیلی در دانشگاه. سال تحصیلی در دانشگاه حول و حوش خرداد ماه به پایان می رسد و اساتید قبل از رفتن به تعطیلی تابستان، برنامه ریزی آموزشی ترم جدید را که از مهرماه آغاز می شود تدارک می بینند. بنابراین تصمیم به بازنشستگی می بایستی در پایان سال تحصیلی جاری و به هنگام برنامه ریزی ترم جدید صورت گیرد.

7 - همه آنچه که گفتیم رافع این واقعیت نیست که اگرچه به لحاظ قانونی و اجرایی مسئولین دانشگاه تهران مرتکب خبط و خطایی نشده اند، اما در عین حال هم چندان «فرشته» و بی گناه نبوده اند. مدیریت دانشگاه می توانست مسأله بازنشستگی ها را به صورتی درخور حفظ شأن و مقام یک استاد دانشگاه انجام دهد که متأسفانه نداد. از مسئولین دانشگاه خیلی زیاد کم نمی شود اگر احکام بازنشستگی اساتید را محترمانه، با وقار و مهم تر از همه، با بیان قدردانی از 30 سال خدمات علمی اساتید به آنان ابلاغ می کردند. در همه جای دنیا رسم است وقتی که حتی یک آبدارچی را هم بازنشسته می نمایند، این کار را با یک ظرافت، با بیان یک دست مریزادی، خدا قوتی، تشکر و قدردانی مادی و معنوی انجام می دهند. نه این که احکام بازنشستگی آنان را آن طور که مدیریت دانشگاه تهران به دست اساتید رسانید، انجام دهند. یعنی در نهایت خونسردی، بی مهری، بی تفاوتی و بی احساسی. آیا این توقع زیادی بود که مدیریت دانشگاه احکام بازنشستگی اساتید را با یک تمهیدات قبلی و در معیت شماری ازمعمرین دانشگاه انجام می داد؟

8 - نه تنها مدیریت دانشگاه مسأله بازنشستگی را به نحو مطلوب انجام نداد، بلکه در دفاع از تصمیمش متأسفانه متشبث به استدلالی ظالمانه، غیراخلاقی و خطا نیز شد. به این معنا که مدیریت تلاش نمود تا این شبهه را القا کند که اساتید بازنشسته شده چندان هم از نظر علمی وزنه ای نبودند. اینکه آیا اساتید بازنشسته شده وزنه علمی بوده اند یا نه، نه به مدیریت دانشگاه مربوط می شود و نه اساساً قانون چنین حق و اختیاری به مدیریت دانشگاه داده که هر کس را که تشخیص می دهد وزنه علمی است بازنشسته نکند و برعکس آنان را که وزنه علمی نیستند صرفاً بازنشسته نماید.

کلیه مسایل علمی، آموزشی و تحقیقاتی اعضاء هیأت علمی از جمله تشخیص کیفیت آموزشی و کارایی علمی آنان جزء وظایف گروه های آموزشی دانشگاه می باشد و مطلقاً ارتباطی به مدیریت دانشگاه پیدا نکرده و جزء شرح وظایف و مسئولیت های آن نیست. ای کاش مدیریت دانشگاه در مواجهه با انتقاداتی که به واسطه مسأله بازنشستگی با آن رو به رو شد، به جای معرفی مقام رفیع علمی اش و این که به واسطه برخورداری از آن جایگاه بوده که تاکنون بازنشسته نشده (و در نتیجه القاء این شبهه که اگر اساتید بازنشسته شده هم همچون جناب ایشان که از یک مقام رفیع علمی برخوردار می بودند بازنشسته نمی شدند)، دفاعش را محدود می کرد به این که صرفاً مجری قانون بوده و وارد داوری در خصوص چند و چون جایگاه و موقعیت علمی اساتید بازنشسته نمی شد. همان جده محترم ضمناً به ما همواره یادآوری می کرد که درخت هرقدر پربارتر باشد، افتاده تر می شود.

این ادعای مدیریت دانشگاه البته درست است که اساتید بیشتری به سن بازنشستگی رسیده بودند لکن مدیریت آنان را بازنشسته نکرده است. اما نتیجه گیری که می خواهد القاء کند مبنی بر این که آنان از شایستگی علمی برخوردار بوده اند معلوم نیست چقدر مبتنی بر حقیقت است. واقعیت آن است که بازنشسته کردن عده ای و نگه داشتن عده ای دیگر، جدای از آن که عملی تبعیض آمیز بوده و مبتنی بر هیچ قاعده و ضابطه ای نیست، مدیریت دانشگاه را وارد حوزه ای می کند که در صلاحیتش نیست.

در عین حال نیز این سؤال باقی می ماند که تشخیص توان علمی اساتید را مدیریت براساس کدام ضابطه، ملاک و معیار انجام داده است؟ و بالاخره این که واقعاً و اصالتاً ملاک علمی در تصمیم به بازنشستگی اساتید چقدر نقش داشته و متقابلاً ملاحظات دیگر چقدر نقش داشته اند؟

کد خبر 1101

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار آموزش

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز