یک
آنگونه که از کم و کیف رمان «به وقت بهشت» پیداست و البته خود جورابچیان هم در گفتوگوهایش به آن اشاره کرده، او در نخستین رمان خود کوشیده طیفهای مختلفی از مخاطبان را راضی نگه دارد و شاید به عبارت دیگر، هم مخاطب عام را راضی نگه دارد و هم اینکه مخاطب جدی را از دست ندهد. حاصل کار اما اگرچه در جذب مخاطب عام توفیق نسبی یافته ولی منتقدان و صاحبنظران توجه چندانی به آن نشان نمیدهند.
با این وصف، میتوان گفت اگر به وقت بهشت به آن توفیقی که نویسنده انتظار داشته دست نمییابد، به این دلیل است که خودآگاه یا ناخودآگاه براساس رویکرد دوم نوشته شده است؛ یعنی جورابچیان رمانی عامهپسند نوشته که قرار است با یکسری تمهیدات، مخاطبان جدیتر را نیز بهخود جذب کند. بنابراین دور از انتظار نیست اگر در به وقت بهشت دستمایهای منطبق بر قواعد و فرمولهایی که در اغلب رمانهای عامه پسند شاهد هستیم را برای کار انتخاب کرده و ساختار روایی آن نیز کموبیش از همان الگوهایی پیروی میکند که در چنین آثاری شاهد هستیم.
اما این تنها یک روی سکه است، روی دیگر آن نشان میدهد که در عین حال گاه جورابچیان تعمداً از این الگوها فاصله میگیرد و با عنایت به پارهای نکات در نحوه پرداخت رمان، بیمیل نیست که به وقت بهشت را به اثری جدیتر بدل کند تا مخاطب خاص نیز بتواند با آن ارتباط برقرار کرده و از خواندنش لذت ببرد. حاصل کار او اگرچه خواننده جدی را آزار نمیدهد، اما او را جذب هم نمیکند و البته همین تمرکز و پرداختن به نکاتی که قرار است رمان جورابچیان را از سطح متعارف آثار بازاری فراتر ببرد، باعث شدهاند تا او بخشی از مخاطبان عام خود را نیز از دست بدهد.
اشاره شد که نویسنده به وقت بهشت در کلیت کار، تقریبا به قراردادها و کلیشههای رمان عامهپسند وفادار بوده است. برای نمونه اگر نگاهی به مضمون و چارچوب روایی آن داشتهباشیم، در پس لایه ظاهری رمان که تا اندازهای جدی مینماید، همان الگوهای آشنا و تکرارشونده در ادبیات عامهپسند را به روشنی خواهیم دید؛ الگوهایی که با وجود تکرار بسیار از قضا همچنان موردپسند مخاطب عام است. یک اتفاق (آشنایی و عشق) ابتدای داستان شکل میگیرد، سپس پای یکسری سوءتفاه
مها یا رقیب عشقی به میان میآید که باعث دور شدن شخصیتها از هم میشود، اما نهایتا سوءتفاهمها مرتفع شده، عشاق به سوی هم باز میگردند و ماجرا تقریبا ختم به خیر میشود. تا اینجای کار جورابچیان همان راهی را رفته که اغلب، این دست از نویسندگان میروند، او حتی به سبک رمانهای عامهپسند امروز که برای راضی کردن بیشتر خوانندگان، به پایانهای خوش گرایش دارند، سرانجامی به همان سیاق را برای رمان خود تدارک دیدهاست.
دو
تجربه نشان میدهد در رمان عامهپسند بازاریکه صرفا به نیت جذب مخاطب انبوه نوشته میشود، اصولا چیزی به نام جزئیات وجود ندارد و نویسندگان چنین آثاری نیز اصلا روی ظرایف کار متمرکز نشده و نه تنها اهمیتی برای آن قائل نیستند بلکه پرداختن بدان را باعث دشواری متن و از دست دادن خواننده به حساب میآورند. حال این ظرایف میخواهد در زمینه روایی باشد یا در زمینه گفتوگونویسی، فضاسازی، شخصیتپردازی و...
در چنین آثاری شخصیتها اغلب تیپهای آشنا (یا مثبت یا منفی) هستند که با این تمهید مخاطب بدون هیچ زحمت یا دشواریای، خیلی راحت آنها را شناخته و در برابرشان موضع خود را روشن میکند؛ بقیه موارد نیز به همین ترتیب به شکلی سهل و ممتنع به خورد مخاطب داده میشوند. نثر این آثار در اغلب موارد ساده، خام و شلخته است، روایتها بدون پیچیدگی بوده و سرراست هستند، دیالوگها مستقیم، رو و فیالبداههاند و حتی چیزی به اسم فضاسازی یا بیان تصویری در آنها معنا ندارد و در یک جمع بندی کلی روایت بهجای آنکه با بیانی داستانی و متکی بر کنشها و واکنشهایی در زمان و مکان پیش رود، صرفا روایتی است نقلگونه و متضمن کلیاتی از آنچه رخداده یا گفته شده؛ در واقع بیشتر تعریفی است تا توصیفی و... .
اما آنچه میان به وقت بهشت با آثار اغلب نویسندگان رمانهای عامهپسند فاصله میاندازد، نحوه کار روی جزئیات و چگونگی پرداختن به آنهاست. درواقع جورابچیان برخلاف نویسندگان آثار عامهپسند، در اغلب موارد بالا نه تنها از کنار ظرایف کار بهراحتی نمیگذرد بلکه تااندازهای نیز به جزئیات میپردازد. نثر این رمان ساده و درعین حال شستهرفته است و گذشته از پارهای لغزشها فاقد شلختگیهای معمول در چنین آثاری است.
شخصیتهای آن نیز اگر چه برخی تک بعدی از کار درآمدهاند اما کمتر به تیپهای کلیشهای پهلو میزنند و همچنین جورابچیان حین روایت داستان تلاش برای شخصیتپردازی آدمهای قصه را از یاد نمیبرد. روایت در به وقت بهشت نیز اگرچه خطی و سرراست است اما بهدلیل اینکه مبتنی است بر کنشها و واکنشهایی که از کیفیتهای درونی و بیرونی برخوردار بوده و در ظرف مکانی و زمانی جاری است، از شکل نقالی و یا تعریفی معمول در آثار عامهپسند دور شده است؛ نویسنده در حد بضاعت خود در رمانش فضاسازی میکند و حتی گاه به بیانی تصویری میرسد و...
به این ترتیب میتوان گفت جورابچیان اگرچه تلاش داشته اثری برای عامه مخاطبان تدارک ببیند و برای این منظور به قواعد کلی رمانهای عامهپسند عنایت داشته اما در عین حال ظرفیتها و صناعات داستاننویسی را نیز فراموش نکرده و گرنه در سطحی بالا بلکه لااقل به اندازهای که میان اثر خود و سطح متعارف آثار عامهپسند فاصلهای محسوس بهوجود بیاورد، از آنها بهره برده است و اتفاقا همین ویژگیهاست که باعث شده رمان او تا حدی جذابیتش را برای عامه مخاطبان از دست داده و آن استقبالی که از آثار معمول عامهپسند صورت میگیرد از به وقت بهشت دریغ شود!
سه
اگر چه این رمان با استقبال نسبتا خوبی بهعنوان کار اول یک نویسنده روبهرو شده اما شاید جورابچیان با لحاظ کردن پارهای مسائل میتوانست شرایطی را بهوجود بیاورد که به توفیق بیشتری دست یابد. در کنار نکاتی که باعث شدهاند به وقت بهشت بهطور نسبی پارهای مخاطبان خود را از دست بدهد، باید به کندی ریتم اثر نیز اشاره کرد؛ نکتهای که از منظر جذب مخاطب عام یکی از بزرگترین آفتها برای یک اثر با مخاطب عام به حساب میآید! و در واقع ریزش مخاطبان یک اثر ارتباط مستقیمی با این مسئله دارد؛ چه بسا اگر این رمان پارهای ظرفیتها را در جذب مخاطب عام نداشت، همین کندی میتوانست شکستی اساسی را به لحاظ فروش برایش به ارمغان بیاورد.
در نگاه نخست شاید تصور شود که کندی ریتم اثر بهدلیل تلاشی است که نویسنده برای ارتقای سطح کار خود و عبور از سطح نازل رمانهای عامهپسند داشتهاست؛ اگر چه این مسئله پربیراه نیز بهنظر نمیرسد و کاسته شدن از ریتم حرکت روبهجلو در این رمان، تا اندازهای حاصل تمرکزی است که نویسنده روی جزئیات کار داشته است، اما این مسئله حتی به فرض اینکه چنین ریتمی در طول رمان نیز حفظ شده باشد، ارزشی برای آن محسوب نمیشود چرا که ریتم اثر در هر بخش از آن، تابعی است از کنشها و واکنشهای آن بخش در ظرف مکانی و زمانیاش؛ مخصوصا در محدوده نقطه عطف اول (جایی که گرهافکنی میشود) و نقطه عطف دوم (جایی که گرهگشایی میشود) و همچنین سایر فراز و فرودهای داستانی که اگر ریتم به تناسب این نقاط از داستان تغییر نکند، مخاطب را خسته کرده و رمان را برایش ملال انگیز میکند.
اهمیت این موضوع در داستانهایی از جنس به وقت بهشت که جذب مخاطب یک اصل مهم برای آنها محسوب میشود بهمراتب بیش از دیگر آثار احساس میشود و این یکنواختی و البته کندی یکی از ضعفهای این رمان محسوب میشود و جورابچیان از عهده کنترل ریتم متناسب با موقعیتهای داستانی برنیامده و تخت و یکنواخت رمانش را به کندی جلو میبرد؛ هرچند که این مسئله با بخشهایی از رمان تناسب پیدا میکند.
فیالمثل تأکید نویسنده روی تصور مسئله خیانت بهعنوان یک دغدغه ذهنی که شخصیت را با خود درگیر ساخته و وزنی که به این مسئله به لحاظ ذهنی داده، یک حرکت درونی را بهوجود آورده که پرداختن به آن در بخشهایی از رمان ضرورتا احتیاج به ریتمی آرام دارد؛ اما این نکته قابل تعمیم به دیگر بخشهای رمان نیست، در حالی که عملا شاهد چنین مسئلهای در به وقت بهشت هستیم.
اما کندی مورد بحث در رمان تا اندازهای نیز حاصل عدمبرخورداری نویسنده از زبان و بیانی توأم با ایجاز است، بهویژه اینکه سعی در پرداختن به جزئیات باعث شدهاست حشو و زوایدی بدان راهیابد- بدون آنکه لزومی برای آنها احساس شود – که خود عاملی برای کندی ریتم آن محسوب میشود.