آسیموف از همان ابتدا نبوغ خود را نشان داد و موفق شد در پنج سالگی خواندن را بیاموزد و از 11 سالگی شروع به نوشتن داستانهای علمی- تخیلی خود کرد. سرانجام در 18 سالگی موفق به چاپ اولین داستان خود در مجلهی «داستانهای شگفت انگیز» شد. او چند کلاس را در یک سال خواند و در 15 سالگی دیپلم گرفت. سالهای بعد پلکان دانشگاه را یکییکی بالا رفت تا به مدرک دکترای بیوشیمی رسید. مدتی هم در دانشگاه تدریس کرد اما این کار را به کل کنار گذاشت و به طور تمام وقت به نویسندگی پرداخت. شاید کار در مغازه لبنیات فروشی پدرش که در آن مجلات علمی - تخیلی هم فروخته میشد او را به نوشتن این گونه مطالب علاقهمند کرد. البته کار در مغازه پدر به جز آشنا ساختن او با مطالب علمی - تخیلی این فایده را هم برایش داشت که او را انسانی سحرخیز و دقیق بار آورد به طوری که خودش میگوید: «برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطهداری دارم، اما هیچ گاه آن را کوک نمیکنم و ساعت 6 صبح، خود از خواب بیدار میشوم. من هنوز به پدرم ثابت میکنم که آدم تنبلی نیستم.»
زندگی عادی او چنین بود که رأس ساعت ۶ صبح بیدار شود و در ساعت ۷:۳۰ پشت ماشین تحریر خود بنشیند و تا ۱۰ شب کار کند. آسیموف بسیار پرکار بود و حدود 500 کتاب از کتابهای کودکان گرفته تا کتابهای دانشگاهی نوشت.
از جمله مشهورترین رمانهای او «مجموعه بنیاد کهکشانی» است که جایزة هوگو یکی از دو جایزة معتبر ادبیات علمی- تخیلی را به خانه برد و در سال 1966 به عنوان «بهترین مجموعه تمام دورانها» شناخته شد.
آیزاک آسیموف در سال 1992 در شهر نیویورک هنگام جراحی قلب به دلیل تزریق خون آلوده در گذشت.