در تازهترین اظهارات از سوی یک مقام مسئول، اینگونه خواندم که سیاهنمایی بدتر از جاسوسی است. پیشتر و بارها شنیده یا خواندهایم که بعضی از رسانهها سیاهنمایی میکنند اما هرگز در جایی ندیده و نشنیدهایم که حد و مرز سیاهنمایی با نقد راهگشا مشخص شود تا دستکم این بخش حساس از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بهعنوان ادای دین به جامعه و نسلهای آینده جاری و ساری باشد.
در هیچکجا و از قول هیچ مسئولی هم نشنیده یا نخواندهایم که نقد اصولی بد باشد یا متوقف شود اما اگر انتقاد به نوعی سیاهنمایی تعبیر شود، بدعتگذاری خطرناکی است و میتواند اصل نقد را که از ضرورتهای توسعه و بالندگی یک جامعه پویا و زنده است، متوقف کند. در بسیاری از کشورها، هزینههای زیادی برای برقراری نقد اصولی و راهگشا صرف میشود تا از آزمون و خطاهای مکرر و بسیار پرهزینه که گاهی میتواند به بنبست کامل و یأس و فروخوردگی یک جامعه بینجامد، جلوگیری شود.
از اینرو، وجود نقد بهویژه در رسانههای جمعی ازجمله نیازهای حیاتی جامعه روبه توسعه ماست و هرآینه منتقدان دلسوز که هدفی جز اعتلا و سربلندی نظام و کشور ندارند، به حاشیه رانده میشوند، زیان سنگین آن در وهله اول متوجه منافع ملی کشور خواهد شد. به این دلیل کمترین توقع کسانی که علاقهمندند با بررسی نقاط قوت و ضعف طرحها و برنامههای دستگاههای اجرایی، درصدد ارائه نظر و راهگشایی باشند آن است که فضای نقد همواره گشوده باشد و رسانههای جمعی فرصت آن را داشته باشند که بههنگام، نظرات و دیدگاههای منتقدان را ارائه کنند.
در این میان و البته از یک طرف باید زمینه پذیرش نقد سالم و راهگشا در میان مسئولان فراهم باشد و از طرف دیگر به انتقادهایی از این دست بهای لازم داده شود. تعابیری ازقبیل سیاهنمایی نیز باید بهدرستی شکافته و تعریف شوند تا مرز میان سیاهنمایی و انتقاد اصولی و راهگشا شناخته شود.
تجربههای مکرر در تاریخ معاصر جهان و سیر رخدادهای مهم و حساس در پروسه زندگی ملتها نشان داده است در هر زمانی که فضای تبادل اندیشه و نقد اصولی و راهنما گشوده است، جامعه رشد، بالندگی و نشاط لازم را بهدست میآورد و هرگاه که به هر دلیل این فضاها تنگ یا بسته میشود، جامعه نیز سیر قهقرایی یافته و زیان نهایی آن منافع ملی را بهخطر میاندازد.
نگارنده زمانی که در دوره راهنمایی به تحصیل اشتغال داشتم، تنها زمان حضور یک دبیر با دانش منعطف و شایسته، موفق شدم شهامت انتقاد اصولی را در خود بیابم و این حس در بسیاری از دانشآموزان و همکلاسیهای من نیز بیدار شد و شاهد بودم که کلاس چگونه شور و نشاط افزونی بهدست آورد و ما در پیشرفت درسها تا چه اندازه توفیق داشتیم.
اما آن دبیر، که هر جا هست از الطاف بیکران حق برخوردار باشد، جز این به ما نیاموخت که هرگز بی آنکه راهحلی داشته باشیم لب به انتقاد محض نگشاییم، زیرا ممکن است به مرور متهم به بدبینی شویم و من حتی در آن سالهای نوجوانی توانستم با مرور انتقادهای غیراصولی خودم آنها را اصلاح کنم و مسلما اگر سعهصدر و نگاه وسیع و آیندهنگر آن دبیر محترم نبود شاید امروز من نیز مدافع نقد اصولی نبودم و ای بسا میپنداشتم که همواره باید انتقاد کرد تا سری در میان سرها پیدا کرد.
انتقاد اصولی و راهنما از سوءظنها و تنشها میکاهد، به اقشار جامعه آگاهی میبخشد و چراغ راه مسئولان و دستگاههای اجرایی میشود. این موهبت را پاس داریم و آن را در جامعه جوان ایران نهادینه کنیم.