نور و گرمی فضای این خانوادة بزرگ، حرارت مطبوع بخاری یا کرسی توی خانه را دوچندان میکرد و حسابی سرما و تاریکی بیرون را به مسخره میگرفت. یک شام حسابی به بدن میزدند، تا میشد آجیل و میوه میخوردند، فال حافظ برای هم میگرفتند، شاهنامه باز میکردند، بساط کاهو و سکنجبین و سرکه علم میکردند.
بچهها هم که حالا حسابی جمعشان جمع بود و کیفشان کوک، تا میتوانستند آتش میسوزاندند. شب دراز بود و قلندر بیدار. دوز شادی و نشاط توی این جمع، اینقدر زیاد میشد که اگر هم دیوی قرار بود آن شب بیاید و کارشان را بسازد، نیامده منصرف میشد و دپ میزد وسر خویش میگرفت و میرفت تا سال بعد.
الان اما دیگر زیاد از این خبرها نیست. فک و فامیل، آنقدر گرفتاری دارند که حوصله نمیکنند نصف شب با این همه ترافیک وسط این سوز و سرما، یکی از آریاشهر و یکی از تجریش و آن یکی از پیچ شمران و چهارمی از خیام و آخری از منیریه، پا شوند بروند هفتتیر خانة پدربزرگ.
ترجیح میدهند مراسم را ساده و جمعوجور توی همان خانهشان بگیرند و صلواتی بفرستند. راستی جوانهای این دوره زمانه چقدر یلدا را جدی میگیرند؟ترافیک شب یلدا نشان میدهد با وجود همة این بیتفاوتیها، ملت هنوز اینکه امشب، طولانیترین شب سال است را فراموش نکردهاند.
هر کس هر جایی باشد و هر کاری داشته باشد، سعی میکند همان دور و بر غروب، سر و ته کارش را گرد کند و بزند بیرون. سراغی از بازار بگیرد و پسته و تخمه و گردو و فندق و نخود و کشمش و انار و پرتقال و سیب و موز و خیار را چند هزار چوق گرانتر از روزهای قبل و بعد بخرد.
یکی دو کیلو شیرینی تر یا خشک هم بهشان اضافه کند و بعد بیفتد دنبال پای همیشه ثابت یلدا، میوة قرمز و گنده و مهربان هندوانه. همة این کارها را هم باید طوری انجام دهد که وقتی راه افتاد طرف خانه، توی بوقبوق ماشینها و عابرینی که تند تند طول و عرض خیابانها را طی میکنند، تا هشت شب برسد کنار زن و بچه یا پدر و مادر و برادر خواهرها.
همینها یعنی کلیت یلدا حفظ شده. گرچه دیگر از شاهنامهخوانی و حافظخوانی توی یک جمع بزرگ لااقل پانزده بیست نفره خبری نیست و بیشتر شب فقط به حرفزدن و تخمه شکستن میگذرد، اما اینکه همه سعی میکنند هر طوری شده، شب را تنها نباشند و توی محل کار یا خانة انفرادی سر نکنند، یعنی یک خبری هست.
چیزی مثل سیزده بهدر یا همان روز طبیعت(!) که گرچه شاید هیچ جزئیتی از مراسم اصلیاش برای امروزیها باقی نمانده باشد و خیلیها حتی حکمت وجود چنین روزی در تقویم را ندانند، اما همه میدانند که سیزده فروردین در حد یک بستنی خوردن هم که شده، باید از خانه بزنند بیرون، پارکی بروند و سبزهشان را بیندازند توی جوی آب.
خوابگاه، پادگان، خانه
البته بعضی جاها به تَبَع ویژگیهای خاص مکانیشان هنوز هم یلدای پر و پیمانی دارند. میپرسید کجاها؟ یک مثال خیلی بارزش خوابگاه دانشجوهاست. وقتی لااقل پنجاه شصت جوان توی چند اتاق کنار هم باشند و بهانهای به این خوبی برای دور هم بودن و شاد بودن پیدا کنند و تازه آقا بالاسری هم نباشد که هی بهشان گیر بدهد که «بچهها یواشتر» و «بابا سرسام گرفتیم. مگر شما خواب ندارید؟»، مگر میشود به همین راحتی از چنین فرصت طلاییای گذشت؟
توی پادگان هم اگر افسران مافوق، خیلی نظامیبازی در نیاورند و نخواهند سربازهای بیچاره را با خاموشی زودهنگام و مطابق مقررات اذیت کنند، کم و بیش چنین مراسمی برپاست.
اما در خانهها اوضاع فرق میکند و نحوة اجرای برنامههای شب یلدا کاملا بستگی به اهالی منزل دارد.
یک دانشجوی سابق فیزیک دانشگاه اصفهان که سن و سالی هم ازش گذشته و اسمش حمید است میگوید: «تا وقتی پدر و مادرها سن و سالشان زیاد بالا نرفته یا توی خانه یک نوجوان تخس شیطان که کلی هم انرژی و انگیزه دارد زندگی میکند، شبهای یلدا رنگ و بوی بیشتری دارد و انرژی پدر و مادر یا آن بچه به سایرین هم منتقل میشود و به اصطلاح موتور بقیه را روشن میکند. اما سن والدین که بالا رفت و بچهها که بزرگ شدند، دل و دماغ آنچنانی هم برایشان نمیماند و مراسم هی سردتر و خالی تر و فرمالیتهتر میشود.»
تلویزیون هم چند سالی است که شب یلدا را جدیتر از قبل میگیرد. انار و هندوانه میگذارند توی استودیو، دو سه تایی خواننده و هنرپیشه و ورزشکار را به عنوان مهمان دعوت میکنند که از خاطرات و ماجراهایشان بگویند و یک دهنی برای بینندگان آواز بخوانند.
یک چهرة فرهنگی هم میگذارند کنارشان تا از حکمت شب یلدا و آداب و رسوم باستانی ایرانیان کهن در این شب بگوید. فال حافظی هم برای ملت میگیرند و به چند بیت شعر از خواجة شیراز مهمانشان میکنند. ملت هم تخمهشکان وکاهوخوران توی خانه زل میزنند به این صفحة جادو که به نوعی قرار است همان نقش شاهنامهخوانی و حافظخوانیهای گذشته را برایشان بازی کند.
اما حمید معتقد است: «یلدا برای مسؤولین صدا و سیما یک جشن خنثی است. نه از جنس جشنهای مذهبی مثل نیمه شعبان و مبعث است که خیلی در موردش حرف و برنامه دارند و نه از جنس جشنهایی مثل سیزده بهدر یا چهارشنبه سوری که رویش حساسیت زیاد است و چندان جدیشان نمیگیرند. برنامههای تلویزیون در شب یلدا، بیشتر برنامههای سرگرمکننده است و چندان نقشی در زنده نگهداشتن آیینهای سنتی مردم در این شب ندارد.»
یلدا؛ قبل و بعد از ازدواج
«شب یلدا را میشود به دو دورة کاملا مجزا تقسیم کرد: قبل از ازدواج، بعد از ازدواج!» اینها را محمد میگوید. دانشجوی برق است . یک ترمی از درسش مانده. یک سال هم میشود که ازدواج کرده است و با خانمش با هم زندگی میکنند.
«قبل از ازدواج ممکن است خودت یا خانوادهات خیلی در بند شب یلدا نباشید و اهمیتی بهاش ندهید. اما خوب است همیشه به این فکر کنی که این دلیل نمیشود که خانوادة همسرت هم همینطور باشند! نتیجه این میشود که یقهات را میگیرند و میگویند شب چلهای پاشو برویم خانة مادرم. تو هم که نمیشود «نه» توی کار خانمت بیاوری. میروی و تا خود صبح، یا باید حرف بزنی یا باید تخمه بشکنی!»
اما جدا از این شوخی محمد، در بعضی مناطق ایران برای تازه عروس دامادها مراسم خاصی را در شب یلدا در نظر میگیرند. خانوادة داماد چند تا از میوههای مخصوص این شب مثل سیب یا پرتقال را تهیه میکنند و به همراه آقا داماد و البته هدیهای که به عنوان «شب چلگی» (اسمش همین است به خدا) برای عروس خانم تهیه کردهاند، میروند خانة پدر عروس. دو خانواده شب یلدا را کنار هم به خنده و شادی سر میکنند و جدا از برنامههای معمول آن شب، هر کدام از فرهنگ و آداب خاص خانوادگی خودشان هم حرف میزنند.
آخر شب، موقع رفتن، خانوادة عروس هم «شب چلگی» خود را به آقا داماد میدهند. اینطوری، هم بیشتر با هم آشنا میشوند و هم رابطه و دوستیشان در ابتدای زندگی این دو گل نوشکفته، محکمتر و عمیقتر میشود. حیف که تکنولوژی، همة این رسوم دوست داشتنی را از ما گرفتهاست...
چرا با وجود این همه گرفتاریها و مشغلههای مردم در این زندگی پیچیده و پر دغدغة مدرن، یلدا هنوز به حیات خود ادامه میدهد؟ رضا که یک نویسندة روشنفکر است و در صفحات اندیشه و فلسفة مطبوعات قلم میزند، در پاسخ به این سؤال میگوید: « یلدا تنها جشن زمستانی مردم است.
این رخوت و سستی ناشی از برف و باران و سرما، واقعا میطلبد که یک شب، همه در یک خانة گرم دور هم جمع شوند و خوش بگذرانند. حالا دیگر کمتر کسی از فلسفة شب یلدا چیزی میداند یا در خاطرش دارد. نماد بازیهای این شب، همه به کلی فراموش شدهاند. یلدا امروز تنها بهانهای است برای خوش بودن.»
با همة این حرفها، شب شراب یلدا، بامداد خماری هم دارد که شاید چندان به لذتهای قبلش نیرزد: کلة سحر پاشدن روز اول دی برای اینکه مثل سابق به مدرسه و دانشگاه و اداره و کارت برسی. آن هم در شرایطی که دستبالا 1 و 2ی صبح، سر روی بالش گذاشتهای. کاش دولت هم این وسط در جشن یلدا شریک میشد و یک حالی به ملت میداد و میگفت صبح فردا میتوانند یکی دو ساعتی دیرتر سر درس و کارشان حاضر شوند تا ساعت شش و نیم صبح از خانه بیرون زدن، عیش باشکوه طولانیترین شب سال را مُنَغّص نکند.
یلدا و جشنهای خارجکی
جشنهای سنتی ما ایرانیها یک جورهایی مقابل نسل جدید، دارد کم میآورد. گاهی وقتها حتی جوانهای امروزی، جشنهای خارجکی (مثل کریسمس و والنتاین و...) را بیشتر مورد توجه قرار میدهند. این نوع عقبماندگی، یک جورهایی دارد توی ذوق میزند. حالا اینکه دلیلش چیست و چرا، بماند برای یک فرصت بهتر و مفصلتر. قلب یلدا خوشبختانه هنوز هم خوب میتپد؛ پس میشود فکری به حالش کرد.
کریسمس همان شب چله است
دکتر میرجلالالدین کزازی را که میشناسید. همین استاد سبیلویی که در ادبیات گفتاری و نوشتاریاش یک کلمة غیرفارسی هم پیدا نمیشود. استاد چندی پیش در همایشی به نام «کاوشی در شب چله» با یک سخنرانی آتشین راجع به تقلید مسیحیان از آیینهای شب یلدا در کریسمس سخن گفت. این هم متنی برگرفته از همان سخنرانی با گویش خاص استاد. بخوانید و ببینید جایگاه این دو جشن زمستانی در طول تاریخ چه تغییراتی کرده است.
ایزد مهر در یکی از شهرهای خاوری ایران از دوشیزهای به نام ناهید زاده شد. پس از مدت اندکی کشور به کیش مهرپرستی گروید. مهرپرستی از مرزهای ایران فراتر و به رم رفت. پادشاهان رم به آن گرویدند و دین رسمی رم شد. «یولیانوس» یا «ژولیان» یکی از پادشاهان رومی، گروه گروه مردم ترسا را به دین مهر میکشاند و دعوت میکرد. هنوز هم نیایشهای این شاه رومی با مهر برجاست. «ای پدر در آسمان نیایش مرا بشنو»
«یولیانوس» در این نیایش، خدا را پدر مینامد. این اسمی بود که ترسایان به تقلید از مهرپرستان بر خدای خود گذاشتند. رومیان، سالهای بسیار، تولد مهر و شب چله را جشن میگرفتند و آن را آغاز سال میدانستند.
حتی پس از گسترش دین مسیحیت، باز کشیشان نتوانستند از گرفتن این جشنها جلوگیری کنند و به ناچار مجبور شدند به دروغ، این شب را زادروز تولد عیسی معرفی کنند تا روز 25دسامبر را به بهانة تولد عیسی جشن بگیرند نه تولد ایزدمهر. هنگامی که به آیین و مراسم مسیحیان در کریسمس نگاه میکنیم، بسیاری از نشانههای ایرانی این مراسم را در مییابیم.
ایرانیان قدیم در شب چله درخت سروی را با دو رشته نوار نقرهای و طلایی میآراستند. بعدها مسیحیان درخت کاج را به تقلید از مهرپرستان و ایرانیان تزئین کردند. مهر از دوشیزة با کرهای به نام آناهیتا در درون غاری زاده شد که بعدها مسیحیان، عیسی را جایگزین مهر و مریم را جایگزین آناهیتا قرار دادند. یکی دیگر از وامگیریهای مسیحیان از مهرپرستان، روز مقدس مسیحی یعنی یکشنبه است.
Sunday به معنی روز خورشید یا مهر است که روز مقدس مهرپرستان بود. ارنست رنان دربارة آیین مهرپرستی گفته است: «اگر عیسویت به هنگام گسترش خود بر اثر بیماری و مرگ ماری باز میایستاد، سراسر جهان به آیین مهر میگروید.»