شفق سرخ، رنگ خود را با شهر دودآلود تهران قسمت میکند و من بر فراز آسمان پایتخت به گزارشی فکر میکنم که در آن از ناامنی پرواز نوشته شده بود؛ کمی میترسم. خلبان مقصد را جایی در دل کویر ایران شهر «بم» معرفی میکند؛ خاک خسته بم که زلزله ویرانگر سه سال پیش جان بیش از40 هزار نفر از ساکنان آن را گرفت و بزرگترین بنای خشتی جهان، «ارگ» را ویران کرد.
از پنجره هواپیما که پایین را نگاه میکنی تا چشم کار میکند کویر است و کویر، خاکی به رنگ لباس سربازان وطن، یادآور استقامت و پایمردی.
دنبال آبادی میگردی اما در مسیر جای سبزی نمیبینی. ترکهای کویر و ردپای شنهای روان چشم را مینوازد و دل را با غم زیبای غربت و تنهایی آشتی میدهد.
یک ساعت و 45 دقیقه گذشت، ناگهان مربع مستطیلهایی را در دل کویر میبینی به رنگ سبز نخلستان.
اندکی بعد، خلبان بعد از اعلام وضعیت فرود، میگوید: خانمها، آقایان تا دقایقی دیگر در فرودگاه بم به زمین خواهیم نشست، لطفاً کمربندهای خود را ببندید.
* * *
اینجا شهرستان بم است و همچنان خاطره تلخ روزهای اول زلزله را تداعی میکند. در مسیر فرودگاه تا مرکز شهر دیوارهای فروریخته بسیارند جایی در منطقه «براوات» که بیشترین خسارت را تحمل کرد.
خرابههای بهجا مانده از زلزله، اسکلتهای فلزی و کانکسهایی که تمام مسیر و شهر را پر کرده، همه از گستردگی ابعاد این فاجعه و خرابیها حکایت دارد. بر روی دیوار فرو ریخته کاهگلی، قطعهای از یک ترانه خاطرهانگیز قدیمی نوشته شده که چشم را برای لحظهای به خود خیره میکند: «تو فکر یک سقفام» و کمی جلوتر قسمتی از دیالوگ فیلم اعتراض: «به یاد سه کس، سرباز، غریب و بیکس»
اندوه چهره شهر بم را دربرگرفته، وقتی وارد این شهر میشوی، کانکس میبینی و اتاقکهای فلزی، آنچه هست کانکسهای سفید رنگ، نخلستانهای تهی و آثار برجای مانده از ویرانههای زلزله. آدمهای کمی در خیابانها تردد میکنند و تلاش و کار رنگ باخته و اغلب ساختمانها نیمهکاره رها شدهاند. هرچند که شهر زنده است اما زندگی در آن جریان ندارد.
سراغ استراحتگاهی را میگیریم و پس از وارد شدن به آن نشانی فرمانداری را میپرسیم. وقت تنگ است و باید برویم.
خیابان اصلی شهر به دلیل حفاریهای مختلف و انبوه شن و ماسهای که برای ساخت و ساز در کنار آن ریخته شده، بند آمده و جایی برای توقف کامل خودروها نیست.
در کنار این خیابان، کانکسهای فلزی، جای مغازهها، آزمایشگاه و حتی مطب پزشکان شهر را گرفته است و کالاها و خدمات مورد نیاز ساکنان بم را تأمین میکند.
در همین کانکسها یکی طبابت میکند، یکی کتاب میفروشد و آن دیگری موی بچهای را اصلاح میکند.
وقتی از راننده وضعیت معیشتی ساکنان بم را جویا میشویم، ابراز نارضایتی میکند و اقدامات انجام شده را ناکافی میداند.
از بیکاری و گرانی گلهمند است. آقای حسین شاهی به ما میگوید: تعداد جمعیت بم که نیمی از آن در جریان زلزله از دست رفتند، در حال حاضر همچون قبل از زلزله5دیماه 82 است. وقتی با تعجب از او میپرسیم «چطور؟ مگر میشود؟»، توضیح میدهد که در حال حاضر تقریبا نیمی از ساکنان بم اهالی بومی و قدیمی نیستند و بعد از وقوع زلزله با استفاده از شرایط بههمریخته به اینجا آمدند.
او به همین دلیل از توزیع ناعادلانه تسهیلات و امکانات انساندوستانه گلهمند است؛ همچون اغلب اهالی اصیل بم. در گوشهای از شهر و قبل از رسیدن به فرمانداری، با کنار هم گذاشتن ردیفی از این کانکسها اردوگاهی ایجاد شده که خانوادههای زلزلهزده یا مهاجران محروم در آن زندگی میکنند؛ اردوگاهی به نام « بسطامی». بچهها در کنار این محله و در میان انبوه زبالهها سرگرم بازی هستند. انگار اهالی شهر با این کانکسها خو گرفتهاند و حالا این اسکلتهای فلزی، محل زندگی و کسب و کار آنان شده است. از سرویسهای بهداشتی عمومی نیز خبری نیست و این بر زشتی درد میافزاید.
به محل فرمانداری میرسیم؛ کانکسی در میدان اصلی شهر. بعد از هماهنگی با محمدمحمدیزاده -مدیر روابط عمومی فرمانداری- که گویا سنگ صبور اهالی بم نیز است، به دیدار مجید اعتمادی – فرماندار بم- میرویم و از او در مورد روند بازسازی، تعداد ساکنان بم و روستاهای تابعه و تحقق وعدههای پیشین میپرسیم. اعتمادی میگوید: تاکنون نیمی از واحدهای مسکونی در شهرستان بم بازسازی شده و به بهرهبرداری رسیدهاند. به گفته او از مجموع 25هزار واحد مسکونی شهر بم و اطراف، حدود 14هزار واحد مسکونی بازسازی و به بهرهبرداری رسید که این رقم باید تا پایان امسال به 25هزار واحد برسد. همچنین 35درصد ساختمانهای دستگاههای دولتی در شهرستان بم، تاکنون ساخته شدهاند.
اعتمادی میافزاید: از آنجا که عملیات بازسازی در نقاط روستایی، جلوتر از شهر بم آغاز شد، پرونده بازسازی در این بخش، روند قابلقبولتری دارد.
این در شرایطی است که محمد سعیدیکیا -وزیر مسکن و شهرسازی- چندی پیش، شهریورماه 1386 را زمان پایان بازسازی بم عنوان کرده بود و بر اساس برنامه زمانبندیشده قرار بود بازسازی شهر بم نیز که شامل خانهها، اماکن عمومی، تجاری و دستگاههای اداری است تا پایان امسال یکی پس از دیگری به پایان برسد.
در حال حاضر معدود ساختمانهای شهر ساخته شده یا در مراحل پایانی است که البته در این بین، کار ساخت و تجهیز مدارس، بانکها و برخی ساختمانهای دولتی از روند تندتری برخوردارند، به طوری که هماکنون کار ساخت 11مدرسه مجهز در شهر بم به پایان رسیده و در حال بهرهبرداری است اما کار نصب سیستمهای جدید تهویه و سرمایش و گرمایش در مدارس این شهرستان به دلیل مصرف بسیار بالای برق و سوخت در بیشتر آنها بدون نتیجه باقی مانده و اغلب کلاسهای درس از دمای مناسب برخوردار نیستند.
از سوی دیگر برخی بیماریهای پوستی و ریوی به دلیل هوایآلوده در بین دانشآموزان بمی شایع شده است.
فرماندار بم درباره وضعیت سکونت شهروندان بمی در کانکسها توضیح میدهد که از سوی دولت به مالک هر واحد ساختمانی تخریبشده، 15میلیون و 500هزار تومان وام بازسازی داده شده است. در این میان برخی ازخانوادهها تمایل به هزینه بیشتر برای ساختمانهای مسکونیشان دارند و از اینرو مجبور به صرف هزینههای شخصی هستند که به دلیل افزایش بیرویه قیمت مصالح ساختمانی -بهویژه تیرآهن- آنان ترجیح میدهند تا زمان تهیه کامل هزینه ساخت ساختمان مسکونی خود در کانکسها سکونت کنند! به گفته مسئولان کار ساخت 25هزار خانواری که وام مسکن دریافت کردهاند آغاز شده و معلوم نیست که چههنگام به پایان میرسد.
وقتی از مسئولان فرمانداری بم در مورد تعداد جمعیت ساکن در شهرستان بم میپرسیم، به آمار دقیقی دست نمییابیم اما اعتمادی جمعیت شهر بم را بین 130 تا 150هزار نفر برآورد میکند که با احتساب جمعیت روستاهای تابعه، این رقم به حدود 250هزار نفر در کل شهرستان بم میرسد. این در شرایطی است که تا پیش از وقوع زلزله جمعیت شهرستان بم 200 هزار نفر برآورد شده بود.
شهرستان بم واقع در استان کرمان به 5 بخش، 13 دهستان و 972 آبادی تقسیم میشود.
به گفته فرماندار بم پس از زلزله سال82 برخی افراد غیربومی به این شهرستان آمده و با اخذ وامها اقدام به ساختوساز کردهاند، بهطوری که هماکنون دستکم به تعداد آمار کشتهشدگان زلزله بم مهاجر به قصد سکونت وارد شهرستان بم شده است و این موضوع پیامدهای منفی اجتماعی و فرهنگی را به همراه داشته است.
فرمانداری را که ترک میکنیم . وزش باد، دید شهر را که در هالهای از گرد و غبار قرار دارد، سخت میکند.
باران برای یک شهر کویری نعمت است اما شهروندان بم باید دعا کنند که باران نبارد چون با این همه گرد و خاک ناشی از خرابیها تصور باران یعنی یک دردسر تازه؛ دردسری که میتواند همهجا را به هم بریزد و گلولای، شهر را در بر بگیرد.
برای همین، مردم بم ترجیح میدهند فعلاً با بیماریهای تنفسی ناشی از گردوغبار بسازند و کنار بیایند.
پس از هر زلزله ویرانگر، مدیریت بحران وظیفه مهمی در جمعآوری بهموقع نخالههای ساختمانی دارد که متأسفانه این مورد در بم انجام نشده است.
اغلب نخالههای ساختمانی روی سفرههای آب زیرزمینی تخلیه شده و تخلیه این نخالهها در نزدیکی مناطق مسکونی، ضمن برهمزدن چشماندازهای طبیعی، مشکلات بهداشتی بسیاری برای شهروندان به وجود آورده است.
در حال حاضر، به طور روزانه 7هزار لیتر فاضلاب وارد آبهای زیرزمینی مناطق بم میشود. یکی از خواستههای اصلی و عمده مردم بم هم این است که سیستم تصفیه فاضلاب هرچه زودتر در شهر اجرا شود که تاکنون اتفاق نیفتاده است.
هنوز هزاران تن آوار در شهر بم وجود دارد که اگر مردم خودشان مشارکت نکنند، تخلیه آن بسیار دشوار است.
از طرفی تعریض خیابانها و عملیات خاکبرداری و آواربرداری، به کندی پیش میرود که به افزایش بیماریهای ریوی و عفونی انجامیده است.
علی باقرزاده -شهردار بم- هم به وجود روزانه 140 تن زباله شهری در این شهرستان اشاره میکند و انتقال این زبالهها به اطراف شهر را نیازمند تجهیزات و امکانات بیشتر در مقایسه با وضع موجود میداند.
به گفته او در شهرستان بم مشکل تصفیه و هدایت فاضلاب شهری هنوز پابرجاست و از آنجا که در شهرستان بم قنوات بسیاری وجود دارد، آبهای سطحی و زیرسطحی، مشکلات بسیاری را برای ساکنان ایجاد کرده است. علیرضا قلینژاد -جانشین ریاست ستاد بازسازی بم- نیز از بازسازی 40درصد واحدهای تجاری در شهرستان بم خبر میدهد و میگوید: تا پایان امسال بازار بم ساماندهی خواهد شد؛ بازاری که امروز هیچ نشانهای از شکل قدیمی خود ندارد.
او از رفع برخی مقررات دستوپاگیر اداری برای انجام سریع عملیات ساخت و صدور مجوز بهرهبرداری واحدهای تجاری خبر میدهد و میگوید: متأسفانه خود مالکان تجاری در شهر بم نیز تمایلی به رهاکردن کانکسها و توقف کسب و کار برای بازسازی و ساخت واحدهای تجاری جدید ندارند که باید راهکاری اندیشیده شود تا مشارکت مردمی پررنگتر شود.
با این همه کندی عملیات ساختوساز، بعد از گذشت 3سال از زلزله، شهروندان بم را ناراضی کرده است.
یکی از مغازهداران شهر که فعلاً تمام وسایلش را در یک کانکس ریخته، میگوید: «در شهر مغازه داشتم؛ من الان نزدیک به 6 ماه است که برای دریافت مجوز ساخت مغازه مراجعه میکنم، اما مسئولان میگویند نقشه هنوز آماده نیست.»
یکی دیگر از شهروندان اهالی بم میگوید:« روند بازسازی شهر بم با گذشت 3 سال، بسیار کند پیش میرود و با وجود مبالغ هنگفتی که از کمکهای داخلی و بینالمللی جمعآوری شد، اما هنوز هم مردم بم در تنگنا قرار دارند.»
وزیر مسکن و شهرسازی پیش از این اعتبارات بانکی برای بازسازی بم را حدود 600 میلیارد تومان و کمکهای خارجی و وام بانک جهانی را بالغ بر 25میلیون دلار عنوان کرده بود.
شهروند دیگری هم میگوید: بیشتر وامی که میگیریم، صرف پرداخت به پیمانکار و کارگران و خرید آهن با قیمت بالا میشود، قیمتها متغیرند و این بیعدالتی در بم به خوبی دیده میشود. حال چگونه میشود نسبت به بازسازی بم تا پایان برنامه زمانبندی شده امیدوار بود، پرسشی است که کسی جواب روشنی به آن نمیدهد!
***
چرخی در شهر میزنیم و عکاس که یک دنیا سوژه دارد برای ثبت در قاب تصویر مدام لحظهها را ثبت میکند. بچههایی که بیرمق از مدرسه به خانه میآیند و کارگرانی که بر سر چهارراهها و کوچههای خاکی در انتظار کار نشستهاند.
ناگهان به یاد رطب و پرتقال بم میافتیم و سراغ آن را میگیرم، اما گویی هیچ کس نمیداند که روزگاری پرتقال مورد نیاز نیمی از مردم ایران را شهرستان بم تأمین میکرد، اغلب درختان خشک شده یا آفت زدهاند و شاخههای خاک گرفته تهی از میوه، رطب بم هم که در جهان شهره است، تنها در سردخانهها یافت میشود. مثل اینکه باید دست خالی برگردیم با یک دنیا حرف نگفته و قصه ناشنیده، با اینکه چهره شهر غمگین و درهم ریخته است، دیدن درختان سرسبز نخل مرهمی است که کمی از دلگیری فضا میکاهد و امید را زنده میکند. اما! نخلهای ایستاده بم، شهری را انتظار میکشند که همچون گذشته گل سرسبز کویر ایران باشد.در صبح سرد اولین روز زمستان وقتی شهر را ترک میکنیم یاد حرفهای یکی از اهالی میافتم که میگفت: «فراموش شدهایم».
دوباره کمربندها را میبندیم و از فراز کویر به پایتخت شلوغ و پرهیاهویمان برمیگردیم. شهر کانکسها را رها کردهایم. وقتی به آسمان تهران میرسیم شهر را نمیبینیم، غبار سیاهی آنچنان پایتخت را پوشانده که هیچ ساختمانی معلوم نیست. حسرت کویر و آن شب پرستارهاش وجودمان را فرامیگیرد.