این موضوع بیگانگی مردم با یکدیگر را همراه آورد و در تهرانی که روابط اجتماعی و سنتهای فرهنگی به وفور دیده میشد با ورود به آن دوران از هم جدا شد.
وجود راستههای شهری، مساجد، تکیهها، قهوهخانهها، زورخانهها در بافت شهری اداری معنا و مفهومی خاص از روابط اجتماعی و سنتها و فرهنگ حاکم اجتماعی بوده است.
این موضوع باعث شده تا محله، رویکرد محله محوری و مدیریت شهری محلهای یکی از موضوعاتی باشد که به تناوب از سوی شهرداری تهران بر آن تاکید شود.
در گذشته مشارکت گسترده مردم محلات در مراسم جشنها، عزاها و حل مشکلات یکدیگر و... همه در قالب روابط محلهای شکل میگرفت. اما امروز در تهران چنین روابطی حاکم نیست؛ مگر در بخشهای کوچکی از تهران. پایتخت این روزها خیلی چیزها را از یاد برده است، فرهنگ زیست محلهای و شهری جای خود را به فرهنگ محدود و بستهای به نام خانه داده و فرهنگ محلهای فراموش شده است.
البته نباید این موضوع را فراموش کرد که نقشی که محله در شهرهای سنتی ایران ایفا میکند، متفاوت از نقشی است که در شهرهای توسعهیافته مانند پایتخت به عهده دارد، از این رو احیای آن شیوه و همینطور محلهمحوری، یکی از موضوعاتی است که کارکردهای اجتماعی بسیاری را به دنبال دارد اما نیازمند تعریف شاخصههایی است که باید با زندگی امروز هماهنگ باشد.
وقتی به نظام محلهای در شهرهای قدیم نگاه میکنیم، میبینیم که نظام محلهای صرفاً یک نظام شهری نبود، بلکه نوعی نظام اداره شهر و به نوعی نظام حمایت از شهروندان نیز بوده است.
محله در واقع یک ساختار کالبدی مشخص داشت و یک شهر از تعدادی محله تشکیل میشد. همه اینها با هم نظام منسجمی را تشکیل میدادند اما امروزه از لحاظ کالبدی، اصلاً نظام محلهای وجود ندارد.
در حقیقت نه شرایط اجتماعی، نه شرایط تاریخی و نه شرایط کالبدی ما به گونهای نیست که بخواهیم به نظام محلهای قدیم برگردیم. چنین پدیدهای نه مطلوب است و نه شدنی.
اما ما میتوانیم به تعاریف جدیدی از عرصههای شهری امروز فکر کنیم؛ یعنی متناسب با مقتضیات امروزمان فکر کنیم که مثلاً تهران را چهطور میتوانیم عرصهبندی کنیم.
در این میان شاخصههای محله و کارکردهایی که محله به عنوان یک عرصه عمومی در شهرهای ایرانی ایفا میکند، یکی از موضوعاتی است که در گرایشهای شهروندان برای حضور در عرصههای عمومی، تاثیرات عمیقی دارد.
محلههای گذشته نوعی نظام اداری داشتند؛ یعنی در هر محله تامین امنیت، مسائل حقوقی، مسائل اقتصادی مثل جمع کردن مالیاتها و خراجهای آن زمان در یک حد توسط خود ساکنین محلهها و بزرگان محله انجام میشد؛ یعنی مردم واقعاً در اداره شهر مشارکت میکردند. امروزه میبینیم که دولت به عنوان یک نظام حاکم، بخش عمدهای از اداره کشور را در دست گرفته و خودبهخود و عملاً جایی برای مردم باقی نگذاشته است.
یکی از مهمترین مسائل در عدم توسعه مشارکت شهروندان، تمرکز قدرت در ایران است و در این میان، تشکیل شوراهای شهر را میتوان به عنوان قدم مثبتی دانست که در دهه اخیر در ایران برداشته شده.
بنابراین باید در آینده و بعد از دو دورهای که پشت سر گذاشته شده به نهادی خوب تبدیل شود که واقعاً آن احساس مشارکت واقعی را در مردم ایجاد کند.
طبعاً در شهر فعالیتهای بسیار مختلفی وجود دارد که مردم خودآگاه یا ناخودآگاه در آن سهیم هستند. گذشته از مسئله سکونت، مسئله آموزش، موضوع گذران فراغت و همه اینها از فعالیتهایی هستند که مردم در آن سهیماند.
نکته مهم این است که بتوان نهادهایی را ایجاد کرد که بر اساس این نهادها مردم واقعاً در امور سهیم شوند.
به همین خاطر باید در تعریف شهر و عناصر تشکیل دهنده آن با توجه به گذشته، حال و آینده بازنگری کرد و تجدید نظر زیربنایی صورت گیرد. یعنی باید نهتنها در مباحث نظری بلکه جنبههای کاربردی و عملی این تغییرات صورت گیرد.
توجه به شهر اسلامی، شهری با هویت، شهری با فرهنگ که آمیختهای از سنتهای اجتماعی، ملی و اعتقادات دینی است که مشخصه هویت هر فرد مسلمان ایرانی است، ضروری است. برای جبران خلأ روابط اجتماعی- فرهنگی توجه به محلات و تقویت فرهنگ محله محوری و حضور آحاد مردم در محلات و نقش آفرینی آنها نقطه عطف مهمی در بازسازی زندگی اجتماعی و شکلگیری حرکت در کالبد شهر و اجزای آن خواهد بود.
نقش ارتقای سطح فرهنگی در کاهش ناهنجاریهای اجتماعی و هدایت رفتار افراد نقش انکار نشدنی است و توسعه اماکن خدماتی، فرهنگی و تفریحی و حضور نیروهای مردمی و داوطلب و غیر رسمی در این مکانها جهت بلوغ فکری شهرنشینان مؤثر و شهر را از خطر در حاشیه ماندن نجات میدهد. با افزایش آگاهی معنوی جرائم فردی و اجتماعی کاهش مییابد. پس شهر تهران به عنوان پایتخت کشور نیازمند نگاهی استراتژیک است و در تحقق چنین نگاهی باید حرکتهای خلاق و بدیع فرهنگی را آغاز نمود.
اما این موضوع از ویژگیهای خاص خود برخوردار است که تقویت برخی از آنها میتواند گرایش شهروندان در مشارکت در اداره شهر را افزایش دهد.
از سوی دیگر، با وجود 15 عضو شورای شهر که باید پاسخگوی همه مناطق تهران باشند و نبود شورای مناطق و محلات، نمیتوان مدیریت محلهای را محقق کرد در حالی که وقتی شورای منطقه وجود داشته باشد و مدیر منطقه منتخب مردم منطقه باشد مردم احساس تعلق خاطر بیشتری نسبت به شهر پیدا میکنند. از روشهای دیگر محلهمحوری و توجه به مدیریت محلهای توجه به توسعه محلی است، که با افزایش ارتباطات در سطح محله و تقویت ارتباط بین اعضای محله و فراهم کردن بستر فعالیت اقشار مختلف میتوان اساس توسعه را بر محور محله استوار کرد.
ایجاد تعلق خاطر در شهروندان نسبت به شهر یکی از وظایف شهرداریها در دنیاست. برای اغلب کسانی که در تهران زندگی میکنند تهران شهر جدیدی است و بسیاری بعد از بازنشستگی و حتی بعد از فوت طبق وصیتی که میکنند به شهر خود بازمیگردند.
در صورتی که شهر محل زندگی آدمها، شهر شایسته و سالمی باشد، مردم احساس تعلق بیشتری نسبت به آن دارند و در یک شهر پر از مشکلات، مردم کمتر نسبت به شهر احساس تعلق دارند؛ در حالی که در صورت دلپذیر ساختن شهر و ایجاد مدیریتهای محلی و هویت دادن به محلات میتوان با ایجاد حس مشارکت در شهرنشینان احساس تعلق به محله را احیاء کرد که در سال گذشته این کار به خوبی از سوی شهرداری صورت گرفته است.
تبلیغ و تلقین یکی دیگر از عوامل ایجاد احساس تعلق در شهروندان نسبت به شهر است. به عنوان مثال، «دبی» یک شهر جدید است با 85 درصد سکنه خارجی که با تبلیغات موثر توانسته هویت شهری مستقل برای خود تعریف کند؛ در حالی که در تهران با وجود مرکزیت کشور هنوز محصولات فرهنگی و تبلیغی مثل ماکت برج آزادی و یا میلاد ر ا نداریم تا به عنوان سوغات به دیگران هدیه بدهیم.
هویتسازی از طریق تبلیغات، نمادها و سمبلها راه حل کارآمدی است که با تاکید بر فرآیندهای واقعی، تاثیر بیشتری بر ایجاد رضایت شهرنشینان از شهر خواهد گذاشت.