دور ریختن و به هدر دادن غذایی که به سختی تولید میشود و به سادگی در اختیار ما قرار میگیرد، یکی از این ماجراهاست که بارها و بارها در خانههای ما و بسیاری دیگر از خانههای دنیا اتفاق میافتد. در بسیاری از خانهها وقتی غذاخوردن تمام میشود، مجموعهای از غذاهای نیمخورده باقی میماند که در نهایت راهی سطل زباله میشود.
بعضی از ما وقتی بشقاب را در دست میگیریم بیشتر از مقداری که لازم داریم غذا روانه بشقاب میکنیم. بعضی از میزبانها در مهمانیها این اشتباه را به شکلی دیگر انجام میدهند و بدون توجه به نظر مهمان از طرف خود تصمیم میگیرند که به اندازه فراوان در ظرف او غذا بریزند و به هیچ عنوان از تعارف خود کوتاه نیایند.
بعضی از ما وقتی برای خرید نان به نانوایی میرویم بدون توجه به مقدار مورد نیاز نان میخریم و پس از مصرف کمی از آن، باقی را فردایش به بهانه کهنگی دور میریزیم. یاد جماعت قدیم به خیر که حساب و کتاب زندگی دستشان بود و در مورد ماجرای مهمی مثل غذا حواسشان آنقدر جمع بود که به اندازه بخرند و دور نریزند. میگفتند برکت است و حرمت دارد و اگر میدیدند کسی غذایی را به هدر میدهد و دور میریزد، دلشان میگرفت؛ که اعتقاد داشتند این «روزی» هدیهای آسمانی است و نباید کفران نعمت کرد.
شاید ارزش واقعی غذا را مادران جگرسوخته افریقایی بدانند که کودکانشان از گرسنگی در حال مرگاند یا آنهایی که در محاصره سیل، گرسنه مقابل مرگ نشستهاند. در همان حال که بعضیها مواد غذایی را به سادگی هدر میدهند، شاید در نقطهای دیگر از جهان کودکی در آرزوی لقمهای نان چشم بر جهان میبندد.