بر همین اساس تاریخ، بهترین آموزگار قلمداد شده است. به همین علت نیز هر دانشی ناگزیر از یک تحلیل تاریخی و اتخاذ موضعی انتقادی در قبال گذشته و از سویی موضعی روشن در برابر آیندگان است. در گفتوگوی حاضر که به انگیزه سخنان مقام معظم رهبری در باب تاریخ و لزوم دقت در تاریخ نگاری و بهویژه درسآموزی از انقلاب مشروطه انجام شده، دکتر موسی نجفی با اشاره به پدیده انقلاب اسلامی و نسبت آن با انقلاب مشروطه، به تحلیل این پدیده تاریخی معاصر ایران میپردازد. کوتاه شدهای از این گفتوگو را که مشروح آن در پایگاه خبری دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنهای درج شده است را میخوانیم:
- آقای دکتر! یکی از تأکیدات ویژه رهبر معظم انقلاب پندگیری از ماجرای مشروطه است. بهنظر شما مهمترین محوری که امروزه میتوان از ماجرای مشروطه سرلوحه امور قرار داد، چیست؟
قبل از پاسخ به سؤال شما باید بر این نکته تأکید کنم که با توجه به اینکه ما از دستاندرکاران همایش صدمین سالگرد مشروطه بودیم، دیدارهایی با رهبر معظم انقلاب داشتیم و از میزان حساسیت و تأکید ایشان بر شناخت و تبیین هر چه بیشتر این حادثه مهم تاریخی آگاهیم. در همان دیدار جملهای بیان کردند که «بعد از ورود اسلام به ایران، حادثه مشروطیت یک حادثه استثنایی در تاریخ ایران است که حقیقتا درست هم باز نشده است». لفظ استثنایی که ایشان بهکار بردند، بسیار مهم است. واقعیت هم همین است که به خاطر اینکه مشروطه تاریخ جدید ما را به نوعی به هم زده است ـ هم قسمتهای مثبت و هم قسمتهای منفیاش که شاید ما هم خیلی نپسندیم مثل غربزدگی، تجددمآبی و... ـ چیزی نیست که انسان بخواهد پنهان کند. در واقع این حادثه، مقطع مهمی است که ایران یک تحول و نوگرایی مهم را تجربه کرده است. البته ممکن است ما این تجربه را نپسندیم یا بپسندیم ولی به هر حال واقعیتی است که نمیتوان به آن بیتوجه بود.
ذکر این نکته حائز اهمیت است که ما یک مشروطه داریم و یک انحراف از مشروطه؛ مشروطه دستاوردهای عظیمی برای ایران داشته است که تجسم اصلی آن در شکلگیری انقلاب اسلامی است، ولی تجسم انحراف مشروطه، استبداد رضاشاهی و دوره پهلوی است. مهمترین درسی که میتوانیم از مشروطه بگیریم جواب این سؤال است که چطور میشود یک نهضت اسلامی که با تلاش مردم برای رفع ظلم و قطع دست بیگانگان در کشور آغاز شد، دقیقا به سرنوشت عکس آن دچار شود، علاوه بر آنکه دست بیگانگان در کشور ما باز شد و استبدادی بهمراتب بدتر از قاجار نیز بر مردم مسلط شد؟
آسیبشناسی مشروطه میتواند آسیبشناسی انقلاب اسلامی ما را در پی داشته باشد، ولی چشمانداز و ابعاد انقلاب اسلامی نسبت به مشروطه وسیعتر است؛ علتش هم این است که دوره ما از دوره مشروطه چشماندازهایش وسیعتر است؛ یعنی ما چیزهایی را میتوانیم ببینیم که مشروطهخواهان نمیتوانستند. البته گذشت زمان، مسئله بسیار مهمی است. در زمان مشروطه، مدرنیته و دنیای مدرن شعارهای زیادی میداد که خیلی هم جذاب بود، اما ما این شعارها را 80- 70سال است که تجربه کردهایم و دیدیم به آن هیجان، جذابیت و خوشبینی که آنها میگفتند، نبوده و اینگونه انقلاب اسلامی اثبات شده است. لذا افق امروز از افق مشروطه بهمراتب عمیقتر است و انقلاب اسلامی چشماندازی دارد که میتواند از چشمانداز مشروطه وسیعتر ببیند.
- علما در دوران مشروطه، رهبری نهضت و هدایت تودههای مردم را بر عهده گرفتند اما نفوذیها، بیگانگان، استعمار و دنیای غرب در میان راه این جریان را منحرف کردند. این قضیه در جریان انقلاب اسلامی با وجود اینکه مشکلات زیادی هم بهوجود آورد ولی محقق نشد؛ یعنی رهبری امام(ره) و بعد از ایشان رهبر معظم انقلاب بهگونهای بود که تجربه مشروطه تکرار نشد و با وجود کارشکنیها و حوادث بسیار، نقش رهبری و ولایتفقیه در حفظ ارکان و اساس نهضت و نظام بیبدیل بوده است. اگر بخواهیم این دو رویداد را در این حوزه بهصورت تطبیقی بررسی کنیم، چگونه است؟
یک نکته تجربهای است که امام(ره) از جریان مشروطه گرفت. آن موقع این تجربه وجود نداشت و برای نخستین بار بود؛ ما نمیتوانیم به علمای مشروطه بگوییم که چرا شما بعضی از اشتباهها را مرتکب شدید، چرا که بار اولشان بود که این بچه را بزرگ میکردند و نمیدانستند که این کودک ممکن است شرور هم باشد. بالاخره باید یک کسی این مایع را مینوشید تا بفهمد زهر است یا نیست؟ وقتی که نوشیدند تازه متوجه شدند که همینطور هم نمیشود این جام را سرکشید. امام(ره) به خاطر تیزبینیشان نسبت به تاریخ متوجه این نکته شدند که باید از مشروطه عبرت بگیرند. این عبرت در دوره مشروطه هم البته وجود داشت، ولی همانطور که گفتم بعضی عبرتها هستند که همان زمان پیش نمیآید و باید زمانی از آن بگذرد. این روند طبیعی تاریخ است و کاری به مشروطه و غیره هم ندارد. مشروطهخواهان هم باید از صفویان عبرت میگرفتند؛ فرقی نمیکرد و هر دورهای عبرت خودش را دارد.
در این عرصه واقعیتی وجود دارد که بسیار مهم است و آن اینکه مشروطهخواهان (جدای از شیخ فضلالله) نسبت به روشنفکران و غرب خوشبین هستند؛ یعنی هنوز خباثت و زهر اینها را نچشیده بودند؛ هم زهر خود غرب را و هم زهر غربزدهها را. امام(ره) هم خطر غرب و هم خطر غربزدهها را دید، لذا به اینها خوشبین نبود و چون خوشبین نبود، کاری هم به دستشان نداد و نهاد روحانیت را در قانون اساسی در ولایت فقیه رسمی کرد. در مشروطه این کار نشد؛ یعنی در قانون اساسی مشروطه روحانیت غیر از نظارت بر قوانین نقش دیگری نداشت. امام(ره) این درس را گرفت که باید رأس حکومت دست خود روحانیت باشد و از دست مراجع و دینشناسان خارج نشود چون اینها را حذفشان میکنند. بزرگترین درسشان هم این بود که روحانیت در آنجا نهادسازی کرد و در مشروطه نکرد؛ این درسی بود که در این نظام از مشروطه گرفته شد. در مشروطه انرژی بالاست، علما هم آنرا کشف کردند چون توانستند نهضت را آغاز کنند، اما به خاطر آنکه آسیبها را نتوانستند درست ببینند ـ که بعضی جاها هم حق داشتند- نتوانستند از این انرژی در یک تئوری بزرگ دینی مطابق خودش درست استفاده کنند.
- چرا برخی از علمای حاضر در این جریان به آسانی به برخی از به ظاهر روشنفکرها اعتماد کردند و اجازه دادند که آنها جریان را منحرف کنند؟
چند علت وجود دارد؛ یکی اینکه بعضی از اینها بسیار آدمهای خوبی هستند ولی ذاتا ساده لوحاند. بعضیها را هر کاری کنید، انسانهای زودباوری هستند؛ حالا کاری به علما ندارم، در غیرعلما و بقیه قشرها هم اینگونه افراد دیده میشوند. این افراد فتنهها و پیچیدگیهای انسانهای دیگر و جریانهای اجتماعی را نمیتوانند خوب درک کنند. نکته دیگر اینکه ذات تحولی که در مشروطه بهوجود آمد، پیچیده بود؛ به حدی که بعضی تیزهوشان را هم فریب داد مثل این فتنه اخیر که بهنظر من از فتنه بنیصدر و فتنهای که برخی از روشنفکران بعد از دوم خرداد ایجاد کردند، پیچیدهتر بود. در دوره مشروطیت هم همینطور است بعضیها تحلیل درستی ندارند، علتش هم پیچیدگی قضایاست که اینها نمیتوانند این کلاف سردرگم را باز کنند. عدهای ظاهرالصلاح نیز هستند که نفوذ میکنند و بعد جریان را به انحراف میکشانند. رضاخان هم همینطور بود و او هم با ابزار حیله وارد شد ولی بعدا ماهیت خودش را نشان داد. لذا برخی از این بیبصیرتیها به سادهلوحی اشخاص برمیگردد و بعضی دیگر نیز به پیچیدگی قضایا؛ که آدمهای خیلی باهوش هم گیر میافتند.
نکته سومی هم وجود دارد و آن این است که به عقیده من نوبودن بعضی مسائلی که مشابهی در گذشته نداشته، میتواند برای آن افرادی که نخستین بار با آن روبهرو میشوند، ایجاد مشکل کند. در برخی از قضایای مشروطه نوع سوم هم وجود داشت. تا حالا کسی چنین چیزی را ندیده بود و فکر نمیکرد این جریانها به اینجا ختم شود و نیروهای نفوذی این همه خباثت به خرج دهند و اینگونه فتنهگر شوند. این نه سادهلوحی بود نه پیچیدگی؛ نوع سومی به نام عدمتجربه گذشته بود. با وجود همه این حرفها بعضیها نمیتوانند از تاریخ عبرت بگیرند و درک و تشخیص هم ندارند و باز هم راه را اشتباه میروند!
- یکی از موضوعات مهمی که رهبر معظم انقلاب در باب عبرتگیری از مشروطه مورد توجه قرار دادند، نقش مردم و لحظهشناسی آنها در مقابله با انحرافات در سایه رهبری هوشمند روحانیت است. در زمان مشروطه، استعمار و دشمنان توانستند راه پیشقراولان و مردم داخل در نهضت را منحرف کنند اما در جریان انقلاب و بعد از پیروزی آن با وجود فعالیتها و برنامهریزیهای مداوم دشمنان این مسئله رخ نداد. این دو زمانه و شرایط حاکم بر آنچه تفاوتی داشت که به 2نقطه کاملا متضاد ختم شد؟
اگر بخواهیم علمی و امروزی تبیین کنیم، یک علتش میتواند گذشت و تکامل تاریخ باشد. اگر بخواهیم از زاویه دیگر نگاه کنیم، تحولی است که خداوند در ملتی ایجاد میکند. جدای از این مسائل خود مسئله تکامل تاریخ و درسی که از گذشتهها گرفته شد و همچنین درک ملموستر خطر غرب و استعمار، همگی دست به دست هم داد تا اتفاقات قبلی تکرار نشود. حالا در این دوره خدا به ما یک امامخمینی(ره) هم داد که نعمت فوقالعادهای برای مردم ما محسوب میشد و توان پایداری و مقاومت در برابر دشمنان را افزایش میداد. حالا همین موارد هم نقاط تأمل خودش را دارد. این مردم با این ویژگیها سقف مشخصی از کشش و انعکاس دارند و همیشه در عالیترین سطح موجود نیستند. در زمان مشروطه، مدرنیته و دنیای مدرن شعارهای زیادی میداد که خیلی هم جذاب بود، اما ما این شعارها را 80- 70سال است که تجربه کردهایم و دیدیم به آن هیجان، جذابیت و خوشبینی که آنها میگفتند، نبوده. اینگونه انقلاب اسلامی اثبات شده است.
زمانی هست که این عامل در ملتی پیش میآید، ولی رهبران آن نمیتوانند این مسئله را کشف کنند. یک وقت هم نه، این انرژی و قوت در یک ملتی رخ میدهد و آن رهبر فوقالعاده هم این را کشف میکند و آن را به کار میگیرد مانند امام(ره) که با انرژی و توانی که در مردم دید، نظام شاهنشاهی را سرنگون کرد.
نه این توان و قوت در هر ملتی بهوجود میآید و نه هرکسی میتواند آن را کشف کند. حالا اگر هم بتواند آن را کشف بکند، توان بهکارگیری و استفاده از آن مطرح میشود. یک وقت شما انرژی را نمیبینید و اصلا وجود ندارد، یک وقت هم هست که شما نمیتوانید کشف کنید، یک زمانی هم هست که کشف کردهاید ولی نمیتوانید از آن درست استفاده کنید.