شاید این اقدام مقامات پاکستانی هیچ تأثیری روی روند حمایت دولت آمریکا از هندیها نداشته باشد و بیفایده بهنظر برسد، اما تشریفاتی است که مانند هر روال سیاسی دیگری باید طی شود! در بررسی دلایل این حمایت آمریکا از نامزدی هند برای تکیه زدن بر کرسی دائم شورای امنیت، باید نگاه ویژهای داشته باشیم به سفر اخیر باراک اوباما به 4 کشور آسیایی که هند نیز یکی از آنها بود. آنچه در این سفر سه روزه بیش از همه موجب ناراحتی و دلخوری اهالی سیاست و مفسران پاکستانی شد همین مسئله شورای امنیت بود که هرچند احتمال رخ دادن آن بسیار ضعیف است و بعید بهنظر میرسد به این زودیها رخ دهد اما از همین حالا موجب نگرانیهای بسیار شده است.
در نگاه نخست این موفقیت هندیها در جلب حمایت دولت آمریکا از کرسی دائم هند در شورای امنیت نوعی شکست برای دیپلماسی پاکستان بهنظر میرسد که در اعمال فشار برای جلوگیری از این حمایتها و خیز هند برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی، ناکام مانده است.
اما حقیقت این است که این گرایش آمریکا به هندیها نتیجه درک و شناخت آنها از اهمیت بینالمللی فزاینده هند است و در این رابطه، کاری از دست پاکستان ساخته نیست.
درست است که دولت پاکستان حق دارد نسبت به پیامدهای این اتفاق اعتراض کند اما چارهای ندارد جز اینکه بپذیرد این یک بازی قدرت در سطح جهانی بوده است. اگر احساسات را کنار بگذاریم و بخواهیم با توجه به شرایط و پتانسیلها به تحلیلی منطقی برسیم متوجه میشویم که موقعیت استراتژیک فعلی پاکستان، امتیازاتش را تحتالشعاع قرار داده است. برای بررسی این موقعیت استراتژیک و شرایط ویژه باید نگاهی کوتاه به تاریخ پاکستان داشته باشیم:
در گذشته این کشور تلاش کرده با درگیر شدن در نزاعهای بینالمللی خود را به پای هند برساند؛ تلهای که بارها و بارها هند را به دام انداخت و جدل بر سر مسائلی نظیر مالکیت کشمیر موجب شد پاکستان نیز به نوعی خود را هم سطح هند نگه دارد. این روش موجب شد نام هند و پاکستان سالها در کنار یکدیگر آورده شود و آنها پا به پای هم در مجامع جهانی مطرح شوند.
به همین دلیل قدرتهای جهانی در برقراری روابط با این دو کشور رویهای متعادل و همسان در پیش گرفتند. این رویکرد بیش از همه به سود پاکستان تمام شد زیرا اختلاف و ناهمخوانی آشکار میان دو کشور را بیاثر میکرد. این در حالی بود که هند هم از نظر وسعت و هم از نظر جمعیت تفاوت فاحشی با پاکستان داشت که میتوانست به حضور پررنگتر این کشور در مجامع بینالمللی منجر شود.
علاوه بر جنگ و جدلهای میان هند و پاکستان، مسئله دیگری که موجب ضعف هند بود، اقتصاد کم رونق آن بود. در گذشته، اقتصاد هند بسیار بسته بود و سرمایهگذاران خارجی تمایل چندانی به این کشور نداشتند. از طرفی هند گرایش فراوانی به همکاری با شوروی سابق داشت که به هیچ وجه خوشایند غربیها نبود.
طبیعی است که این انزوای اقتصادی هند برای پاکستانیها بسیار مهم و مفید بود اما در شرایط فعلی اوضاع بسیار تغییر کرده است. اقتصاد هند به سمت رشد و شکوفایی در حرکت است و تاکنون پیشرفتهای قابل توجهی داشته. این رونق اقتصادی توجه شرکتهای چند ملیتی را بهخود جلب کرده و برای سرمایهگذاری در این کشور تمایل بسیاری نشان میدهند. دولت هند شرکتهای بزرگ تجاری را ترغیب میکند که در بازار این کشور حضوری فعال داشته باشند که نشان میدهد مقامات هندی به معایب اقتصاد بسته پیشین خود پی بردهاند.
هند از نظر امنیتی نیز پیشرفتهای قابلملاحظهای داشته و توانسته با بهبود قوای نظامیاش، در نقش یک سپر دفاعی برابر سلطه چینیها در منطقه عمل کند. هرچند قوای نظامی و توان اقتصادی هند و چین قابل مقایسه نیست و برتری چینیها کاملا آشکار است اما با توجه به هراس روزافزون غرب از قدرت گرفتن چین، امیدهای کمرنگی وجود دارد که هند بتواند به عامل توازن در منطقه تبدیل شود.
بنابراین جای تعجب نیست که روسای جمهور آمریکا خواهان برقراری رابطهای نزدیک و تنگاتنگ با هندیها باشند. به همین دلیل در موضع و لحن کلام کلینتون، بوش و اوباما تفاوت چندانی به چشم نمیخورد و میتوان گفت طی دهه اخیر نگرش آمریکاییها نسبت به هند تغییر چندانی نداشته است. این نشان میدهد دولت آمریکا، هند را مهمترین کشور آسیا میداند که ارزشها و دورنمای امنیتی اش در ارتباط مستقیم با آنهاست. در چنین شرایطی دیگر پاکستان چه حرفی برای گفتن دارد؟ درست است که این کشور هم از نظر استراتژیک اهمیت فراوانی برای آمریکا دارد اما در مقایسه با هند بسیار رنگ میبازد. در حالی که روابط اقتصادی با آمریکا برای پاکستان بسیار مهم است، آمریکاییها برای تجارت و سرمایهگذاری در بازار کوچک و ناامن این کشور صبوری بسیار میخواهند.
از نظر امنیتی نیز آمریکا و پاکستان اختلاف نظرهای بسیار دارند زیرا پاکستان روابط نزدیکی با چین برقرار کرده و روی همکاریهای نظامی و امنیتی آن حساب ویژهای باز کرده که با موضع سیاسی آمریکا در قبال چین مغایرت دارد. در چنین شرایطی چه دلیل منطقی وجود دارد که آمریکا از پاکستان حمایت کند؟
یکی از پاسخهای مهم این سؤال مشکل افغانستان است. پاکستان بهعنوان گلوگاهی حساس برای عبور سوخت و تجهیزات اهمیت بسیاری برای آمریکاییها دارد و میتواند به امکان برقراری گفتوگو با طالبان کمک کند و این یعنی آمریکاییها بدون کمک پاکستان به سختی میتوانند از باتلاق افغانستان و نبرد با طالبان رهایی پیدا کنند.اما مسئلهای که بسیار موجب نگرانی آمریکاییها شده برنامههای هستهای پاکستان است. توهم توطئه باعث شده دولت آمریکا در انتظار فرصت مناسبی باشد تا از طریق نظامی کنترل برنامه هستهای پاکستان را در دست گیرد. البته این درصورتی است که از طریق دولت به نتیجه نرسند اما روشن است که در حال حاضر قصد دارند با تقویت دولت و ارتش پاکستان، ناتوانی تندروها در دستیابی به بمب اتمی را تضمین کنند.
رشد افراط گرایی در پاکستان عاملی نگرانکننده برای آمریکا و غرب است و فیصل شهزاد پاکستانی که در ماه ژوئن سعی داشت در میدان تایمز نیویورک ماشینی حامل بمب را منفجر کند نمونهای از تندروهایی است که واهمه آنها را افزایش داده است. فعالیت طالبان افغانستان و حمایت برخی قبایل پاکستانی از این جنگجویان افراطی نیز مسئله دیگری است که تمرکز غرب بر پاکستان را بیشتر کردهاست.
با این حساب فاکتورهای منفی پاکستان به قدری است که هندیها از آنان پیش بیفتند اما پاکستانیها نیز باید با تحلیل دقیق و موشکافانه موقعیت خود به خواستهها و حقوقشان دست یابند.
The news.com