یک ماه پیش مرد سالخوردهای به دادسرای جنایی تهران رفت و خبر از ناپدیدشدن دخترش داد. او مدعی بود که دخترش به نام سارا از مدتی قبل قصد جدایی از شوهرش را داشته اما حالا چند روزی است که ناپدیدشده و هیچ خبری از او نیست.
با اظهارات این مرد، تحقیقات برای یافتن ردی از زن جوان شروع شد و ماموران در نخستین اقدام راهی خانه شوهر او شدند تا به پرس و جو از وی بپردازند اما این مرد به خاطر اصابت ضربات متعدد چاقو بهشدت مجروح شده و در بیمارستان بستری بود. پلیس که با معمایی پیچیده روبهرو شده بود بعد از بهبودی مرد جوان به تحقیق از او پرداخت و آنجا بود که متوجه راز مهمی شد.
مرد جوان به ماموران گفت: صبح 19 آبانماه برای رفتن به محل کارم از خانه خارج شدم اما حدود ساعت 9، تصمیم گرفتم مرخصی بگیرم تا ماشینم را به تعمیرگاه ببرم. بعد از گرفتن مرخصی به خانه برگشتم اما وقتی وارد حیاط شدم، مرد جوانی را دیدم که داخل حیاط بود. این مرد با دیدن من بدجوری ترسید و دستپاچه شد.
من هم در را بستم تا ببینم دلیل حضورش در خانه چیست که ناگهان وی به من حمله کرد و با چاقو چند ضربه به بدنم زد. سپس همراه همسرم از خانه خارج شد و با قفلکردن در حیاط، پا به فرار گذاشتند. بعد از رفتن آنها درحالیکه خون زیادی از من رفته بود و بیحال شده بودم، با تلفن همراهم با برادرم و پدرم تماس گرفتم و آنها به محض ورود به خانه، مرا به بیمارستان منتقل کردند. پس از آن دیگر از همسرم خبر ندارم و نمیدانم او کجا رفته است.
ماموران پلیس که حالا پی به راز ناپدیدشدن سارا برده بودند، جستوجو برای دستگیری او و مرد غریبه را که محسن نام داشت شروع کردند. بررسیها نشان میداد که محسن راننده آژانسی در شرق تهران بوده اما بعد از حادثه نه به محل کارش مراجعه کرده و نه به خانهاش.
یکی از همسایههای این مرد به ماموران گفت: محسن با ادعای اینکه موفق به گرفتن دعوتنامه از یکی از کشورهای اروپایی شده و قصد سفر به آنجا را دارد، محل زندگیاش را ترک کرده و دیگر هیچکس او را ندیده است. با این حال ماموران در ادامه تحقیقات موفق شدند مخفیگاه او را در یکی از شهرکهای اطراف تهران شناسایی و وی را دستگیر کنند. با دستگیری این مرد، سارا نیز به دام پلیس افتاد و هر دو متهم برای بازجویی به اداره آگاهی انتقال یافتند.
فریب خورده
زن جوان در بازجوییها به ماموران گفت: مدتی بود که قصد داشتم از همسرم جدا شوم تا اینکه با محسن که راننده آژانس بود آشنا شدم. او میگفت که صاحب آژانس است و وقتی رانندههایش نباشند، خودش هم بهعنوان راننده به مشترکان سرویس میدهد.
وی ادامه داد: مدتی که از آشنایی من و محسن گذشت، او مدعی شد که مهندس است و علاوه بر مدیریت آژانس، در یک کارخانه بزرگ نیز کار میکند. از آنجا که قصد متارکه داشتم، تصمیم گرفتم بعد از جدایی از همسرم با این مرد ازدواج کنم تا اینکه یک روز وقتی محسن به مقابل خانهمان آمد تا مرا به مقصد برساند، شوهرم سر رسید و آن حادثه اتفاق افتاد.
وقتی محسن شوهرم را مجروح کرد، چارهای نداشتم جز اینکه من هم از خانه فرار کنم تا اینکه مدتی بعد متوجه شدم همه حرفهای او درخصوص اینکه صاحب آژانس و مهندس کارخانه است، دروغ بوده و با این حرفها مرا فریب داده است اما دیگر کار از کار گذشته بود و روی بازگشت به خانه را نداشتم.
سرهنگ محمدیان، رئیس پلیس آگاهی تهران، با بیان این خبر گفت: بعد از اعترافات زن جوان، محسن نیز به جرم خود اعتراف کرد و هر دو متهم با قرار قانونی در اختیار مرجع قضایی قرار گرفتند.