و با فاصله گرفتن از اشکال هندسی و همیشگی محل سکونتشان، فشارهای ناشی از مدیریت ناقص این کلانشهر را به دست آبهای مواج دریاچه نمک بسپارند و دلشان را از تلالو امواج روح پرور آن، سرشار از شوق و نشاط کنند و دریابند که بهانههای قابل دسترس و پاک برای رسیدن به افقهای ارزشمند باهم بودن و زندگی کردن هنوز هم وجود دارد.
اما امروز از دریاچه پرصفای مهارلو که گاهی آسمان آن با پرکشیدن فلامینگوهایش، رنگ عشق را به دل طبیعت دوستان میپاشید، خبری نیست. امروز مهارلو تبدیل شده به شورهزار یأس، امروز اشکهای مهارلو بر زمین تفتیدهاش خشکیده، امروز دیگر از پرواز درناهای عاشق که بالهایشان سایهسار شیرازیهای بیدل بود، خبری نیست، امروز دیگر بجای آواز مستانه اردکهای سرسبز، آبچلیکها، آنقوتها، خوتکاها، غازها، درناها، کشیمها و کاکاییها، سکوتی وهمانگیز بر شورهزار دریاچه مهارلو حاکم شده است. امروز دیگر خنکای سایه بوستانهای بادام و انار اهالی مهارلو در جنوب غرب دریاچه و همچنین گززارهای ساحل شمال شرق دریاچه، خالی از حضور رهگذران خسته و گردشگرانی است که از آنجا افق نگاهشان را به انتهای دریاچه میدوختند. گزارشی که در پی میآید در واقع تصویری از وضعیت اسفبار امروز این دریاچه را منعکس میکند.
پنجشنبه 4 آذر سالجاری، هرچند در نظر برخی از دوستانی که همواره بهدنبال هیجانات موجود در طبیعت هستند با گذر از دریاچه مهارلو، روز خوبی به شمار میآمد، اما برای گروه ما که بهدلیل بررسی عوارض زیستمحیطی موجود در بستر دریاچه مهارلو عازم آن مکان شده بودیم و عرض 22کیلومتری آن را با خودروی جیپ برای نخستین مرتبه پیمودیم، روز رضایتبخشی نبود. دیدن پدیدههایی که برخی از آنها را فقط در شورهزارهای کویر لوت مشاهده کرده بودیم با تمام شگفتی و جالب بودنش، اما بدون وجود رقص آب در بستر دریاچه مهارلو، زیاد دلچسب نبود و همواره به یکدیگر میگفتیم ایکاش دریاچه زنده بود و ما هرگز موفق به مستند کردن پدیدههای نمکی دریاچه مهارلو نمیشدیم.
باور اینکه در 30 کیلومتری جنوب شرق شیراز و در گستره بیش از 600کیلومتر مربعی دریاچه مهارلو، با کویر نمک مواجه شویم بسیار سخت بود؛ اما باید باور میکردیم، همانطور که شقه شدن تالاب انزلی را باور کردیم، همانطور که به مسلخ کشیدن جنگلهای بلوط زاگرس مرکزی در منطقه دنا را نظاره کردیم، همانطور که خشک کردن دریاچه ارومیه را شاهد بودیم، همانگونه که آتش در گلستان را نظاره کردیم و ندیدیم که حتی قطرهای عرق شرم برجبین مسببان جاهل بنشیند. همانطور که ویران شدن تنگ آبسرد رود و جنگلهای سرسبز کلاردشت را شاهد بودیم، همانگونه که تعرض مکرر به تنوع زیستی کشورمان و زیستگاههای آنان را دیدیم و میبینیم... .
زنگ خطری برای زیستبومهای آبی
بخواهیم یا نخواهیم باید بپذیریم که مرگ دریاچه بختگان زنگ خطری است برای وداع با دیگر دریاچهها و تالابها و رودخانههای کشور، همانگونه که از 12تالاب موجود در استان فارس، تنها دریاچه طشک است که کورسویی از حیات برایش باقی مانده و با پریشانی دریاچه پریشان، آخرین لحظات احتضارش را تجربه میکند. میبایست باور کنیم که نسلی ستم کشیدهایم و فریادمان در ته رسوبات نمکی دریاچههای مهارلو و ارومیه خشکیده است. میبایست باور کنیم که متأسفانه نسلی هستیم که بهدلیل بیخردی برخی از همنوعانمان، شاهد احتضار طبیعت باشکوه و آب و خاک مقدس کشورمان هستیم.
با آنکه مشاهده گلدانهای نمکی، کمانهای نمکی و بوتهزارهای نمکی در میان دریاچه خشکیده مهارلو باید بیشترین دل مشغولی و اندیشیدن در خصوص چگونگی پیدایش آنها را به ذهن متبادر میکرد، اما مشاهده وضعیت نابسامان دریاچه، دربهدر شدن پرندگان بومی و مهاجر، پیشروی شورهزار در سواحل اطراف آن و خشک شدن جنگلهای تاگ (تاق)، کیکم، زالزالک و... در ارتفاعات کوه چنار مهارلو و کمبازده شدن درختان میوه اهالی روستای مهارلو و دیگر مناطق اطراف بهدلیل گرم شدن هوا بر اثر خشکی دریاچه و... مجال اندیشیدن را از ما میگرفت. یکی از دوستان میگفت که شاید ما انسانها رسیدن به منافع آنی، قصد داریم که تمامی مواهب طبیعی را قربانی هدف پوچ خود کنیم، اما چرا باید ساکنان دیگر این زیستکره را نیز نابود کنیم. وی اینگونه سخنانش را جمعبندی میکرد که فعالیتهای نابخرد انسان تبدیل به غده سرطانی برای کره زمین شده است.
خودنمایی گلدانهای نمکی به جای تلألو آب بر سطح دریاچه
در طول سال گذشته بارها با کاهش اوج پرواز هواپیما که در حال نشستن در فرودگاه شیراز بود، از بالا به دریاچه نمک خیره شده و مشاهده کرده بودم که در عرصه خشکیده شمال شرق و مرکز دریاچه مهارلو، پدیده طبیعی نو ظهوری به شکل بیضی درست شده که خطهای مدور نمکی یکی پس از دیگری درون آن را تشکیل میدهند؛ بنابراین همواره مترصد فرصتی بودم تا در این خصوص از نزدیک تحقیقات عملی داشته باشم و این بار وعدهای که به خودم دادم محقق شد. در این سفر پس از پیمودن 8کیلومتر از ساحل شمال شرق دریاچه به سمت جنوب غرب، به نخستین پدیده نمکی مذکور که نامش را گلدانهای نمکی گذاشتیم، رسیدیم. سپس به بررسی پیرامون چگونگی پیدایش گلدانهای نمکی پرداختیم و متوجه شدیم که وجود یک بوته در عرصه کمعمق دریاچه که زمان رویش آن به سالهای دور میرسد، موجب شده تا در پیرامون تنه و شاخههای بوته مذکور، بلورهای صورتی رنگ نمکی بهوجود بیاید و همین بلورها موجب شدهاند تا در قسمت بالای بوته مذکور گنبد نمکی تشکیل و ارتفاع این مکان بیشتر از سطح آب دریاچه شود.
لذا با کم شدن آب قلیایی دریاچه و برخورد موجهایی که موافق جهت باد از سمت غرب به شرق حرکت کرده و به بوته موصوف برخورد میکردند، در بازگشت، امواج به صورت حلقههای بیضی شکل نمکی به کف کم عمق دریاچه، رسوب کرده و در آنجا خشک شدهاند. بوته مذکور در مرکز خطوط دوار نمکی و نزدیک به ضلع شرقی بیضی مذکور قرار گرفته که براساس شکلگیری آن حتی در شب ابری میتوان به درستی جهتهای جغرافیایی را تعیین کرد. در این صورت فقط کافی است که به ضلع بیضی شکلی که بوته در مرکز آن و نزدیک به ضلع حلقه فشرده گلدان نمکی وجود دارد، دقت کنیم؛ این ضلع رو به شرق است و ضلع دیگر گلدان نمکی که دارای شعاع باز و گسترده خطوط نمکی بیضی مذکور هستند به سمت غرب است. شاید دهان گشاده و مدور گلدانهای نمکی دریاچه خشکیده مهارلو، حامل این پیام باشد که اگرچه خشکیدهام ولی هنوز هستم، پس مرا دریابید.
وجود کمانهای نمکی که بر اثر کم شدن آب دریاچه و در واپسین روزهای حیات دریاچه بر اثر خشک شدن رسوبات نمکی بهوجود آمدهاند نیز شگفتی و ارزشهای خاص خود را دارد. اما وجود تخم پرندگان آبزی برجای مانده از سال قبل که بالاجبار لانههای خود را روی بوتههای نمکی بر پا کرده بودند، وضعیت هولناک پرندگان بومی و مهاجر این دریاچه را نشان میداد که بسیاری از آنان در سال گذشته بدون جوجههایشان دریاچه مهارلو را ترک کرده بودند.
در این سفر از صبح زود بدون هراس از شکستن لایههای نمکی و با ناباوری بر سطح دریاچه پیش رفتیم. راننده که خود از کارشناسان طبیعت است برخلاف احتیاط مضاعف ساعات اولیه رانندگی روی بستر نمکی دریاچه، با اطمینان و با سرعت بیشتری پیش میرفت تا خود را به گلدانهای نمکی که شعاع برخی از آنها بیش از 100متر است برساند.
حدود 15کیلومتر پیش رفتیم و به بوتههای نمکی رسیدیم. بوتههای نمکی که ارتفاع آنان از 20سانتیمتر تجاوز نمیکرد از مجموعهای از گلهای نمکی تشکیل شده و از میانه دریاچه تا منتهیالیه جنوب شرق بستر خشک دریاچه پیش رفته و بوتهزار نمکی را تشکیل میداد. مشاهده بوتهزار نمکی، ذهنمان را به بیابانهای نمکی کویر لوت میبرد و باور اینکه در کنار شهر شیراز با کویر و پدیدههای کویری مواجه شدهایم بسیار سخت بود. پس ازگذر از میان کمانهای نمکی به ساحل جنوب غرب دریاچه نمک نزدیک میشویم.
مشاهده کوههای نمکی در مجاور جاده مواصلاتی سروستان به شیراز، که بر اثر جمعآوری نمکها توسط بهرهبرداران غیرمجاز در حاشیه این ناحیه صورت پذیرفته، شلاق دیگری بر پیکر دریاچه از رمق افتاده بود؛ گویی برخی بهخاطر منافع فردیاشان، نمیخواهند باور کنند که مرگ دریاچه، ناقوس مرگ آنان نیز هست.
دامی برای پرندگان
22 کیلومتر عرض دریاچه مهارلو را طی کردیم و از طریق جاده سروستان به شیراز، خود را به منتهیالیه شمال غرب دریاچه مهارلو رساندیم. فاضلاب شهر شیراز توسط رودخانه خشک و رودخانه چنار سوخته و قرهباغ که در پل فسا به هم میپیوندند به دریاچه میریزد. ورود فاضلاب مذکور تنها آبی است که حدود 5/1درصد از کل مساحت 600 کیلومتر مربعی دریاچه مهارلو را مشروب میسازد تا دامی باشد برای پرندگان آبزی که تحت تأثیر فاضلابهای سمی بیمارستانی، صنعتی، شهری و... مبتلا به انواع بیماری شوند و حیاتشان به سرنوشت دریاچه گره بخورد.
در محل ورودی رودخانههای موصوف به دریاچه مهارلو، بهدلیل نوع بافت خاک و آبهای آلوده، رنگ بستر آب قرمز شده و متأسفانه فاضلاب دپو شده مذکور تنها زیستگاه پرندگان آبزی، بهویژه بیش از 2هزار فلامینگو در مدخل رودهای آلوده است که فلامینگوها و برخی از گونههای دیگر پرندگان آبزی ناگزیر در آن مکان به سر میبرند که با این وضعیت سلامت و حیاتشان در خطر است و بهنظر میرسد چارهجویی برای نجات آنان توسط متولیان مربوطه امری محال است.
آنچه امروز حیات انسان، تنوع زیستی و سلامت منابع کشور را تهدید میکند، عدم شناخت حقیقی و واقعی منابع طبیعی کشور و بهره برداری ناپایدار طی برنامههای بیرویه و یکسویه از منابع است. تاکنون وجود عوامل مذکور در مدیریت منابع کشور موجب شده تا عناصر اصلی حیات، جنگلها، مراتع و تنوع زیستی کشور، با برهم خوردن چرخه اکولوژیک به ورطه نابودی کشانده شود.
نگذارید خیلی دیر شود
خشک شدن بیش از 80 درصد دریاچه و تالابهای استان فارس، زنگ خطری است تا از فرصت موجود استفاده کنیم و تا دیرتر نشده با عزم ملی و تغییر نگرش در بهرهبرداری از منابع که به پایداری ارزشهای طبیعی- ملی کشور کمک میکند با تشکیل مدیریت مقابله با بحران زیستمحیطی در کشور، به چارهجویی بپردازیم و الگوهای بهرهبرداری از منابع بهخصوص منابع آبی را متناسب با وضعیت موجود تعریف کنیم؛ در این باره با بهرهگیری از الگوها و دستاوردهای موفق مبارزه با غول خشکسالی در دیگر کشورها، میتوانیم با تکیه بر دانش، همت و احترام به ارزشهای طبیعی، نسبت به مدیریت منابع کشور و کمتر شدن عوارض ناشی از خشکسالی و کاستن فشار از گرده طبیعت کشور به نتایج مطلوبی دست یابیم. در این صورت نیز ضرورت حضور جدی هموطنان به ویژه کارشناسان و متخصصان، دانشگاهیان، تشکلهای غیردولتی، جوامع محلی و تمامی نهادهای مدنی کشور بیش از پیش لازم است تا بهمنظور هماندیشی و تدوین برنامههای راهبردی برای مقابله با بحران زیستمحیطی کشور، همگام و متشکل شوند.
اگر مسئولین و سیاست گذاران کشور، بحران خشکسالی و احتضار طبیعت کشور- که تحت تأثیر آن توازن و تعادل اجتماعی، اقتصادی کشور نیز بیش از پیش بر هم میخورد- را باور دارند و بنابراین از دستدادن حتی یک لحظه برای مقابله با بحرانهای زیستمحیطی که تقریبا سرتاسر کشور را فرا گرفته است همسو با تعرضاتی بدانند که هستی و آب، خاک و هوای کشور را مورد تهدید قرار داده است. براین اساس شایسته است تا دیر نشده با احترام بیشتر به ارزشهای طبیعی، ملی و با تکیه بر اخلاقیات انسانی و با ارائه راهکارهای منطقی و همدلی بیشتر، در راستای دفاع از طبیعت مظلوم کشورمان همگام شویم.
*رئیس هیأت مدیره کانون سبزفارس