بر همین اساس و به مرور زمان که بر تعداد ساکنان حریم شهر افزوده میشود شاهد پدیده بغرنج حاشیهنشینی در تهران هستیم. انسان حاشیهنشین شخصیتی است که از برخورد یا پیوند دو نظام فرهنگی متفاوت یا متخاصم بهوجود میآید. چنین موجود دو رگهای در آن واحد نسبت به دو فرهنگ احساس دلبستگی دارد، اما از طرف دیگر خود را کاملاً به هیچکدام متعلق نمیداند.
افزایش حاشیهنشینی در ایران به سالهای 1330 برمیگردد، اما شدت آن در دهههای 40 و 50 رقم خورده است. بر اساس مطالعات انجام شده حاشیهنشینی در حاشیه شهرها ابتدا از تهران شروع شده است.
پیدایش اولین اجتماعات آلونکنشین در تهران به سال 1311 برمیگردد، اما رشد و گسترش اجتماعات آلونکنشین به بعد از کودتای 28 مرداد بهخصوص از سال 1335 به این طرف برمیگردد. اولین اجتماعات حاشیهنشین در جنوب شهر تهران تمرکز یافتند. تهران تا شهریور سال 1359 نزدیک به 10 هزار و 450 خانوار و 4 هزار و 500 آلونک را در خود جای داده بود.
پدیده حاشیهنشینی در ایران نیز همانند اکثر کشورهای در حال توسعه تا حدود زیادی ریشه در مهاجرت و عوامل دافعه و جاذبه روستایی- شهری دارد. فقدان و کمبود امکانات رفاهی و خدماتی در مناطق روستایی و شهرهای کوچک فرآیند مهاجرت را تشدید کرد و حاشیهنشینی پدیدار شد و به این ترتیب یکی از بارزترین نمودهای مهاجرت در ایران مانند بسیاری از کشورهای در حال توسعه شکل گرفت.
در فرهنگ شهر و شهرنشینی، حاشیهنشینی تا حدود زیادی مترادف با مفاهیمی چون زاغهنشینی و آلونکنشینی بهکار برده شده است. از لحاظ فرهنگی، انزواطلبی، احساس غریبه بودن و بیگانگی، از لحاظ روانی، پریشانی و تقدیرگرایی، از لحاظ اقتصادی، فقر، اشتغال در بخش غیررسمی و بیثباتی شغلی، از لحاظ بهداشتی، فقدان یا نارسایی سیستم خدمات بهداشتی- درمانی، آب شرب و از لحاظ اجتماعی، هویت قومی، پایبندی به سنتها و ارزشها، خانواده گسترده و فقدان تخصص، بیسوادی و کمسوادی، درآمد پایین و بهخصوص فرهنگ مستقل حاشیهنشینی از ویژگیهای اجتماعات حاشیهنشینان است که در مناطق مختلف دیده میشود.