ترجمه - رضا خطیبی : از لحاظ نظامی، قدرت آتش گروه‌های شبه‌نظامی شاید از توان یک ناوگان ارتش آمریکا کمتر به‌نظر برسد اما اکنون این گروه‌ها بیش از هر خطر جدی دیگری، مایه نگرانی ایالات متحده هستند.

ناو هواپیمابر آمریکایی

آمریکا هرگز با چنین تهدیدی در دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد مواجه نشده است. در این میان، محافظه‌کاران در دولت آمریکا خواهان بزرگ‌ترشدن ارتش هستند. از نظر آنها بودجه نظامی ایالات متحده، با آنکه از بودجه نظامی تمام کشورهای جهان بیشتر است، اما کافی نیست. این در حالی‌است که آمریکا اینک حتی بیش از زمان جنگ کره، جنگ ویتنام و جنگ سرد در امور نظامی هزینه می‌کند. مقام‌های نومحافظه‌کار و بازهای جمهوریخواه در واشنگتن نیز تاکید می‌کنند که پنتاگون به پول، نیرو و سلاح بیشتری نیاز دارد. این هزینه و مخارج صرف هر کاری شود، ربطی به اصل دفاع از کشور ندارد. قانون اساسی آمریکا به دولت فدرال اجازه می‌دهد از تمامیت جغرافیایی ایالات متحده و نه بقیه جهان، دفاع کند. هیچ‌یک از بنیانگذاران این کشور تصور نمی‌کردند که آمریکا روزی مبدل به پلیس جهانی شود و مقام‌های این کشور بخواهند به هر بهانه‌‌ای به کشورهای مختلف جهان لشکرکشی کنند.

در واقع حملات 11 سپتامبر نشان داد که وزارت دفاع آمریکا تا چه حد در زمینه دفاع از کشور ناکارآمد و ضعیف است. نتیجه این شد که بخش عمده نیروهای مسلح آمریکا اینک در نقاط مختلف جهان مستقر شده‌اند و کنگره پس از 11سپتامبر با هدف حفاظت از ایالات متحده، رای به تشکیل وزارت امنیت داخلی داد. به‌نظر می‌رسد پیمان‌های جهانی کنونی آمریکا حتی از نظر حامیان جدی جهان‌گرایی در واشنگتن به اندازه کافی بر دوش ایالات متحده سنگینی می‌کند اما با وجود این، برخی محافظه‌کاران همچنان به‌دنبال یافتن وظایف جدیدی برای نیروهای مسلح آمریکا و مداخلات نظامی بیشتر در جهان هستند. از نظر آنها ارتش ایالات متحده باید بزرگ‌تر از این شود.

به‌عنوان مثال، جان گواردیانو، یکی از نظریه‌پردازان این گروه بدخلقی اخیر کره شمالی را نشان‌دهنده «نیاز آمریکا به ایجاد یک ارتش بزرگ‌تر و مدرن‌تر از جمله تعداد بیشتر تفنگداران دریایی» می‌داند. وی دلیل این مسئله را نیاز به نیروهای بیشتر برای اشغال کره شمالی هنگام فروپاشی دولت این کشور می‌داند! او با پذیرفتن مشکلات این کار می‌گوید: ما احتمالا مجبوریم کره‌شمالی را همان‌گونه که در عراق عمل کردیم و اینک در افغانستان عمل می‌کنیم، اشغال کنیم و این کار نیاز به نیروی حاضر در صحنه دارد.
چگونه طراحان امور دفاعی این ایده گواردیانو را تاکنون نادیده گرفته‌اند! قاعدتا حذف و نابودی یک دشمن نیازهای دفاعی ایالات متحده را کاهش می‌دهد. در این مورد اما چنین نیست. در مورد کره شمالی، آمریکا مجبور است یک مشتری جدید (کره جنوبی) به فهرست مشتریان امنیتی خود بیفزاید. بر اساس این نظریه، به‌نظر می‌رسد کار جدید آمریکا تسویه‌حساب و انتقام گرفتن از کشوری است که واشنگتن با آن پیمان و حتی روابط دیپلماتیک ندارد. این در حالی است که همسایگان ثروتمند کره شمالی منافع بیشتری در زمینه امنیت منطقه‌ای دارند.

ظاهرا آمریکا اکنون مسئول مقابله با هر نوع دشمنی علیه متحدان خود شده است! این بهترین بهانه برای مداخلات نظامی گسترده در نقاط مختلف جهان و اشغال بیشتر و جنگ بیشتر است. آنچه گواردیانو از نیروهای مسلح ایالات متحده می‌خواهد، ربطی به اصل دفاع از کشور ندارد. علاوه بر این، به باور وی فروپاشی جمهوری دموکراتیک خلق کره اجتناب‌ناپذیر است، همان‌طور که سال‌هاست فروپاشی کوبا را اجتناب‌ناپذیر و محتوم می‌دانند. اما افسوس که نیروهای ذخیره‌ای که گواردیانو رؤیای پیوستن آنها را به ارتش برای افزایش توان نظامی آمریکا در سر می‌پروراند، ممکن است برای آماده شدن و اعزام به کره شمالی مدتی بسیار طولانی منتظر بمانند. تندروهای آمریکایی بعد از به راه انداختن 2جنگ عراق و افغانستان و درحالی‌که این دو جنگ را هنوز به پایان نبرده‌اند، اکنون به فکر روشن کردن آتش جنگ‌های جدید هستند.

این پرسش مطرح می‌شود که سئول درباره پیشنهاد گواردیانو برای تبدیل کره شمالی به یک مستعمره آمریکایی، چه نظری دارد؟ ساکنان کره جنوبی همیشه بر این باور بوده‌اند که پایان کار کره‌شمالی به معنای اتحاد 2کره خواهد بود؛ همان‌طور که فروپاشی آلمان‌شرقی منجر به اتحاد دوباره سرزمین آلمان شد. هر چند اگر در روز 10 نوامبر 1989 (روز فروپاشی دیوار برلین) نیروهای آمریکایی مستقر در آلمان، برلین و آلمان شرقی را اشغال می‌کردند، احتمالا با واکنش دوستانه و مثبت رهبران آلمان غربی مواجه نمی‌شدند.متأسفانه نظر گواردیانو، بازتاب ذهنیت غالب در واشنگتن است؛ اینکه هر کاری را آمریکا باید انجام دهد.
بالکان دهه 1990 اهمیتی برای ایالات متحده نداشت و اروپایی‌ها خود می‌توانستند به هر بحرانی در آنجا واکنش نشان دهند اما دولت کلینتون بر آن شد تا تعیین کند که در قاره‌ای در آن سوی اقیانوس‌ها، کدام قوم باید از کدام ملت جدا شود.

هدف از لشکرکشی به افغانستان در ابتدا مقابله با تروریسم عنوان شد اما اکنون نظامیان آمریکا 9سال است که در این کشور حضور دارند و واشنگتن درگیر ماجراجویی پرهزینه‌ای شده است.از این رو برای برخی مقام‌های آمریکا طبیعی است که درصورت فروپاشی کره شمالی، واشنگتن خود را به میان معرکه بیندازد.

اما اگر قرار بر این باشد، چرا تنها کره شمالی هدف باشد! کوبا در همسایگی خود آمریکا قرار دارد. تصور می‌شد برادران کاسترو 2دهه پیش با پایان‌یافتن داستان اتحاد شوروی، سقوط کنند اما جای نگرانی نیست. بر اساس نظر کسانی که سقوط دولت کره شمالی را حتمی می‌دانند حتما سقوط حکومت کمونیستی کوبا هم «اجتناب‌ناپذیر» است! از این رو آمریکا به «ارتش بزرگ‌تر و مدرن‌تر و تفنگداران دریایی به تعداد کافی نیاز دارد تا کوبا را نیز از نو بسازد»!

علاوه بر این، آفریقا نیز در افق دید آمریکا قرار دارد! کل قاره نیازمند استعمار دوباره است و مرزهای بین کشورهای آن باید به گونه‌ای که قلمروی قبایل را نشان دهند، از نو ترسیم شوند. پس از آن نوبت برنامه فشرده و سنگین «ملت‌سازی» و ارتقای دمکراسی است. از این رو، ایالات متحده نیاز به ارتشی بسیار بسیار بزرگ‌تر خواهد داشت!اما چین چه می‌شود؟ پیش‌بینی خیزش قریب‌الوقوع این کشور به‌عنوان یک ابرقدرت جدید به عقیده برخی مقام‌های آمریکا شتابزده و دور از منطق است. به عقیده این گروه، اقتصاد چین نامتوازن و اعتراضات سیاسی در آن گسترده است. یک رکود اقتصادی جدی می‌تواند منجر به یک بحران سیاسی شود. چین حتی ممکن است به 2بخش استان‌های ثروتمند ساحلی و مناطق فقیر کشاورزی تجزیه شود. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، ایالات متحده، از دیدگاه گواردیانو، احتمالا باید آن را اشغال و بازسازی کند؛ همان‌گونه که در عراق عمل کرده و در افغانستان عمل می‌کند؛ این کار مستلزم حضور نیروهای عملیاتی است.

چه کسی می‌گوید که برنامه‌های «ملت‌سازی» آمریکا باید متوقف شود!؟ نیروهای مسلح آمریکا قابلیت‌های بسیاری دارند، از جمله خلق دوباره عجایب هفت‌گانه جهان باستان!

این عجایب، نمونه بارز تمایل روح انسان به حرکت و عملگرایی‌اند. مردم عهد باستان، بدون برخورداری از ماشین‌آلات و تجهیزات مدرن، خلاقیت خارق‌العاده نوع بشر را به نمایش گذاشتند. متأسفانه اهرام مصر تنها بازمانده عجایب هفت‌گانه عصر باستان است. حال چرا آمریکا توان خود را برای بازسازی 6 اثر از بین رفته به کار نگیرد! غیر از ایالات متحده چه کشور دیگری قادر به انجام این کار است!برآوردن این خواسته و آرزوهای عجیب و غریب، هزینه چندان اندکی در بر ندارد. این نکته که هزینه‌های نظامی اینک درصد کمتری را از تولید ناخالص داخلی به خود اختصاص می‌دهند، به این معناست که اقتصاد رشد بیشتری نسبت به هزینه‌های دفاعی داشته است، نه اینکه مخارج ارتش کمتر شده باشد. اما مخارج ارتش باید بر مبنای «تهدیدات» علیه یک کشور باشد، نه ثروت تولید شده در جامعه. در حال حاضر تولید ناخالص داخلی ایالات متحده نسبت به سال 1940 حدود 12برابر و نسبت به سال 1950 حدود 7 برابر شده است. این در حالی است که آمریکا در آن سال‌ها با ایتالیای فاشیست، ژاپن میلیتاریست، آلمان نازی و روسیه کمونیست می‌جنگید و آن تهدیدات اینک از صفحه روزگار محو شده‌اند.

آخرین برگ برنده برای کسانی که خواهان بزرگ‌تر شدن ساختار ارتش آمریکا هستند این است که افزایش کسری بودجه امروز و دیون محتمل آینده را ناشی از اجرای اولویت‌های اجتماعی و اقتصادی نشان دهند. اما این نکته که سایر هزینه‌های دولت به شکل غیر قابل کنترلی در حال افزایش است، دلیل افزایش بودجه ارتش حتی در وضعیت کنونی نیست. حداقل اولویت‌های اجتماعی دولت دست‌کم صرف آمریکایی‌ها می‌شود، نه رقبای اقتصادی این کشور. برخی گمان می‌کردند کسب رای برای جمهوریخواهان در حالی که آنها خواهان افزایش بودجه پنتاگون هستند، ممکن است کار دشواری باشد. بازهای محافظه‌کار در عمل می‌خواهند که دولت برنامه رفاه اجتماعی را برای آمریکایی‌ها قطع و هزینه آن را صرف تامین جنگ و کشورگشایی کند.
آنها از مالیات‌دهندگان آمریکایی می‌خواهند هزینه جنگ در آب‌های شبه‌جزیره کره را بپردازند. بازهای محافظه‌کار از شهروندان آمریکایی می‌خواهند هزینه تصرف و اشغال کره شمالی را بپردازند. کافی است صبر کنیم تا آمریکایی‌های سالمند (طرفداران سنتی حزب جمهوریخواه) بفهمند که جمهوریخواهان محبوبشان قصد دارند در این دوره دشوار، مانع از تحقق برنامه‌های اجتماعی شوند و در عوض آمریکا وارد جنگ‌های جدید شود. آن زمان موقعیت مضحک و مسخره‌ای برای جمهوریخواهان ایجاد خواهد شد.

دیلی کالر

کد خبر 122991

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز