شبکه خبری بیبیسی به عنوان شاهد این صحنه با او گفتوگویی انجام داده که میخوانید:
- درباره اجرای حکم توضیح دهید.
یکی از نگهبانان حاضر در صحنه از صدام حسین پرسید که آیا از مرگ میترسد. صدام گفت: من همه زندگیام را صرف نبرد با کفار و متجاوزان کردم. یک نگهبان دیگر پرسید: چرا عراق و ما را نابود کردی؟ تو ما را به گرسنگی کشاندی و باعث شدی که آمریکاییها کشور را به اشغال درآورند. او جواب داد: من متجاوزان و دشمنان عراق را نابود کردم و عراق را از گرسنگی به سوی ثروت هدایت کردم.
- شکی نیست که به صدام دارو داده بودند.
نه به هیچ وجه صدام کاملاً در حالت عادی بود و کنترل خود را داشت. او از سرنوشتش کاملاً آگاه بود و میدانست که در آستانه مرگ است. او میگفت: این پایان کار من است. بعد دستانش را به هم چسباند و پشتش حلقه کرد.
آنها پاهایش را بستند و در زیر حلقه دار بردند. مانند همیشه زیر لب الله اکبر و شعار همیشگی مانند مرگ بر آمریکا مرگ بر متجاوز زمزمه میکرد. میگفت: ما به بهشت میرویم و دشمنانمان به اعماق جهنم میروند.
او همچنین از عراقیها طلب محبت و عفو کرد و تاکید کرد که عراقیها با آمریکا مبارزه کنند. در لحظات آخر نگهبانان میخواستند صورتش را بپوشانند اما او نگذاشت. سپس آیههایی از قرآن را زمزمه کرد. بعضی از مأموران با تحکم مانع از ادامه این زمزمه شدند. سپس طناب کشیده شد.
قبل از مرگ اشهدانلاالهالله و اشهد ان محمد رسولالله هم گفت. بعد بلافاصله بعد از کشیده شدن طناب جان داد.
- از اینکه صدام کشته شد خوشحالید؟
خوشحال به نظر میرسم؟ من فقط یک قاضی هستم و وظیفه صدور حکم را داشتم. نه خوشحالم و نه ناراحت. من به عنوان یک شهروند عراقی برای خودم احساساتی دارم و تلاش کردم صدام را به حقش برسانم. من برای انتقام گیری در صحنه اعدام نبودم.