این یادداشت صرفنظر از موضوعات عمومی که در حوزه اطلاعرسانی مطرح میشود و بیشتر به تکرار واژههایی پرطمطراق چون جامعه آزاد اطلاعاتی میپردازد که بیشتر به نبرد یکسویهای علیه کشورهای مستقل و رسانههای جنوب از جانب رسانههای شمال محسوب میشود به یک واقعیت دیگر در عصر حاضر میپردازد و آن نبرد رسانهای است که شروع شده و بهعنوان ابزار مهم جنگ نرم به مصاف هویت و ارزشهای کشورهای مستقل و انقلابی میرود.
امروز دیگر غرش توپخانه و وحشت دیوار صوتی و مانور هواپیماهای جنگی جای خود را به تیترها و عکسها داده است و تک و پاتکهای نظامی و آتش پشتیبانی توپخانه جای خود را به تاکتیکهای خبری و عنصر برجستهسازی در اخبار و تحلیلها داده است؛ بهطوریکه رسانهها بهعنوان ابزار برتریطلبی و القاکننده مفاهیم برای سلطه و استیلا عمل میکنند و سخن از بیطرفی رسانهای نیز دیگر قرین به صحت نیست چراکه بیطرفی در امر رسانه نیز خود یک نوع جانبداری و طرفداری از یک موضع خاصی است.
با این اوضاع و احوال که جنگ نابرابر رسانهای علیه هویت اسلامی و انقلابی ما شروع شده و با ابزارهای نوین شهرت و جذابیت به تسخیر اذهان میپردازند؛ ما در کجا ایستادهایم؟ آیا در مصاف نابرابر توانستهایم حالت دفاعی داشته باشیم؟ آیا گامی برداشتهایم تا حالت دفاعی به حالت تهاجمی تبدیل شود؟ یا همچنان غرق در شعارها و ایهامها هستیم؟ و چون بهخود مشغول شدهایم و به دروازه خودی گل میزنیم از دشمن اصلی غافلیم.
آیا فکر کردهایم انقلابی که انقلاب کلمه نام گرفت و برخلاف همه انقلابها که ریشه اقتصادی، سیاسی و... داشتند انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بود متناسب با آن و شأن این تحول بزرگ قرن، مطبوعه متناسب با آنکه بتواند پیام انقلاب را به بیرون مرزها منتقل کند منتشر کردهایم.
چرا برخی کشورهای بسیار کوچک منطقه که تاریخ آنها ذیل تاریخ ما تعریف میشوند و قدمتی ندارند باید روزنامه منطقهای و فرامنطقهای داشته باشند اما ما با 170 سال سابقه روزنامهنگاری و 30 سال انقلاب بزرگ و تمدنساز یک روزنامه فرامنطقهای و حتی منطقهای نیز نداریم؟
در این خصوص گفتنیها و دردها زیاد است و علل فراوانی را نیز میتوان علت این رکود برشمارد اما آنچه از همه مهمتر است این است که فقدان احزاب واقعی، عرصهها را بر مطبوعات حقیقی تنگ کرده است و فضای سنگین سیاستزدگی اجازه نداده است که مطبوعات در یک درک نوین و صحیحی از کارکرد رسانهها به بلوغ و شایستگی برسند. عدهای مطبوعات را با حزب، گروه و باند خود اشتباه گرفتهاند و چون آنرا نردبان ترقی خود برمیشمارند بعد از اوج گرفتن، مطبوعه را فراموش کردند یا بهگونهای عمل نمودند که آنرا به جوانمرگی مبتلا کنند.
برای اینکه بتوان قدمی برای رسانهها برداشت باید به هویت انقلاب و پیام آن برگشت؛ یعنی اینکه باید مطبوعات را درک کرد و سطح تعامل با آنها را بالا برد و در امر اداره کشور نه آنها را رقیب بلکه آنها را مشاوری امین فرض کرد. در چنین رویکردی میتوان امیدوار شد درخت مطبوعاتی کشور بالنده و بارور شود و بهدلیل مورد اقبال و توجه بودن آن، آفات متصور بر آن از بین برود و اصلاح شود.
نگارنده برخلاف تحلیلهای موجود که مشکل اصلی را در اقتصاد رسانه میدانند معتقدم مهمترین مشکل این است که هم مطبوعات، هم مسئولان باید درک نوینی از فضای موجود داشته باشند و تقابل به تعامل تبدیل شودتا بتوان در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گامهای بلندی برداشت.