از طرفی رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، روی آوردن دانشگاههای تراز اول کشور به برگزاری دورههای فراگیر را نشاندهنده آشفتگی آموزش در کشور میداند و اضافه میکند که وضعیت و ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشگاه پیام نور خارج از برنامه پذیرش بوده و بر روی کیفیت آموزش تاثیر منفی خواهد گذاشت.
وی همچنین به تخلفاتی در دانشگاه علمی- کاربردی اشاره کرده و یکی از معضلات اساسی در کشور را برخورد دوگانه در مورد کیفیت آموزش میداند که در برخی مراکز دولتی استانداردها به حداقل مقدار خود رسیده است.
از سخنان رئیس کمیسیون آموزش اینگونه استنباط میشود که در دانشگاههای ما متأسفانه کیفیت، فدای کمیت شده است. هماکنون در 177 واحد دانشگاه آزاد و 64 مرکز وابسته به آن و همچنین 240 مرکز آموزش دانشگاه پیام نور و حدود 88 مؤسسه آموزش عالی غیرانتفاعی- غیردولتی تعداد 2 میلیون و 650 هزار دانشجو مشغول تحصیل هستند که اگر تعداد 350 هزار دانشجوی دانشگاههای دولتی را نیز به آنها اضافه کنیم به 3 میلیون نفر خواهد رسید.
اولین سؤالی که مطرح میشود این است که دانشگاهی که باید مرکز تولید علم باشد، با وجود این تعداد دانشجو چه مقدار علم میتواند تولید کند؟
مگر رسول گرامی اسلام نفرمودند که انسانها معادن طلا و نقرهاند؟ مگر مسئولیت جنبش نرمافزاری به عهده دانشگاهها نیست؟ آیا اعلام تعداد مقالات منتشره توسط تعداد انگشتشماری از استادان و دانشجویان و یا تعداد محدودی ترجمه کتابهای استادان و دانشمندان سایر کشورها را میتوان تولید فکر و علم قلمداد کرد؟ و آیا موفقیت تعدادی از آنها در المپیادها سرپوش نهادن بر معضل کاهش کیفیت و افت آموزش و پرورش در دانشگاهها نیست؟
و آیا افزایش 25درصدی پذیرش دانشجو در سال 86 که توسط رئیس سازمان سنجش و معاون آموزشی وزارت علوم اعلام گردیده، موجبات تشدید این معضل را فراهم نخواهد کرد؟ شاید دلایل زیر گوشهای از معضلات آموزش عالی در کشور ما باشد که تا فکر عاجلی بر آن نشود شاهد سیر نزولی آن در سالهای آتی خواهیم بود.
زمانی که شرط اولیه در بهکارگیری فارغالتحصیلان دانشگاهی در جامعه ما مدرک تحصیلی باشد، مسلم است که دانشجویان تمام تلاش خود را بهکار میبندند تا به هر طریقی آن را بهدست آورند، حتی اگر شده از دانشگاه هاوایی! به یاد دوستی میافتم که با مدرک دکترای بیوشیمی، زمانی که به یکی از مراکز تحقیقاتی در یکی از ایالتهای آمریکا مراجعه میکند، مسئول مرکز تحقیقاتی، مدرک دکترای وی را به کناری نهاده و از او میخواهد وارد آزمایشگاه شود و در حقیقت به او میفهماند که برای ما مدرک مهم نیست، بلکه آنچه ما میخواهیم، مهارت و انجام آزمایش و تحقیق و پژوهش است.
«از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی، نادان مفسری»
به نظر میرسد روش آموزش در دانشگاهها نیز با آموزش و پرورش تفاوت اساسی ندارد و همان استادمحوری است و دانشجو نیز به این واقعیت میرسد که اگر در آموزش و پرورش بعضی معلمها پرسشهای کلاسی داشتند، خوشبختانه در دانشگاه از آن هم خبری نیست.
از این رو شب امتحان را بهجای مطالعه کتاب درسی، به مطالعه جزوه استاد اختصاص میدهد.
در شرایطی که بیشتر استادان در تمام روزها و ساعتهای هفته به تدریس اشتغال دارند، مسلماً فرصت استراحت، مطالعه و بازبینی جزوههای خود را پیدا نمیکنند و در اینجاست که به یاد ساعت موظف استادان دانشگاههای فرانسه میافتیم که 2 ساعت در هفته است.
دانشآموزی که در مدرسهاش از تحقیق و پژوهش و آزمایش خبری نبوده، در دانشگاه نیز علاقهمند است که همان شیوه را ادامه دهد، زیرا او فقط به دنبال مدرک است و انگیزهای برای تحقیق و پژوهش ندارد.
بسیاری از استادان تنها نوشتههای خود را به عنوان منبع درسی اعلام میکنند، در صورتی که مسلماً منابع معتبر و با ارزش دیگری وجود دارد که از آن غافل میباشند.
جالب است که بعضاً برخی ترجمهها و پژوهشهای تنی چند از دانشجویان و از جمله مندرجات پایاننامهها، منابعی میشود برای ارتقای سطح علمی برخی از استادان محترم.
با کمال تأسف، تحصیل در دانشگاهها بهجای کسب تخصص و تولید علم، ابزاری شده برای دریافت مدرک و کسب امتیازات آن و افزایش وجاهت اجتماعی و خانوادگی.
در کلاسهای درس دانشگاه خبری از بحث و جدل بین استاد و دانشجو وجود ندارد، بلکه استاد از بدو ورود شروع به سخنرانی میکند و دانشجو یا نتبرداری میکند و یا به امید دریافت کپی جزوه استاد از سایر دانشجویان، منتظر امتحانات پایان ترم میماند.
مطالب جزوه برخی از استادان، متأسفانه بهروز نیست و سالهاست که این استادان، جزوه خود را به عنوان منبع درسی تدریس و به دانشجویان اعلام میکنند.
دانشجو با توسل به انواع لطایفالحیل در نهایت نمره را از استاد میگیرد و واحد مورد نظر را پاس میکند.
اینگونه است که با دریافت مدرک، بدون هیچگونه مهارت و تخصصی در رشته موردنظر وارد جامعه میشود و به انتظار استخدام در یک سازمان دولتی و یا غیردولتی میماند و در نهایت به اجبار در یک رشته غیرمرتبط و خدماتی و کاذب مشغول به کار میشود که بدون مدرک نیز میتوانست وارد آن شغل شود و همیشه بر سالها عمر تلف شدهاش جهت کسب مدرک دانشگاهی افسوس میخورد.