تکفرزند، تحت کنترل والدین
تکفرزند در مرکز توجه است و اغلب بیش از حد تحت حمایت پدر و مادرش قرار دارد. وارنکا مارک، روانکاو کودکان، خاطرنشان میکند: «حمایت بیش از حد از کودک، به او احساس امنیت شدید و قدرت کامل میدهد». با این حال، این قهرمان جمع خانواده، از ترس رویارویی با غریبهها و بحث و مشاجره با دیگران، گاه جرات نمیکند در بیرون از محیط خانه ریسک کند. چنانچه این نوع عملکرد تا دوران بزرگسالی ادامه یابد، او را هم از لحاظ اجتماعی و هم احساسی حقیقتا عقب نگه میدارد. علاوه بر آن، حمایت بیش از حد والدین، اغلب با توقع و انتظار بیش از حد آنان از فرزندشان و کنترل دائم کودک همراه است؛ «کجا میری؟ با کی؟ چرا؟». زمانی که تمامی ترسهای پدر و مادر روی یک کودک متمرکز شود، تربیت با مزاحمت همراه میشود. لورا همواره به یاد دارد که «به محض آنکه پیش دوستانم میرفتم یا همینکه از سالن سینما خارج میشدم، باید فورا به مادرم زنگ میزدم و مورد تمسخر دوستانی قرار میگرفتم که مرا نینیکوچولو میدانستند. پدر و مادرم همیشه میترسیدند که بلایی سر من بیاید و دست و دلشان برایم میلرزید. حتی تا جایی پیش رفتند که مرا از رفتن به کلاسهای اسکی منع کردند؛ ممکن بود بهخودم آسیب برسانم یا بدتر...! هنوز از دست آنها دلخور هستم. هماکنون 28ساله هستم و مادرم همچنان هر روز به من زنگ میزند تا ببیند سالم هستم یا نه و من هنوز جرات ندارم به او بگویم که مرا به حال خودم بگذارد».
تکفرزند، تنها در برابر والدین
پدر و مادر مرتب دور و بر تنها فرزندشان هستند و او را در فعالیتهای روزانه (بازی، تکالیف مدرسه، بحث و گفتوگو و...) همراهی میکنند، با این حال او تنهایی و گاه بیحوصلگی و غم را میشناسد. این تناقض باعث میشود که او زودتر به پختگی برسد. از آنجایی که مستقیما با زندگی آدم بزرگها سر و کار دارد، خیلی زود خود را وقف فعالیتهایی که بیشتر قوه عقلانی او را بهکار میاندازند (مثل خواندن) میکند. همچنین گاه ممکن است مسئولیت اخلاقی و روانی که والدین بر دوش فرزندشان میگذارند، موجب پختگی زودرس او شود. یکی از تکفرزندان میگوید: «بهعنوان فردی قابل اعتماد، مادرم همه درد دلهایش را با من میکرد و خیلی زود به تمام چیزهایی که بین پدر و مادرم میگذشت پی بردم؛ از دعواهای خصوصیشان گرفته تا ناکامیهای شغلیشان. از آنجایی که دیگر نمیتوانستم نقش یک میانجی را برایشان ایفا کنم، در سن 17سالگی خانه را رها کرده و ترک تحصیل کردم. در 35سالگی، نماینده پدر و مادرم باقیماندم. حتی بعد از طلاقشان، مرا درگیر قضیهای میکردند که ربطی به من نداشت. دلم میخواهد دیگر کاری با آنها نداشته باشم اما از این بابت بهشدت احساس گناه میکنم. از اینکه خواهر و برادری ندارم تا سنگینی این بار را تنهایی به دوش نکشم و آنرا با آنان تقسیم کنم، افسوس میخورم.»
تکفرزند به تنهایی نگرانیها و تشویشهای والدینش را بر دوش میکشد. به گفته وارنکا مارک، روانکاو، از آنجایی که تکفرزند به تنهایی این مسئولیت را بر عهده میگیرد، واکنشی که نشان میدهد آن است که یا بهشدت از خود در برابر دیگران محافظت خواهد کرد یا برعکس، بهطور سیستماتیک تمایل خواهد داشت مسئولیت اطرافیانش را بر عهده بگیرد.
تکفرزند کسی را برای رویارویی ندارد
متخصص کودکان و روانکاو معروف انگلیسی، دونالد وینیکت بر این باور است که «ارتباط با خواهر و برادر نقشی مهم و اساسی در رشد و شکوفایی کودک ایفا میکند». این ارتباط در او میل به بازی و سرگرمی ایجاد میکند، این امکان را فراهم میسازد تا نقشهای متفاوتی را بازی کند، به او کمک میکند تا خلاقیت و خودجوشیاش را افزایش دهد، به او فرصت میدهد تا خشم و پرخاشگریاش را ابراز کند و به او میآموزد تا این حس را هدایت کند؛ همان چیزی که او را برای زندگی در جامعه و رویارویی با افراد آماده میکند. بنابراین، نبود خواهر یا برادر در خانه موجب میشود که هر کودکی واکنشهای متفاوتی در این موارد از خود نشان دهد. یک کودک تنها ممکن است در بیرون از خانه بهدنبال رابطه خواهر یا برادری باشد. نیکلاس 22ساله با افتخار میگوید: «من برادرهایم را خودم انتخاب کردهام. همیشه یک عالمه دوست پیدا کردهام و دوست اغلب بهتر از خواهر و برادر است چون دستکم بین دوستان حسادت وجود ندارد.» تکفرزند دیگر در رویارویی با رقابتها، بهویژه رقابتهای اجتنابناپذیر در مدرسه احساس میکند که نمیتواند به پای همکلاسیهایش برسد. از آنجایی که خواهر و برادری ندارد که با آنها رقابت کند، برای رقابت در مدرسه آمادگی چندانی ندارد، از این رو در دوران بزرگسالی، ستیزهجویی پویا و مثبت را از دست خواهد داد و چون در دوران کودکی این فرصت را نداشته است تا خود را با سایرین مقایسه کند، قربانی احساس حقارت خواهد شد.
چگونه تکفرزندان را تربیت کنیم؟
روانپزشکان توصیه میکنند مهمترین چیز آن است که خانواده با افراد دیگر ارتباط برقرار کنند. داستان جاستین 8ساله این موضوع را تأیید میکند. بنابه گفته یک روانکاو، «جاستین از حشرات میترسید. از والدینش پرسیدم آیا آنان با اقوام و دوستان رفتوآمد دارند و آنان را به خانه دعوت میکنند. این سؤال بهنظر آنان عجیب آمد. جواب منفی بود. آنها کسی را به خانه دعوت نمیکردند. در واقع، حشرات بهطور نمادین تنها موجودات زندهای بودند که به خانه آنها راه یافته بودند و جاستین خیلی از آنها میترسید. از روزی که والدینش شروع به دعوت اقوام و آشنایان کردند، ترس و وحشت جاستین از بین رفت.» فرستادن کودک به مهد کودک و کودکستان نیز درصورتی که کودک به راحتی با آن کنار بیاید، میتواند موجب رشد و شکوفایی او شود. بهطور مرتب بچههای فامیل (پسرخاله، دخترخاله، پسرعمه و...) و دوستانش را به خانه دعوت کنید تا از این طریق با بچههای همسن و سالش روبهرو شود. همچنین میتوانید او را در کلوبهای ورزشی و کانونهای فرهنگی مشارکت دهید.بنابه گفته سیلوی آنجل، روانپزشک و روانکاو خانوادگی، مراقب باشید بر خلاف شخصیت کودک کاری انجام ندهید: «باید به شخصیت، شور و اشتیاق و علائق هر فردی احترام بگذارید. بعضی از بچهها بیشتر از سایرین درونگرا و انتخابی هستند و از مطالعه، پیانو و اینترنت بیشتر لذت میبرند، در حالیکه بچههای دیگر فعالیت با دوستان و ورزشهای دستهجمعی را ترجیح میدهند. مهم آن است که کودک احساس خوبی داشته باشد.»
مادرانی که به تنهایی کودکانشان را بزرگ میکنند، حتی اگر پدر حضور نداشته باشد، باید در مورد او با کودک صحبت کنند تا در ذهن کودک، پدر وجود داشته باشد. پدربزرگ و مادربزرگ نیز نقش مهمی را برای کودک ایفا میکنند به شرط آنکه جای پدر و مادر را برایش نگیرند.
نظرات روانپزشک سیلوی آنجل
چرا برخی از والدین تصمیم میگیرند که فقط یک فرزند داشته باشند؟ همه چیز بستگی به تجربیات و خاطرات دوران کودکی والدین دارد. این تصمیم همچنین میتواند طبق دستور پزشک باشد؛ یکی از والدین یا فرزند اول آنان بهشدت بیمار بوده است و زن و شوهر در فکر بهدنیا آوردن فرزند دوم نباشند. در مورد ازدواج مجدد، ممکن است که پدر از ازدواج اولش چند فرزند داشته باشد و نخواهد در زندگی جدید فرزند دیگر ی داشته باشد و گاه زوجهایی که مشکل دارند ترجیح میدهند که خود را درگیر زایمان دومی نکنند که منجر به جدایی آنان شود. زوجهای دیگر نیز میترسند که نتوانند فرزند دوم را مثل فرزند اولشان دوست داشته باشند. برخی از زوجها نیز مایل نیستند مصالح، علائق و تمایلاتشان را فدای خانوادهای پرجمعیت کنند.
زمانی که چارهای جز این ندارند که فقط یک فرزند داشته باشند، آیا باید به کودک بگویند چرا تکفرزند مانده است؟ والدین میتوانند در مورد این موضوع با کودک صحبت کنند. اما برخی از فرزندان برای آنکه این کمبود را جبران کنند، میخواهند برای والدینشان بیعیب و نقص و کامل باشند. زمانی که والدین توقعات زیادی در مورد نمرات و موفقیت تحصیلی فرزندشان دارند، این حالت مصداق پیدا میکند. از اینرو کودک ممکن است در برابر انتظارات ضدونقیض والدینش تعادل روحیاش به هم بخورد، در حالیکه وقتی چند فرزند در خانواده وجود داشته باشد این حالت به ندرت پیش میآید؛ مادر میخواهد که پسرش یک هنرمند شود در حالیکه پدر میخواهد او رئیس یک شرکت باشد. این تناقضات ممکن است منجر به اختلالات روحی و روانی کودک شوند.
Psychologie.com