دیوید کلمن در کتاب «رابطهای را باید مهم دانست» مینویسد : «مردمانی که میگویند همه ارزشها را میستایند، ارزش هیچچیز را نمیدانند.»
نگاهی گذرا بر حیاط خلوت آمریکا در منطقه آمریکای لاتین و توسعه و ترویج ارزشها، اصول و ریشههای دموکراسی در این منطقه گویای همان حکایت مردمانی است که همه ارزشها را در ظاهر میستایند اما هیچ ارزشی برای هنجارهای بومی این سرزمین قائل نیستند.
کاخ سفید از زمان طرح «دکترین مونروئه» نقش ویژهای برای خود در تحولات سیاسی و اقتصادی آمریکای لاتین قائل بوده است. دکترین مونروئه حاکی از مخالفت دولت آمریکا با مداخله خارجی در نیمکره غربی عالم است.
از دیرباز ارزش استراتژیک کشورهای آمریکای لاتین به اندازهای بوده است که تنها منطقهای در جهان است که ایالات متحده بیشترین تلاش را برای به آزمون درآوردن ارزشهای دموکراسی و اقتصاد بازار در آن اعمال نموده است.
شاید در این مرتبه تنها ژاپن قابل مقایسه با کشورهای آمریکای لاتین باشد. ازاینرو هرگونه حرکتی در این بخش از جهان که برخلاف تمایلات و منافع آمریکا باشد، به دلیل قرابت جغرافیایی با این ابرقدرت و موقعیت ژئوپلتیک آمریکای لاتین، بسیار خطرساز خواهد بود.
به نحوی که دولت ایالات متحده در زمان ریاستجمهوری تئودور روزولت، ویلیام هوارد تفت و وودرو ویلسون اعلام کرد هرگاه لازم باشد، در جهت تأمین منافع سرمایهگذاران آمریکایی در منطقه آمریکای جنوبی و حوزه کارائیب، برای تأمین ثبات سیاسی و اقتصادی و جلوگیری از مداخله خارجی به ویژه در اطراف کانال پاناما دست به مداخله نظامی خواهد زد.
از جمله مداخلات ایالات متحده در آمریکای لاتین را میتوان در دیپلماسی دلار، سیاست حسن همجواری هربرت کلارک در سال ۱۹۲۹، تشکیل سازمان کشورهای آمریکایی و برنامه اتحاد برای پیشرفت، و حتی در اشکال خشن مانند مداخله نظامی در بحران گواتمالا در سال ۱۹۵۴، خلیج خوکها در سال ۱۹۶۱، بحران دومینیکن در سال ۱۹۶۵ و گرانادا در سال ۱۹۸۳ و تلاش برای مداخله در انقلابهای داخلی نیکاراگوئه و السالوادور و اقدام برای برکناری فیدل کاسترو و هوگوچاوز در کوبا و ونزوئلا از مسند قدرت دانست که همگی نشان میدهد سیاست خارجی ایالات متحده در قبال این منطقه همچنان از اصول دکترین مونروئه پیروی میکند.
بر این اساس در این ادبیات سیاسی، پیروزی مورالس رهبر جنبش «حرکت به سوی سوسیالیسم» در انتخابات ریاستجمهوری بولیوی در سال ۲۰۰۵ بهعنوان شگفتانگیزترین واقعه سیاسی در منطقه آمریکای لاتین برای دولتمردان ایالات متحده آمریکا بهشمار میآید.
شاید آمریکا و آمریکای لاتین مصداق این حکایت دیوید کلمن در ادامه کتابش باشد که: «...پسری که او را به نام خدای درختان مینامیدند، هنگامی که به سیزده سالگی میرسد نزد پدر بزرگ میرود و به او میگوید: من مرد شدهام. پدر بزرگ به اندام او نگاه میکند و میگوید: نه، تو هنوز مرد نشدهای. پسر میپرسد: چرا مرد نشدهام؟ پیرمرد پاسخ میدهد: تو هنوز شکار نکردهای... شکار را هنوز به خانه نیاوردهای، و به قبیله تقدیم نکردهای... وقتی چنین کنی، قبیله برایت هورا میکشند. تو را میستایند و میفهمند که برای قبیله خودت ارزش قائل هستی. ولی تو هنوز در چادر پدرت میخوابی و دست به نیزه نبردهای تا شکار کنی... برو شخصی بشو، برای خودت کسی باش تا تو را مرد بشناسند...»
در واقع این داستان سرخپوستی، گویای بخشی از واقعیت سیاست خارجی آمریکا در حوزه آمریکای لاتین است که از دیرباز در نوع روابط کشورهای آمریکای لاتین با ایالات متحده تأثیر بسزایی داشته است. اما بخش دیگری از واقعیتهای جهانیشدن برخلاف پیشبینی و نقطهنظرات سیاستمداران کاخ سفید، زمینهساز آسیبپذیری دولتمردان آمریکا از کشورهای موجود در حیاط خلوت خود است.
برخلاف پیشبینی کیسینجر که اعتقاد داشت بیشتر کشورهای آمریکای لاتین ازجمله برزیل، آرژانتین و مکزیک در حال ورود به دهکده جهانی هستند، همه کشورهای منطقه آمریکای لاتین در وضعیت امیدوارکنندهای قرار ندارند. بخش عمدهای از این منطقه هنوز در مراحل آغازین توسعه قرار دارد و جنبشهای مردمی که دارای ماهیتی استبدادی هستند، نهادهای دموکراتیک را در برخی از کشورهای منطقه نظیر ونزوئلا به چالش طلبیدهاند.
تغییرات آرام کشورهای منطقه آمریکای لاتین
آمارهای رسمی و غیررسمی در خصوص انتخابات نشان میدهد که حداقل دوازده کشور منطقه آمریکای لاتین دچار گردش نخبگان سیاسی خواهند شد. براساس نظرسنجیها در برخی از این کشورها، نامزدهای چپگرا و سوسیالیست از رقبای دیگر پیشی گرفتهاند.
بنابراین احتمال تشدید گرایشهای رادیکال در این کشورها افزایش یافته است. فراتر از ایدئولوژی مشترک سوسیالیستی کشورهای کوبا، ونزوئلا و بولیوی که موجب نگرانی دولتمردان آمریکا شدهاند، واقعیتی در حال شکلگیری است که این سه کشور درصدد تهدید منافع شمال و تجدیدنظر در نظام بینالملل کنونی هستند.
ظرفیتهای مالی – اقتصادی سه کشور سوسیالیستی آمریکای لاتین
هر سه کشور کوبا، ونزوئلا و بولیوی به منابعی دسترسی دارند که میتواند قدرتی روزافزون برای این سه کشور فراهم آورد. کوبا علیرغم تحریمهای موجود ایالات متحده، به دلیل توجه خاص دولتش نسبت به مسائل آموزشی و بهداشتی، در زمینه تحقیقات و تولید تسلیحات بیولوژیک از پیشرفت خاصی برخوردار است. همچنین دارای موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک در حوزه کارائیب است.
ونزوئلا دارای توان اقتصادی فوقالعاده است. افزایش بهای جهانی نفت در این کشور که پنجمین صادرکننده نفت در جهان به شمار میرود، درآمدهای نفتی این عضو تأثیرگذار اوپک را به شدت افزایش داده است.
بولیوی در مقایسه با ونزوئلا و کوبا جزو کشورهای فقیر به شمار میآید، اما با نظارت دولت بر منافع و صنایع گاز این کشور و همچنین کنترل کشت گیاه کوکا، این کشور نیز میتواند بیشترین تأثیرگذاری را در عرصه سیاست خارجی در مقابله با منافع آمریکا داشته باشد.
اتحاد استراتژیک آمریکای لاتین- ایران
همانگونه که بیان شد، این روند با توجه به سیاست نفوذ در حیاط خلوت رقیب و بهرهگیری از همه نقاط ضعف طرف مقابل میتواند در سیاست خارجی مشترک ضدآمریکایی جمهوری اسلامی ایران و کشورهای مخالف آمریکا مؤثر باشد.
بهنظر میرسد در سیاست خارجی، جمهوری اسلامی ایران در حوزه آمریکای لاتین پس از گفتوگوی تلفنی محمود احمدینژاد با سه رهبر چپگرای آمریکای لاتین، فصل جدیدی آغاز شده است.
ازجمله مسائل مورد علاقه، لزوم تشکیل یک جبهه مشترک به منظور مبارزه با قدرتهای بزرگ و زورگوی جهان است. رؤسای جمهوری کوبا، ونزوئلا و بولیوی نیز بر همکاریهای مشترک دوجانبه و چندجانبه با یکدیگر بهویژه در زمینه مسائل اقتصادی و سیاست خارجی در مقابل ایالات متحده آمریکا به توافق رسیدهاند.
اما دولتمردان جمهوری اسلامی ایران باید براساس واقعیات جهانیشدن و در چهارچوب همکاریهای منطقهای از همه ظرفیتهای موجود در دولتهای مخالف سیاستهای ایالات متحده در آمریکای لاتین بهره ببرند تا بتوانند بخشی از توان و انرژی سیاست خارجی آمریکا را در حوزه حیاط خلوت خود محدود نمایند. به طور کلی ظرفیتهای مشترک منطقهای در آمریکای لاتین و جمهوری اسلامی ایران در موارد ذیل قابل بررسی است:
الف) سابقه استبدادی و استعمارزدایی در تاریخ سیاسی کشورهای آمریکای لاتین و جمهوری اسلامی ایران، ب) ساختار اقتصاد تک محصولی و تلاش برای ارائه الگوی بومی توسعه و اقتصاد بدون وابستگی، ج) تأثیر بسزای مذهب و ایدئولوژیهای رهاییبخش در حرکتهای سیاسی اجتماعی با توجه به جایگاه روحانیون در انقلاب اسلامی ایران و رهبران مسیحی در کشورهای آمریکای لاتین.
اگرچه تاریخ آمریکای لاتین، گواه سالیان طولانی مماشات کلیسا با حاکمان زورگو، استعمارگران و زمینداران ستمگر است، اما اسلام در مقایسه با سایر ادیان الهی، بهخصوص مسیحیت، تفاوتهای جدی در حوزههای سیاسی اجتماعی و عملیاتی دارد و به عبارت دیگر در قیاس با مسیحیت، تنها یک دین نیست بلکه نظریه سیاسى و حقوقى در اشکال مختلف اجرایی آن است.
درحالی که فیدل کاسترو، رهبر انقلاب مارکسیستى کوبانیز با تأکید بر رابطه مؤثر دین و سیاست میگوید: «نباید تضادی بین موضع انقلابیون و موضع معتقدان وجود داشته باشد. این جمله که مذهب افیون تودههاست یک حقیقت مطلق نیست و نمیتواند باشد... ما در عصری زندگی میکنیم که سیاست با توجه به انسان و رفتارش نقشى شبیه به مذهب ایفا میکند. من معتقدم که زمان آن فرا رسیده که مذهب بتواند در رابطه با انسان و نیازهای مادیاش در قلمرو سیاست دخالت کند.»
لذا همانگونه که خدای درختان در قصه سرخپوستی برای اثبات هویت خود نیازمند شکار گوزن و چادرزدن و... است، مربع استراتژیک ایران، کوبا، ونزوئلا و بولیوی میتواند اولاً ایالات متحده را در حوزه پیرامونی خود محدود نماید، ثانیاً در رفتارهای منطقهای و بینالمللی میتواند به عنوان نماد مبارزه با یکجانبهگرایی ایالات متحده رفتار نماید (نطق رؤسای جمهور ایران و ونزوئلا در اجلاس سران کشورها در سازمان ملل)، ثالثاً با تبادل تجربیات و ظرفیتهای علمی صنعتی و تحقیقاتی، مدل جدیدی از توسعه بومی را ارائه نماید، و رابعاً نوع جدیدی از همکاریهای جنوب-جنوب را میتوان در رفتارهای جهانی ارائه دهد.
در عین حال، آمریکا نیز از چنین رویکردهایی واهمه دارد. تیم جنگی سیاست خارجی آمریکا معتقدند اشتراک منافع میان کشورهای کوبا، ونزوئلا، بولیوی، جمهوری اسلامی ایران و کره شمالی میتواند زمینهساز رویکردی فرامنطقهای در قبال سیاستهای آمریکا باشد.
رأی منفی دولت ونزوئلا به قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی در سپتامبر 2005 در خصوص ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت، این اراده را عملیاتی کرد.
یکی از ادعاهای دولتمردان آمریکا، همکاریهای استراتژیک میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای آمریکای لاتین، همکاری ایران و کوبا در زمینه تولید موشکهای دوربرد و انواع تسلیحات کشتارجمعی است.
در این خصوص در برخی از محافل رسانهای ایالات متحده چنین مطرح شد که باروکوس و هررا، دو پزشک و متخصص کوباییِ تولید سلاحهای بیولوژیک، با ارائه شواهد و مدارکی به دولتمردان آمریکایی، از همکاریهای تحقیقاتی ایران و کوبا به منظور تولید سلاحهای بیولوژیک خبر دادند.
همچنین «مانوئل کریجو» در سال ۲۰۰۴ مدارکی از همکاریهای مشترک ایران و کوبا را در زمینه تولید بمبهای الکترومگنتیک با حمایت و آموزش کارشناسان روسی و چینی در اختیار دولتمردان آمریکایی قرار داد.
همکاریهای قابل توجه ایران و ونزوئلا در مذاکرات کشورهای تولیدکننده نفت در اوپک نیز یکی دیگر از وجوه تهدید منافع آمریکا در عرصه انرژی و اقتصاد بینالمللی است.
بنابراین همانگونه که در داستان سرخپوستی آمده است، زمینههای همکاری و همگرایی برای اتحاد استراتژیک منطقهای بین جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه و آمریکای لاتین باید به عنوان یکی از اصول استراتژیک سیاست خارجی، عملیاتی و در دستورکار دولتمردان کشورمان و رؤسای جمهور کوبا، بولیوی و ونزوئلا قرار گیرد.