گذشته، گذشته، گذشته و باز هم هفدهم دی ماه. و امروز تولد و سال مرگش چنین متفاوت میشود. انگار با همه روزهای این سال، 365 روزی تفاوت دارد. باورت نمیشود که آن قویمرد تنومند که روی تشک چون شیر میغرید و برابر مردم سر به زیر و آرام بود، چهره در نقاب خاک کشیده باشد.
شاید این هم از طعنه زمانه باشد که یکی از همدورههای آقاتختی میگوید؛ او موقع مرگ تنها بود و حالا برایش سنگ تمام میگذارند: "نمره تختی 02 بود. او لنگه نداشت اما افسوس که خیلی تنها بود و بیشتر رفقا او را تنها گذاشتند.
خیلی از کشتیگیران دیگر بودند که بیشتر از تختی مدال و عنوان کسب کردند اما هرگز مثل او در میان مردم محبوب نشدند. غلامرضا، آدم متین و بیآزاری بود و هرگز نمیخواست موقع کشتی گرفتن سوءاستفاده کند." و این هم طعنهای دیگر؛ دل "شیر" خون شده بود. این تیتر با حروف درشت و سیاهش مثل تیری زهردار در چشمها مینشیند. در میان حجم انبوهی از کاغذهای آرشیو روزنامههای کتابخانه ملی که دیگر شباهتی به روزنامه ندارند؛ انگار که روی آنها خاک مرگ پاشیدهاند.
درست مثل همان روزهای تختی. 36 سال پیش. 17 دی ماه. همان روز بود که "کیهان ورزشی"، با عکس بزرگ و تمام صفحه و تیتر درشت برای اولین بار خبر مرگ غلامرضا تختی را به جهانیان اعلام کرد و نوشت : «اینجا، (جهان پهلوان)، برادر شما و عموی بچههایتان آرمیده است.
"تختی هیچکس بلکه خودش بود" : "پوریای ولی نبود. او هیچکس نبود، او خودش بود. بگذار دیگران را به نام او و با حضور او بسنجیم. او مبنا و معنای آزادگی است ... و هرگز به طبقه خود پشت نکرد."ا ین نه آغاز و نه پایان است. شاید به همین دلیل باشد که او را اسطوره مینامند؛ اسطورهای برای ورزش کشور که، صفات جوانمردی در آن سالهاست که مغفول مانده. آقاتختی یادت به خیر!