ثروت لیبی که درگذشته مستعمره ایتالیا بوده از کشورهایی همچون ترکیه، رومانی و حتی برزیل بیشتر برآورد شده و این کشور دو برابر ثروت تونس را در اختیار دارد. دلایل اصلی شورش مردمی در لیبی را میتوان در فرایند تغییرات ایجاد شده میان توسعه اقتصادی (که درعین حال سبب مدرن شدن این کشور شد) و حفظ یک نوع رژیم سیاسی کهنه و تقریبا ساکن که بیش از 40سال زیرنظر کلنل معمرقذافی هدایت میشود، جستوجو کرد.
حکومت سیاسی در لیبی برخلاف مصر و تونس حتی هیچگاه تلاش نکرده تا خود را بهعنوان دولتی دمکراتیک به جهانیان معرفی کند؛ چراکه در این کشور انتخابات و احزاب وجود ندارند و به بیان سادهتر هیچ معنایی برای آنها تعریف نشده است. قانون، برای افرادی که قصد دارند بهصورت انجمن یا سازمانی مستقل فعالیت کنند، مجازات مرگ در نظر گرفته است. اما در عین حال کشور لیبی صرفا با اعمال زور و خشونت از سوی رژیم حاکم کنترل نمیشود و همچون خیلی از دولتهای دیگر، حکومت براساس یک پیمان اجتماعی مشخص با مردم به حیات خویش ادامه میدهد که در واقع شامل بهرهمندی شهروندان از ثروت حاصل از درآمدهای نفتی کشور است. نفت لیبی طی سالهای اخیر به ساکنان این سرزمین اجازه آموزش، مسکن و سلامت رایگان داده اما در عوض قدرت را بهطور کامل در اختیار قذافی نگه داشته است. رهبر لیبی با این شیوه، قبایل و عشایر این سرزمین را طی دهههای مختلف حکومت خود تحت کنترل داشته اما امروز حتی حاکم دیرینه لیبی هم که سالیان سال با تکیه بر پول نفت و کمیتههای انقلابی کشورش را اداره میکرد، با شورشهای مردمی در سراسر این سرزمین مواجه شده است. انقلاب فناوری، افزایش بیکاری و گذشته غیرقابل فراموش لیبی ازجمله دلایل نارضایتی شورشیان اخیر این کشور محسوب میشود.
انقلابی که زینالعابدینبنعلی را از تونس فراری داد، همچون ویروسی واگیردار به دیگر کشورهای شمال آفریقا سرایت کرد که دلایل شیوع آن حضور رهبری سلطهطلب در رأس قدرت، سرکوب و استبداد شدید، گسترش فساد، به حاشیه راندن قشرجوان، زیر پاگذاشتن حقوق بشر و کنترل کامل سیستم اطلاعرسانی شمرده میشوند. شاید تنها امتیاز قذافی نسبت به تونس، عدمبرگزاری انتخابات در لیبی بود که برای کمیتههای انقلابی قذافی امکان تقلب در جریان انتخابها را فراهم نساخت.
قبایل عصیانگر
خیلی از کارشناسان سیاسی، لیبی را به افغانستان حاشیه مدیترانه تشبیه میکنند و به همین خاطر شرایط کنونی
پدید آمده در این کشور را نسبت به تونس خطرناکتر میدانند. لیبی چه در دوران اقتدار امپراتوری عثمانی و چه در زمان استعمارگری ایتالیا، برای هر دو این قدرتها مشکلات فراوانی ایجاد کرد. بهخصوص که ساختار اجتماعی این کشور عمدتا براساس ساختار قومی قبیلهای استوار شده که مجموعهای از فرهنگهای عربی، بربری و آفریقایی را شامل میشود. این تقابل در عین حال که ثروت بیکران این کشور را باعث شده، ضعف بزرگی برای لیبی محسوب میشود. قبایل شرقی کشور اکثر اوقات از سوی قدرتهای گوناگونی که در طول تاریخ در این منطقه ظهور کردهاند، مورد تبعیض واقع شدهاند و شکافهای قبیلهای ایجاد شده بخشی از رقابت موجود بین بنغازی و طرابلس را توجیه میکنند. ضمن اینکه چنین قدرتهایی، مراحل تجزیهسازی کشور را تسریع میبخشند؛ کمااینکه شهر طبروق خیلی زود در جریان شورشهای ناراضیان، استقلال خود را اعلام کرد. لیبی همچنین بهدلیل ضعف فرهنگ شهری مردمانش، از دیگر کشورهای خاورمیانه متمایز میشود. پیوند اجتماعی در این سرزمین بیشتر بر پایه همخونی استوار شده و رقابت شدید میان قبایل از نظر ارضی توصیف میشود. به همین خاطر خیلی از کارشناسان سیاسی ادامه شرایط فعلی را در 2مقطع جداگانه- که با جنگ داخلی که به تجزیه و جدایی قومها و قبایل میانجامد- ترسیم میکنند.
گذشته و آینده قذافی
رژیم لیبی در جریان درگیریهای اخیر بهمنظور سرنگونی شورشیان این کشور از نیروی هوایی خود بهره برد. نیروی هوایی لیبی بخشی از ارگان وابسته به قذافی است و بیشترین عناصر وابسته به رژیم را در خویش جای داده است. اما اینکه در بطن ناوگان هوایی نظامی این کشور هم افرادی هستند که از جبهه مخالفان حمایت بهعمل آوردهاند، ایجاد دودستگی در رژیم قذافی را به شکلی برجستهتر تشریح میکند؛ بهخصوص که خیلی از سفرای لیبی در دیگر نقاط دنیا از جمله سازمان ملل همین رویه را در پیش گرفتهاند. شورشیان لیبی خیلی زود کنترل شهرهایی که از درجه اهمیت کمتری برخوردار هستند را در اختیار گرفتند. خیلی از بمبارانهای روزهای اخیر با هدف از بین بردن پایگاههای نظامی کشور رخ داد، چراکه اگر کنترل این مناطق هم در دست شورشیان میافتاد، ممکن بود رابطه میان نیروهای داخلی لیبی خیلی زود دچار تغییر شود. با توجه به ساختار قبیلهای، نبود پایگاه مردمی و ماهیت رژیم حاکم، درک اعتراضهای اخیر چندان دشوار بهنظر نمیرسد. اینکه کلنل قذافی سرنوشتی مشابه صدام پیدا کند هم چندان بعید نیست و از آنجا که رهبر لیبی در خاورمیانه و دیگر کشورهای جهان از متحدان و دوستان انگشتشماری برخوردار است، حتی نمیتواند به تبعیدی آرام و بیدغدغه در کشوری غریبه دل ببندد.
اما مسلما پیش از کنارهگیری قذافی از قدرت، خون زیادی در این سرزمین ریخته خواهد شد. قذافی در 30سال گذشته با تلاشهای زیادی از سوی مخالفان مبنی بر براندازی رژیم تحت حاکمیت وی روبهرو شده است. او برخلاف بنعلی و مبارک، تقریبا همیشه توانسته اعتماد مردم کشورش را جلب و آنها را به پیروی از خود متقاعد کند. در دهه90 میلادی منطقه بنغازی که چند روز پیش سقوط کرد، بارها صحنه شورشهای مردمی و تظاهرات اعتراضآمیز شهروندان بود. اما قذافی همواره موفق شده بود شورشها را در دورههایی که از نظر سیاسی بهمراتب ضعیفتر از موقعیت فعلی خود بهنظر میرسید، خاموش کند و در سرکوب مخالفان تجربه زیادی بیاموزد. قذافی بعد از صدامحسین و بنعلی، بدترین حاکم عربی است که به طرز غیرمشروعی به حیات خویش ادامه داده و امروز بذر آنچه طی 40سال زمامداری خویش با ایجاد رعب و وحشت، سیاست قبیلهای و سوءاستفاده از قدرت پاشیده را برداشت میکند.
در لیبی، کنگره مردمی، دانشگاهها و همه سازمانهای وابسته به رژیم مجبورشدهاند از خطمشی رهبر تاریخی این کشور و کتاب سبز او پیروی کنند. قذافی بهرغم اینکه بهطور رسمی هیچ مقام یا سمتی در این کشور ندارد، رئیس مجلس شورای انقلاب محسوب میشود. او در پی کودتای سال1969 و با آرمانهایی قابلقبول که خودش آنها را رها کرد، به قدرت رسید. گرایش سوسیالیستی که رهبر لیبی بارها ادعای تحقق و اجرای آن را کرده، به تقسیم لطف و امتیازهای گوناگون میان اعضای قبیله کلنل تبدیل شد. او که درصدد استقرار دولتی به دور از وابستگیهای قبیلهای سنتی حاکم بر لیبی بود، مجبور شد برای تداوم زمامداری خویش، به همان سیستم قبیلهای سنتی این کشور وفادار بماند تا بتواند از حمایت 140قبیله حاکم موجود در این کشور بهره گیرد و سیاست خود در مورد این قبایل را در کتاب سبز تشریح کرد. اساس این سیاست بهگونهای است که برای این قبایل، نقشی بهصورت شبکههای اجتماعی تعریف شده که البته در عرصه سیاسی ضروری نیست. قذافی طی سالها حکومت خود در لیبی در مورد تصمیمات جنگی که در چاد و دیگر بخشهای آفریقا اتخاذ کرده، هیچگاه نظر مردم کشورش را جویا نشده است. شهروندان لیبی هرگز فرصت انتقاد از پولهایی را که قذافی برای ماجراجوییهایش در سیاست خارجی، از جمله حمایت از برخی سازمانهای تروریستی هزینه میکرد نیافتند.
رژیم قذافی در طول سالهای گذشته مرتکب جنایات زیادی شده است. بمباران بنغازی و طرابلس در سال1986 و هزینه گزافی که قذافی بابت غرامتهایی که لیبی بهخاطر پذیرش مسئولیت خیلی از حوادث رخ داده پرداخت کرده، تنها بخشی از تاوان سنگینی است که مردم لیبی به خاطر اشتباهات و محاسبات غلط رهبر خود مجبور به تحمل آن هستند. خودشیفتگی قذافی به حدی است که تعداد معدودی از همرزمهای او که در کوتای سال1969 شرکت داشتند، در برابر وحشیگریهای او به بقای خویش ادامه دادند. خیلی از آنها در شرایط مشکوک جانشان را از دست دادند و برخی دیگر به خواسته خویش از زندگی سیاسی انصراف دادند. ماجرایی که در لیبی در حال رخ دادن است، همانند آنچه در مصر رخ داد، نوعی انکار مردمی در قبال رژیم حاکم است.
هر دو این کشورها در گذشته، انقلابهای نظامی داشتهاند و امروز شاهد انقلابهای مردمی هستند. درست مثل تونس و البته در ابعادی وسیعتر لیبی هم روی تودههای اجتماعی خود سرمایهگذاری کلانی انجام داده است. همه سازمانهای این کشور تحت نظر دولت قذافی فعالیت میکنند. در واقع این مراکز یا بهصورت جاسوسی فعالیت میکنند یا اینکه شبهنظامیانی هستند که مسئولیت دفاع از رژیم حاکم را برعهده دارند. با این وجود، مردم لیبی بهطور کامل تحت سلطه قذافی باقی نماندند. بهعنوان مثال، اتحادیه لیبی برای حقوق بشر، کنفرانس ملی اپوزیسیون لیبی و اسلامگراهایی که بهطور رسمی از سوی رژیم منع فعالیت شده بودند، از اینترنت برای بیان خشم خود استفاده کرده و در برخی موارد حتی خیلی پیشتر از فعالان سیاسی دیگر در خاورمیانه، از اینترنت بهعنوان ابزاری سیاسی استفاده جستند. ممکن است کنگره ملی اپوزیسیون لیبی که سال2006 در لندن گردهم آمده، نقش مهمی در شکلگیری لیبی بعد از سقوط قذافی ایفا کند.
آغاز تحرکات ضدقذافی از دهه80
تلاشها برای سرنگونی قذافی از اواسط دهه80 میلادی آغاز شد. معروفترین آنها کودتای سربازخانههای باب العزیزیه در سال1984 بود که در آن جبهه ملی برای نجات لیبی که از مخالفان نظامی و مردم عادی تشکیل شده بود، نقش اصلی را ایفا میکرد. جدیترین مبارزه علیه قذافی از سوی قبیله پرجمعیت و مقتدر ورفله در اکتبر سال1993 صورت گرفت. این شورش منجر به محاکمههای مضحکی در سال1995 شده و خیلی از نمایندگان این قبیله در سال1997 اعدام شدند. در شرق لیبی که بنغازی واقع شده، همواره مخالفتهای زیادی علیه رژیم حاکم مشاهده شده است. در تظاهرات سال2006 دهها نفر جان خود را از دست دادند. بنغازی جزو مناطقی بوده که از سود سهام نفت محروم شد. در کشوری که از نظر ذخایر نفتی جزو غنیترین بخشهای حاشیه مدیترانه محسوب میشود و تولید نفت در بالاترین سطح آن قراردارد، شهروندان انتظار سود بیشتر و موقعیتهای مناسبتری داشتند که اینگونه نشد. تظاهرات و اعتراضهای امروز مردمی علاوه بر قبایل، مناطق مختلف کشور را هم دربرگرفته است. 2 قبیله به وفاداری سابق خود نسبت به رژیم قذافی پشت کرده و در واقع خردهحسابهای قبلی با وی را صاف کردهاند.
کلنل قذافی امروز تاوان سنگین تحقیرکردن قبیله ورفله را که از اواسط دهه90 میلادی از الطاف رژیم خود محروم کرد، میدهد. این قبیله که در غرب لیبی واقع شده و اعضای آن به یک میلیون نفر هم میرسند، نخستین قبیله جزو 30 قبیله مهم لیبی بود که به قذافی پشت کرد. قذافی از ابتدا ارکان اصلی دولت خود را روی برآورده کردن نیازهای اقتصادی قبیله ورفله گذاشت تا بتواند از آنها بهعنوان قدرتی علیه فرقه سنوسی استفاده کند. فرقه سنوسی که در شمال شرقی لیبی مستقر شده، پایگاه اصلی نظام پادشاهی لیبی بود که بهدنبال کودتای سال1969 از بین رفت. اما قذافی به مرور زمان به قبیله ورفله بیتوجهی نشان داد و در واکنش به شورش این قبیله، اعضای آن را قتل عام کرد. بعد از این ماجرا ساختار حکومتی لیبی شکلی خانوادگی گرفت و نزدیکان او به سمت ریاست ارتش و سازمانهای امنیتی این کشور رسیدند. فقیرترین مناطق لیبی در روزهای گذشته هدایت شورشهای مردمی را در دست گرفتند؛ شهرهایی که از سوی قذافی به رسمیت شناخته نشده و هیچ بهرهای از دولت او نبردهاند. حومههای فقیر طرابلس که زیر آتش توپخانه رژیم قرار گرفتند، اصلیترین مراکز شورشهای اخیر را که به سمت پایتخت هدایت شد، شکل میدادند.
دلیل عدمدخالت کشورهای غربی
بهرغم تشابه قیامهای مردمی در کشورهای شمال قاره آفریقا، بین آنچه در لیبی و شرایطی که در کشورهای تونس و مصر ایجاد شد، تفاوت بزرگی به چشم میخورد. در این دو کشور، فشارهای وارده از سوی دنیای غرب در سرنگونی بنعلی و مبارک نقشی مستقیم و مهم ایفا کردند. اما در مورد لیبی کشورهای غربی علاقه کمی برای اعمال فشار روی رژیم قذافی و از بین بردن رابطه خود با این کشور نشان میدهند. ذخایر هیدروکربن لیبی حدود 30 تا 40میلیارد بشکه تخمین زده شدهاند که 80 درصد آن در بازار اروپا فروخته میشوند. دولت لیبی اخیرا از قصد و غرض خود مبنی بر سرمایهگذاری 30 میلیارد دلاری روی پروژه مدرنسازی تأسیسات و زیرساختهای این کشور پرده برداشته بود. از سالها پیش، غرب، اصلیترین فروشنده سلاح به لیبی معرفی شده و بعد از حوادث 11سپتامبر همکاری دوطرف در مبارزه با فعالیتهای القاعده در شمال آفریقا بهصورت فشردهتری ادامه یافته است. کشورهای غربی در راه رسیدن به این مقصود، به همکاری و حسن نیت طرابلس نیازی مبرم دارند. از سوی دیگر، دولت قذافی از امتیازهای مهم دیگری بهرهمند است. این دولت در عین حال که رابطه نزدیکی با تعداد زیادی از کشورهای دنیا برقرار کرده، اما به هیچ قدرت خاصی وابسته نیست. سال2003 لیبی با ایالات متحده آمریکا پیمانی مبنی بر مبارزه علیه تروریسم و توقف برنامه ساخت سلاحهای کشتار جمعی خود امضا کرد و در ازای این پیمان، دولت آمریکا هیچگاه خواهان تغییر این رژیم نشد.