از جمله کتابهای او میتوان به «نبرد رایانهها» و «مشکلات پهنای باند» اشاره کرد. فیلم مستند فرگوسن با نام «پایانی متصور نیست» درباره جنگ عراق موفق به دریافت جایزه ویژه هیأت داوران از جشنواره ساندنس سال۲۰۰۷ شد و فرگوسن کتابی نیز با همین نام نوشت. مستند جدید او به نام کار خودیها به ریشههای بحران اقتصادی اخیر آمریکا میپردازد و در مراسم اسکار امسال جایزه بهترین فیلم مستند را بهدست آورد. او در این گفتوگو از پیشینه حرفهای و دلایلش برای ساخت این فیلم میگوید.
- شما سابقه درخشانی دارید. کمی درباره زندگیتان خارج از دنیای فیلمسازی صحبت کنید.
فیلمسازی سومین زندگی حرفهای من بوده. من با دنیای سیاست کارم را شروع کردم و در رشته علوم سیاسی از دانشگاه امایتی مدرک دکترا گرفتم و درباره ارتباط بین تکنولوژی، اقتصاد، سیاست و جهانی کردن، مطالعاتی را انجام دادم. بعد از مدتی مجذوب دنیای تکنولوژی شدم و دومین زندگیام شروع شد. اما در اواخر سال1993 با خودم گفتم بالاخره یک نفر باید کاری انجام دهد و چرا این یک نفر من نباشم. این بود که شرکتی به نام ورمیر تکنولوژی ، تاسیس و ابزار توسعه وب به نام فرانت پیج را ابداع کردم. این نخستین نرمافزاری بود که به یک فرد فنی در امور کامپیوتر اجازه میداد تا یک وبسایت را توسعه داده و کنترل کند. این کار را تا سال1996 ادامه دادم و بعد آن را به مایکروسافت فروختم.
- این معامله چقدر برایتان سود داشت؟
حدودا 130 میلیون دلار. البته بخش کوچکی از آن به من رسید و بخش اعظمش به سرمایهگذارانی که برای این کار به من در ابتدای راه کمک کرده بودند. البته من خوشحالم بگویم هرکدام از کارکنان آن شرکت میلیونر شدند.
- به این ترتیب جالب است که شما فردی ثروتمند هستید ولی مردم اکثرا فیلم شما را تبلیغی ضدسرمایه داری میدانند؟
من با تجارت کردن و بیزینس مشکلی ندارم اما مخالف جرم و جنایت در مقیاسی بزرگ و خطرناک هستم و اگر این مخالفت باعث شده این طور نامگذاری شوم از این موضوع استقبال میکنم.
- هزینه ساخت فیلم چقدر بود و حمایتهای مالی به چه صورت انجام شد؟
حدود 2میلیون دلار که بخش عمدهاش از طرف شرکت سونی پیکچرز کلاسیک تأمین شد و یکی از تهیهکنندگان مشهور فیلمهای مستند هم بخشی را پرداخت کرد.
- سابقا در دانشگاه هم تدریس میکردید و قطعا با اشرافی که به موضوع داشتید متوجه تناقض منافع در بازار سرمایه آمریکا میشدید و این جنبه از فیلم شما قابل توجه است.
من زمانیکه در دانشگاه امایتی بودم شروع این مشکل را متوجه شدم؛ میدیدم استادان یا دانشجویان پولهای هنگفتی را از شرکتها دریافت میکنند تا به سود آنها در دادگاه شهادت بدهند و میدیدم که شرکتهای مشاوره مثل قارچ رشد میکنند، بنابراین وقتی شروع به ساخت فیلم کردم تا حدودی داستان را تجربه کرده بودم ولی با تحقیقات، بیشتر از چیزی که تصور میکردم اطلاعات جمع کردم و شاید میتوانستم همزمان 2فیلم با یک موضوع واحد بسازم.
- شما در فیلم از کشور ایسلند دیدن میکنید و آن را نمونه کامل اتفاقی میدانید که در اقتصاد آمریکا رخ داد.
اتفاقاتی که در ایسلند رخ داد دقیقا نسخه شفاف رخدادهای آمریکا بود و در مدت زمان کوتاهی حدود 5 یا 6سال به این شرایط رسید. افرادی که در ماجرا دخیل بودند کمتر از 100نفر میشدند. ایسلند جزیرهای کوچک است و همه در آنجا همدیگر را میشناسند و اگر بخواهید میتوانید مدیران ارشد سیاسی، اقتصادی و تجاریشان را در یک رستوران گرد هم بیاورید. به همین خاطر جالب بود که ببینید یک عده انگشت شمار چگونه توانستهاند این آسیب بزرگ اقتصادی را بهبار بیاورند. من فقط درباره ایسلند میتوانستم فیلمی مجزا بسازم.
- کار خودیها در زمان اکران 2هفته بعد از دنباله والاستریت الیور استون اکران شد. رابطهای بین این 2فیلم وجود دارد؟
بهنظرم فیلم استون خوب بود اما با فیلم اصلی در سال 1987 فاصله زیادی داشت. فیلم اصلی در عین اینکه سرگرمکننده بود نمایشی واقعگرایانه از والاستریت اواخر دهه 1980 داشت اما فیلم جدید اصلا اینطور نبود و بهنظرم این کار عمدی صورت گرفته بود و میخواستند بدون پرداختن به شرایط کنونی والاستریت فیلمی صرفا سرگرمکننده ساخته باشند و شاید به این دلیل است که با تماشای والاستریت 2 هیچ ایدهای درباره ماوقع بحران اقتصادی آمریکا نخواهید داشت.
- در فیلمتان اشاره دارید مدیران ارشد والاستریت علاقه زیادی به روابط غیراخلاقی و کوکائین دارند. برخی معتقدند در فیلم راجع به این موضوع بیش از حد بزرگنمایی شده است.
به 2 دلیل این موضوع را در فیلم گنجاندم؛ اول برای اینکه فرهنگ موجود در والاستریت را به تصویر کشیده باشم. هواپیماهای شخصی و خانههای بزرگ تنها چیزهایی نیست که والاستریت به مدیرانش هدیه میدهد بلکه آنها با استفاده از این امتیازات به مرور از واقعیت زندگیشان فاصله میگیرند و کسی به آنها نمیگوید بیش از حد پیش رفتهاند و دست به کار خطرناکی زدهاند. دوروبر آنها را کسانی گرفتهاند که واقعیتها را منتقل نمیکنند. از سوی دیگر آلوده شدن آنها به این دو موضوع موجب میشود اهرم فشارهایی علیه آنها در دست سایرین باشد و در زمان مورد نیاز بتوانند آنها را به حرف زدن وادار کنند.
- شما همچنین نسبت به نبود محاکم قضایی کافی در ارتباط با جرائم اقتصادی معترض بودید.
این هم یکی دیگر از مسائل رسواکننده درباره بحران اقتصادی اخیر بود و با نمونههای مشابهش در دهههای گذشته از این نظر در تضاد کامل بود. در اواخر دهه 1980 در بحران اقتصادی بسیاری از مدیران متخلف به زندان افتادند و در اواخر دهه 1990 با بحران اقتصادی در آسیای شرقی و نابودی ان رون وورلد کام، باز هم عدهای به زندان افتادند. اما در مورد بحران اقتصادی اخیر اصلا موضوع به این شکل نبود.
- چرا در این بحران اخیر کسی به زندان نیفتاد ؟
چون از نظر مجریان قانون کسی جرمی مرتکب نشده بود و تلاشی برای اجرای درست قانون در کار نبود و این پدیدهای آزاردهنده بود.
- راهحل شما برای این موضوع چیست؟
بهنظرم مردم آمریکا باید از این موضوع خشمگین باشند و با هماهنگی کاری کنند تا رهبران سیاسی کشور دست به تغییراتی بزنند. در حال حاضر بهنظر میرسد دولت کنونی برنامهای برای مقابله با مقصران ندارد و مردم هم بیتفاوت با موضوع برخورد کردهاند. در اقتصاد آمریکا افراد خوبی هم هستند که متأسفانه چیزی به نام اتاق بازرگانی برای سروشکل دادن به آنها وجود ندارد. ما به نوعی سازمان غیردولتی برای لابیکردن با دولتیها نیازداریم و گرچه برخی سازمانها از نظر فیزیکی فعال هستند اما در عمل بسیار مجزا و پراکنده عمل میکنند.
نیویورک تایمز 25 فوریه