حوزویان عزلت را هنوز یک ارزش میدانند و نظر خوبی نسبت به فعالیت رسانهای ندارند و از این امر پرهیز میکنند. به اعتقاد بنده همانطور که ائمه ما فرمودند، مشکلات را باید با صداقت و صراحت بیان کرد، متأسفانه باید بگوییم عزلت و گوشهنشینی در حوزههای علمیه ما از گذشته یک ارزش بوده و هنوز با وجود این تغییرات این امر به صورت ارزش به قوت خود باقی است.
تحول در حوزههای علمیه ما امری طبیعی است و در واقع تحول در ذات حوزههای علمیه ما وجود دارد. با توجه به اینکه دنیای شیعه در گذشته مشغول دنیای سیاست و اعمال ظلمه نبوده، خواهی یا نخواهی حالت ایستا نداشته و خیلی حالت پویا و تحولی داشته است. در دنیای فقه نوشتههای مرحوم مقدس اردبیلی نسبت به گذشتگان خودش خیلی تحول دارد و در واقع میتوان گفت او یک گام از گذشتگان خود جلوتر حرکت کرده است. مرحوم مقدساردبیلی یک جریان فکری به راه میاندازد و جریانی را که در حوزههای علمیه دارای قدمت 200 یا 300ساله بوده ریشههایش را خراب میکند و با بررسی گذشته به نقد آن میپردازد.
ما در حوزههای علمیه باید هر زمانی یک مؤسس داشته باشیم. مؤسس کسی است که اندیشههای سابق را بگیرد و خوب آنها را جمعآوری کند و بعد به نقد آنها بپردازد و بر اساس اندیشه گذشتگان و آنچه خود اضافه میکند، یک مکتب پیریزی کند.
بعضی از طلاب ما ممکن است «جواهر» یا آثار شیخ طوسی را ببینند و اشکالاتی را هم بر این آثار وارد کنند. این هم یک هنر است، اما هنر اصلی و مهم آن است که فرد این اشکالات را جمعآوری کند و با توجه به آنها یک مکتب جدید را پیریزی کند.
اگر خدا توفیق دهد، هدف ما این است. ما معتقدیم از زمان شیخ طوسی که هزار سال از آن زمان میگذرد، اندیشههای خاصی در علم رجال، حدیث و اصول در حوزههای علمیه ما شکل گرفته است و قدمت این اندیشهها هزارساله است.
با وجود قدمت بسیار این اندیشهها هنوز هم آقایان مقلد آنها هستند. ما باید این اندیشهها را نقادی کنیم و بعد از نقادی علمی، مکتبی جدید پیریزی کنیم. شکستن و نقد اندیشهای هزار ساله که تبدیل به یک سنت شده، خیلی سخت است، با این وجود ما باید همه تلاش خود را در این زمینه انجام دهیم. تا وقتی که فکر و اندیشه آزاد نباشد، ما نمیتوانیم به این مهم دست پیدا کنیم، تا وقتی که تحرک فکری و علمی در فرد با هم جمع نشود او نمیتواند منشأ تغییر باشد. در حوزههای علمیه ما، تحول به صورت اجمالی همیشه هست، اما بهطور طبیعی در حوزههای معارف دینی ما این تحول نسبت به سطح جهانی بطئی است. بهطور مثال ممکن است از امکانات رسانهای استفاده کنیم، اما با تأخیر این کار را انجام میدهیم.
واتیکان 30 سال پیش از امکانات رسانهای برای انتقال اندیشههای خود استفاده میکرد. مشکل ما همین عقبافتادگی از سطح جهانی است و اینکه دیر تغییرات را میپذیریم. ما باید 30سال قبل به ارزش این مسئله پیمیبردیم و متأسفانه تا تغییرات دنیای علم به ما برسد، دیر شده و این تأخیر باعث میشود کارکرد خود را از دست بدهد. در حال حاضر در حوزههایعلمیه ما تحقیقات زیادی درباره هرمنوتیک انجام شده است، درصورتی که این مسئله قدیمی شده و متأسفانه با تأخیر به ما رسیده است.
یا مثلاً غربیها در فلسفه حقوق کارهای بسیاری انجام دادهاند که با تأخیر به دست ما میرسد. آنها نخستین کار در این زمینه را
300سال پیش با انتشار کتاب روحالقوانین منتسکیو انجام دادهاند و کارهای زیادی را هم بعد از این کتاب منتشر کردهاند که تا به ما برسد دیگر زمان خود را از دست داده و کارکرد ندارد. این امر علل متعددی دارد؛ اما یکی از مهمترین علتهای آن برخورد قداستی با علم در حوزههای علمیه ماست. در دنیای امروز با علم به صورت علم برخورد میشود. در حوزههای علمیه افراد در مواجهه با علم خیلی محتاطانه رفتار میکنند و خیلی با وسواس با اندیشههای جدید برخورد میکنند و میترسند که این علوم الحادی باشند.
تا در حوزههای علمیه ما اندیشه جدید بررسی شود و همه جنبههای آن مورد تحقیق قرار بگیرد تاریخ فلسفه آن در دنیا گذشته و دیگر کارکرد خود را از دست داده است. ممکن است در نسل جوان حوزهای عدهای باشند که به این مسائل نپردازند، اما نظر آنها مورد اقبال قرار نمیگیرد. این روند در حوزههایعلمیه تبدیل به یک سنت شده و این سنتها و وجود سلسله مراتب خاص حوزوی مانع مقبول افتادن این جوانان حوزوی میشود و عدهای که دانشجو هستند و خارج از حوزهها قرار دارند، متحیرند که چرا این آقایان این طور کار میکنند!؟ اما علم در غرب دنبال ضوابط علمی خودش است و اصلا به این مسائل فکر نمیکند.
الان مثل زمان ناصرالدینشاه نیست که بتوانیم جلوی ترویج اندیشهها را بگیریم، در آن زمان روزنامه حبلالمتین از هند میآمد، جلویش را میگرفتند. در حال حاضر شما نمیتوانید جلوی انتشار هیچ کتابی را بگیرید. در واقع اگر شما جلوی ورود کتابی را به کشور بگیرید، از طریق اینترنت منتشر میشود و در اختیار همه قرار میگیرد. در مواجهه با دنیای جدید باید کارهای اساسی و اصولی صورت گیرد. ما باید خودمان را آماده میکردیم و مسلح وارد دنیای جدید با این حجم اطلاعات میشدیم، حرفهای بیاساس و سطحی ما را به جایی نمیرساند. ما زمانی موفق میشویم که حرفی اصولی برای گفتن داشته باشیم.
بر فرض در بخش اقتصاد ما اگر حرف اساسی نداشته باشیم، به جایی نمیرسیم. شاید برخی از معاصران ما در این زمینه کارهایی انجام داده باشند، ولی شاید هیچ کدام از آنها کتاب کاپیتال مارکس را بهطور کامل نخوانده باشند که ببینند اصلا اصل حرف مارکس چیست؟ کتاب مارکس ادبیات و لغت خاص خودش را دارد و اگر کسی میخواهد حرفی در این حد بزند که این همه در دنیا تأثیر داشته،باید ابتدا به آنچه میخواهد نقد کند تسلط داشته باشد.
همان طور که گفتم اگر بهدنبال پیریزی مکتبی جدید در این زمینه است، ابتدا باید بدون تعصب با این علم روبهرو شود و بعد به نقد آن بپردازد. ما باید قبول کنیم که دنیای علم را از نگاه خاص خودش بنگریم و در نهایت و بعد از بررسی بگوییم ما این دیدگاه را قبول نداریم. ما نباید با دنیای علم به صورت شعاری و حرفهای سبک و به صورت عاطفی و احساسی برخورد کنیم.