میتوان گفت که هرکدام از بهبودهای ایجادشده به سختی و با تحمل رنجها و تلاش فراوان و گاهی با ریختن خون به دست آمده است. نخستین روز ماهمی یکی از نقاط عطف تاریخ پرافتوخیز جنبشهای کارگری بهحساب میآید و به همین خاطر روز جهانی کارگر نامیده شده است.
روز اول می، روزی سیاه در تاریخ مبارزات کارگری بهحساب میآید که از آن بهعنوان روز می (May Day) هم یادمیشود. در اوایل دهه 1880 فدراسیون کارگری ایالات متحده آمریکا برای حقوق کارگران در این کشور مبارزه میکرد. این فدراسیون فراخوانی را برای تظاهرات کارگری جهت کاهش ساعت کار کارگران به 8ساعت در روز داده بود. باید در نظر داشت که چنین درخواستی، یعنی 8ساعت کار روزانه، در آن زمان درخواست زیادی بهحساب میآمد چرا که ساعت کار معمول بین 10 تا 16 ساعت بود. راهپیمایی روز اولمی در آمریکا با اعتصاب کارگران آغاز شد و چندین روز ادامه یافت. در شهر شیکاگو روزبهروز تعداد کارگرانی که دست از کار میکشیدند و به تظاهرکنندگان میپیوستند روبه افزایش بود تا جایی که جمعیت حاضر در سومین روز اعتراضات حدود 100 هزار نفر تخمین زده شده است. در چهارمین روز تظاهرات شیکاگو، کارگران اعتصابی و هوادارانشان در هیمارکت (Haymarket) جمع شده و از آنجا به حرکت درآمده بودند.
سخنرانان آنان بر یک گاری بزرگ سوار بودند و شعار میدادند. پس از طی مسافتی، پلیس اطراف این گاری (چهارچرخه) را گرفت و خواست که تظاهرکنندگان متفرق شوند که ناگهان انفجاری صورت گرفت و به کشته و مجروح شدن چندین مامور پلیس انجامید. این حادثه سبب شد که پلیس برای متفرق کردن جمعیت دست به تیراندازی به سوی جمعیت بزند و کشتار صورت گیرد که البته آمار دقیقی از تلفات این حادثه منتشر نشد. در پی این حادثه 8نفر بهعنوان مسبب دستگیر شدند که بعدها حکم اعدام برای 4نفر از آنان به اجرا درآمد. عامل انفجار هرگز مشخص نشد، در حالیکه کارگران تندرو انفجار را به پلیس نسبت دادند اما ماموران هم برخی تظاهرکنندگان افراطی را عامل انفجار معرفی کردند.
با اینکه جنبشهای کارگری آمریکا در اثر این حادثه برای چند سالی بهشدت فروکش کردند اما بعد از مدتی دوباره خود را بازسازی کرده و به پیشرفتهای زیادی در صحنه سیاسی - اجتماعی آمریکا دستیافتند. این واقعه بهشدت اتحادیههای کارگری را در سرتاسر جهان تحتتأثیر قرار داد تاجایی که تقریبا از سال 1890 روز اول می بهعنوان روزجهانی کارگر شناخته شد. اتحادیههای کارگری در این روز دست به تظاهرات و راهپیماییهای گستردهای میزنند. همچنین دولتهای کمونیستی مانند دولت چین و کوبا مراسم این روز را باشکوه بیشتری برگزار میکنند. روز جهانی کارگر در بیش از 80 کشور جهان تعطیل عمومی بهحساب میآید؛ اما جالب اینکه در کشوری که محل اصلی وقایع منجر به نامگذاری این روز بود، یعنی آمریکا جشنی به این خاطر برگزار نمیشود.
وضعیت امروز کارگران
اگرچه روز جهانی کارگر برای بیش از 100سال برقرار مانده است اما امروز دیگر اتحادیههای کارگری شباهت چندانی به نمونههای گذشته خود ندارند و البته عامل این استحاله را باید در تغییراتی جست که در این مدت در وضعیت کارگران، حقوق و شرایط کاری آنان ایجاد شده است. در قرن نوزدهم همزمان با اوجگیری سرمایهداری، شرایط بسیار سختی بر کارگران تحمیل میشد تاجایی که علاوه بر ساعت کار زیاد، برخی از آنها تقریبا تمام روزهای هفته را کار میکردند و البته در ازای آن دستمزدی ناچیز دریافت میکردند. در همین حال جنبشهای چپگرایانه و سوسیالیستی هم بهعنوان اصلیترین منتقد وضع موجود روز به روز به محبوبیت خود در میان طبقه کارگر میافزودند. نفرت ایجاد شده در میان طبقات کارگر و طبقه سرمایهدار باعث به افراط کشیده شدن هر دو گروه در تعامل با طرف دیگر بود.
اما با گذشت زمان چه بهخاطر تلاشها و مبارزات کارگران و چه به خاطر برجسته شدن ضعفهای اجتماعی و اقتصادی ناشی از نادیده گرفتن حقوق کارگران، اقتصاد کشورها بهخصوص بعد از جنگ جهانی دوم به سمت اعطای امتیازات اجتماعی بیشتر به کارگران حرکت کرد. امروزه اتحادیههای کارگری نهتنها از قامت یک گروه مطالبهگر ازحکومتها خارج شدهاند بلکه با حل شدن در ساختار حکومت، قدرت زیادی یافتهاند تا جایی که از حمایت اتحادیههای کارگری از باراک اوباما بهعنوان یکی از اصلیترین عوامل رسیدن وی به ریاستجمهوری آمریکا یاد میشود. در انگلستان اد میلیبند به پشتیبانی اتحادیهها به رهبری حزب کارگر این کشور رسید و در اسپانیا دولت قبل از هرگونه اقدامی در راستای بالا بردن سنبازنشستگی به سراغ کسب رضایت اتحادیههای کارگری میرود. قدرت این اتحادیهها در برخی از کشورها تا جایی افزایش یافته که گروهی با انتقاد از آن، این قدرت بیش از حد را مانعی بر سر راه اصلاحات اقتصادی و برنامههایی برای کاهش هزینههای دولتی و کاهش کسری بودجهها میدانند. توانایی بالای اتحادیهها در چانهزنی عملا باعث شده است تا تعدیل نیروی کار و یا کاهش دستمزد در بسیاری از موارد عملی نباشد. برای مثال در کشور فرانسه اگرچه بیشتر کارشناسان بر این واقعیت که اصلاحات اقتصادی برای این کشور لازم است توافق دارند اما سندیکاهای کارگری در مقابل هرگونه اصلاحی مقاومت به خرج میدهند و بهسرعت با برگزاری راهپیماییهای گسترده نسبت به آنها واکنش نشان میدهند.
روزی فقط برای کارگران
از زمان انقلاب صنعتی، قشر کارگر تاریخ پرماجرایی را از سر گذرانده است. اکنون در حالی از قدرت بیش از اندازه این صنف در برخی کشورها انتقاد میشود که این گروه زمانی حتی از ابتداییترین حقوق خود نیز محروم بودهاند و زمانی هم برخی از جنبشها قصد داشتند تا کارگران را وارد نبردی طبقاتی کنند. اما در این میان نخستین روز ماه می برای بیش از یک قرن با نام کارگر گره خورده است. تاریخ نشان دادهاست که روز کارگر قابل مصادره نیست بلکه تعلق به کارگرانی دارد که هر روز با ارادهای مثال زدنی با حضور برسر کار و با هدف تأمین معاش خانواده کمکی بزرگ برای اقتصاد کشورها محسوب میشوند؛ کارگرانی که با وجود سهم غیرقابل انکارشان در پیشبرد اقتصاد کشور مطالبات اغراقآمیز ندارند. روز اول می روزی است متعلق به این افراد و همواره هم متعلق به آنها باقی خواهد ماند؛ کارگرانی که نه از تنفر بلکه از زندگی سخن به میان میآورند.