با این حال سران این کشورها به جای هر اقدامی در جهت جلب رضایت شهروندان خود، تمام قوای خود را صرف ایراد اتهامات واهی دخالت ایران در امور داخلی کشورها میکنند. اما آیا اعراب واقعا از ایران میترسند یا پروژه شکست خورده ایرانهراسی کارکردهای تازهتری یافته است؟! ماهیت پروژه جدید ایرانهراسی موضوعی است که به صورت جدی باید به آن پرداخته شود.
ایرانهراسی سیاستی است که از چند سال پیش در دستور کار ایالات متحده آمریکا قرار گرفته و برای آن کارکردهای گوناگونی مشخص شده است؛ کارکردهایی نظیر تشدید رقابت تسلیحاتی در میان کشورهای منطقه، توجیه کرنش سران عرب در قبال رژیم صهیونیستی، فراهم کردن بهانه برای حضور نظامی آمریکا در منطقه، سرپوشنهادن بر ضعفهای کشورهای عربی و... . اما امروز شرایط منطقه به کلی دستخوش تغییر شده. ضعف حکام عرب منطقه و اعتراضات مردمی مشکلات داخلی را از پشت پرده بیرون کشیده، آمریکا به دلایل متعدد، تمایل چندانی برای افزایش حضور نظامی در مناطق مختلف دنیا ندارد و حتی در ماجرای لیبی نیز حضوری نصفه و نیمه داشت. صهیونیستها همپیمانان قدیمی خود را از دست میدهند و کشورهای عربی چنان درگیر ناآرامیهای داخلی هستند که خرید تسلیحات دست دوم غربی برایشان اولویت محسوب نمیشود.
تغییر آرایش سیاسی خاورمیانه
خاورمیانه بهعنوان یکی از استراتژیکترین مناطق دنیا، همواره آوردگاه صف آرایی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بوده. پس از سقوط دولت صدام حسین در عراق نزاع بر سر رهبری جهان عرب میان مصر به رهبری حسنیمبارک و دولت آل سعود در عربستان شکل تازهتری بهخود گرفت. این هر دو اما ایران را بهعنوان قدرتی بلامنازع در مناسبات منطقهای پیش روی خود میدیدند. در این میان مصر بهعنوان کشوری که تا حد زیادی جرات مقابله مستقیم با ایران را از خود بروز داده بود، همواره مورد تحسین سران عرب منطقه قرار میگرفت. هرچند روابط نزدیک مصر با رژیم اشغالگر قدس نقطه تاریکی در پرونده آن محسوب میشد که عملا امکان رهبری معنوی جهان عرب را از این کشور صلب میکرد.
با این حال 2 کشور مصر و عربستان همواره رقابت سختی در جلب حمایت کاخ سفید داشتند و پس از انقلاب مردم مصر و فرار حسنی مبارک، عربستان که اکنون خود را در موقعیت تازهای احساس میکرد، در اقدامی شتابزده خود را درگیر ماجرایی ساخت که خارج شدن از آن مستلزم صرف زمان و هزینههای بسیار است.
حضور نظامیان عربستانی در خاک بحرین و سرکوب مخالفین دولت آلخلیفه توسط آنان اگرچه به تصور دولت آلسعود تلاش برای ایفای نقش بیشتر در مناسبات منطقه یا نمایش اقتدار تعبیر میشود اما در دراز مدت گریبان حکومت ملک عبدالله را خواهد گرفت؛ کما اینکه تبعات داخلی و بینالمللی آن از هماکنون نیز قابل مشاهده است.
اوباما بر سر دوراهی
موج تحولات اخیر خاورمیانه و شمال آفریقا، واشنگتن را در شرایط نامطلوبی قرار داده است، بهگونهای که کاخ سفید از سویی با درخواستهای استمداد همپیمانان قدیمیاش در منطقه مواجه است و از سوی دیگر نمیتواند ژست حمایت از موج دمکراسیخواهی ملتها را کنار بگذارد. خصوصا در موضوع بحرین که بهدلیل استقرار ناوگان پنجم نظامی خود در آن کشور و حساسیتهای عربستان درخصوص تحولات بحرین، عملا قادر به اتخاذ تصمیم مناسب نیست و به ناچار مواضع دولت سعودی را تایید میکند.
موضوعی که پازل تحولات خاورمیانه را پیچیدهتر میسازد، در پیش بودن انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده است. آنجا که محافظهکارانی که حالا با در دست گرفتن اکثریت مجلس نمایندگان، خود را برای رویاروییای سخت با اوباما آماده میسازند. بنابراین اوباما که در آستانه انتخابات ریاستجمهوری، نگران ازدسترفتن بیشتر محبوبیت خود است، عملا با دستانی بسته وارد رینگ بوکس خاورمیانه شده است.
از همین روست که سخنگوی وزارت خارجه آمریکا زمانی که به سؤال نقش ایران در مناقشات داخلی بحرین رسید، تنها به ذکر این نکته که نقش ایران در این کشور کمتر سازنده است بسنده میکند؛ موضوعی که بهنظر میرسد چندان به مذاق حکام عرب خوش نیامده؛ چه آنان حساب ویژهای روی حمایت و موضعگیری صریح آمریکا در قبال ایران باز کرده بودند.
روزگار ناخوشی ملکعبدالله
ملک عبدالله که تا چندی پیش به روابط حسنه خود با آمریکا و رقص شمشیر با جورج بوش پسر فخر میورزید، امروز ناچار است به تنهایی این سنت دیرینه اعراب را بجا آورد. واکنش آمریکا در قبال انقلاب مردم تونس و مصر و عدمحمایت جدی از همپیمانان سابقش، عربستان را متوجه این نکته مهم کرد که چندان نمیتواند روی حمایتهای رفیق گرمابه و گلستان دیروز دیکتاتورها و مدعی امروز حمایت از دمکراسیخواهی ملتها حساب کند.
عربستان که از سویی فهمیده نباید به وعده و وعیدهای کاخسفید دل بست و از سوی دیگر، نمیخواهد یک حکومت شیعی دیگر در بیخ گوشش شکل بگیرد، چاره را در همراهی دولت آل خلیفه در سرکوب معترضین بحرینی یافت. طبق محاسبات سعودیها، سرکوب اعتراضات مردم بحرین میتواند در جلوگیری از بلند شدن صدای معترضان داخلی مؤثر باشد.
سعودیها به علاوه نگران وخیمتر شدن وضعیت سلامتی ملک عبدالله و ولیعهد مسن وی نیز هستند و بیم آن دارند که با مرگ ملک عبدالله اوضاع داخلی بحرانیتر از وضعیت فعلی شود.
ایرانهراسی؛ انحراف از موضوع اصلی
سران دولتهای عربی این روزها مواضع خصمانهتری در قبال ایران اتخاذ میکنند. کویت دیپلماتهای ایرانی را اخراج کرده، امارات و بحرین ایران را متهم به دخالت در امور داخلی خود و تحریک مخالفان دولت آلخلیفه میکند، عربستان و امارات ایران را تهدید به قطع روابط دیپلماتیک کردهاند و شورای همکاری خلیجفارس سرسختترین مواضع در طول عمر سیاسی خود را در قبال ایران اتخاذ کرده است. همه این اتفاقات در حالی صورت میگیرد که منطقا بهنظر نمیرسد دولتهای عربی که پایههای حکومت خود را در حال فروپاشی میبینند، نگران قدرت یافتن ایران باشند، ضمن آنکه تنها مستندات مدعیان دخالت ایران، برنامههای خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی است.
آنچه مسلم است موج جدید ایرانهراسی در راستای ایجاد انحراف از موضوع اصلی بهوجود آمده، با این حال، هدف واقعی آن، انحراف افکار عمومی داخلی نمیتواند باشد، چراکه یقیناً معترضان داخلی در کشورهای عربی، علت انقلابشان حداقل برای خودشان مسلم است و بدون توجه به برنامههای تلویزیون ایران، حقوق حقه خود را مطالبه میکنند.
در واقع پس از واکنش منفعلانه آمریکا نسبت به جابهجاییهای قدرت در تونس و مصر و عدمحمایت جدی از سران دیکتاتور این کشورها، بلافاصله فاز جدیدی از پروژه ایرانهراسی از سوی برخی سران عرب خاورمیانه کلید خورد.
ایرانهراسی گرچه پیش از این از سوی آمریکا پیگیری میشد و دستمایه این کشور برای تشویق و تحریک کشورهای عربی خاورمیانه به اتخاذ مواضع خصمانه در قبال ایران قرار میگرفت، اما امروز ترس از آمریکا و عدمحمایت احتمالی کاخ سفید است که اعراب را وادار کرده بهصورت خودجوش پروژه شکست خورده ایرانهراسی را از سر بگیرند.
اعراب که اکنون بهخوبی دریافتهاند از پایان جنگ سرد تاکنون ایران به رگ خواب آمریکا در سرتاسر نقاط دنیا تبدیل شده، سعی دارند تا با متهم کردن ایران به دخالت و تلاش برای افزایش دامنه نفوذ خود در منطقه، به نوعی حمایت آمریکا را جلب کرده و ایالات متحده را تحریک و تشویق به حمایت جدیتر از همپیمانان سابق کنند.