در این گزارش با چند چهره برجسته ایرانی آشنا میشوید که نام خانوادگیشان برگرفته از شهری کوچک یا حتی روستایی گمنام است.کسی نمیداند پشت پیچ جادهها چه کسی منتظر نشسته است. کسی نمیداند سالها پیش، از این جادهها که امروز از آنها میگذریم، چه کسانی گذشتند و نامشان را ماندگار کردند. شهرها و روستاهای زیادی در کشور وجود دارد که خیلیها حتی نام آنها را نمیدانند، اما نامآورانی در زمینههای گوناگون از آنها سربرآوردهاند.
اگر به گوشه و کنار ایران سفر کنید و در هر منطقه و بخشی با ساکنان آنجا همصحبت شوید، بیشک آنان نام چند چهره سرشناس را خواهند گفت که از زادگاه آنان برخاسته اند. از سوی دیگر، گاهی نامهای آشنایی را میشنویم که نمیدانیم این اسامی برگرفته از نام مکانهایی کمتر آشناست.
یوش
چند راه به این روستای کوچک میرسد. هر کدام از آنها را در پیش بگیرید با منظرهای متفاوت مواجه خواهید شد. از جاده چالوس، جاده هراز و جاده نور - بلده میشود به یوش رسید. یوش، زادگاه نیما یوشیج، بانی شعر نو در ایران است. علی اسفندیاری که همه او را به نام نیما یوشیج میشناسند در سال1247 خورشیدی در روستای یوش به دنیا آمد. او تا 12سالگی در همین روستا زندگی میکرد، اما پس از آن به همراه خانوادهاش به تهران کوچ کرد. نیما سالیان سال در شهرهای مختلف زندگی کرد. با این حال علاقهای که به زادگاهش داشت، همیشه موجب میشد او ارتباطش با این روستای کوچک را حفظ کند. هنوز همان خانه اربابی که زادگاه نیما بود، در یوش باقی مانده است و روی دیوار اتاقهای بازسازیشده خانه میتوان عکسهای دوران جوانی نیما را در حال ماهیگیری و کوهنوردی دید. درست در نخستین سال شروع قرن چهاردهم شمسی بود که علی اسفندیاری نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان طبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. شعرهایی که اسفندیاری پس از آن سرود، نام نیما یوشیج را بر خود داشتند و در زمان صدور شناسنامه نیز او همین نام را برای خود ثبت کرد. میگویند نام این شاعر مازندرانی به شکل «نیماخان یوشیج» در شناسنامه به ثبت رسیده است.
روستای یوش این روزها فقط با همین خانه است که خودش را بین دیگر روستاهای کوچک مطرح کرده است و در فصلهای بهار و پاییز میزبان مسافرانی میشود که برای چند لحظه نشستن کنار سنگ مزار نیما به این روستا میروند. نیما یوشیج سال1338 درگذشت و پیکر او در شهرری دفن شد. سالیان زیادی طول کشید تا به وصیت این شاعر نامدار عمل شود و آنگونه که خواسته بود، پیکرش به زادگاهش منتقل شود. سال 1372 بالاخره این وصیت نیما عملی شد و پیکرش را به یوش منتقل کردند. از همان زمان کار مرمت خانه اربابی که نیما در آن متولد شده بود نیز آغاز شد تا نیمای نامدار صاحب موزهای کوچک شود؛ هر چند در روستایی دورافتاده. با این حال هنوز این مرمتها به پایان نرسیده و خانه پدری یوشیج هیچ شباهتی به یک موزه پیدا نکرده است. پس از نیما، پیکر 2نفر دیگر هم در این خانه دفن شد. ابتدا پیکر سیروس طاهباز و سپس پیکر بهجتالزمان اسفندیاری( خواهر نیما) در حیاط خانه اربابی یوش آرام گرفتند.
گلیرد
برای تهرانیهایی که همیشه در فکر پیدا کردن کوچکترین فرصتی برای گریز از این شهر پر از دود و ماشین هستند، طالقان منطقهای است که در فاصلهای نهچندان زیاد از پایتخت، مانند یک بهشت گمشده از پایتختنشینان دودزده پذیرایی میکند. علاوه بر طبیعت زیبای این منطقه که بسیاری از طبیعتگردان را بهخود جلب میکند، کوههای سر به فلک کشیده طالقان نیز یکی دیگر از جاذبههای آن به شمار میرود که در تمام فصلهای سال وسوسهای فراموشنشدنی برای کوهنوردان محسوب میشود. برای صعود به چند قله بلندتر از 4 هزارمتر مانند شاهالبرز و صاد باید به منطقه طالقان رفت.
یکی از روستاهای طالقان، زادگاه کسی است که نامش با برگزاری نخستین نمازجمعه ایران، بعد از انقلاب سال1357 گره خورده است. آیتالله سید محمود طالقانی یکی از چند چهره سرشناسی است که ساکنان روستای گلیرد از آنان بهعنوان مشاهیر خود یاد میکنند. برای رسیدن به گلیرد باید از شهرک طالقان گذشت و به سمت گوران حرکت کرد. با پشت سر گذاشتن مسافتی نزدیک به 20کیلومتر، روستای گیلرد هم از دل گرد و غبار جاده بیرون میآید. گلیرد هم مانند دیگر روستاهای طالقان با باغهای سرسبز و زمینهای کشاورزی احاطه شده است. باغهای گیلاس و توت در فصل تابستان، رونق دیگری به روستا میدهند و بسیاری از رهگذران و گردشگران را به سوی این روستا میکشانند.همان اندازه که طالقان در بهار و تابستان، سرسبز است و هوای خنک و مطلوبی دارد، زمستانهای سخت و پربرفی را پشت سر میگذارد.
به همین دلیل جمعیت روستای گلیرد در فصل گرم و سرد، تفاوت زیادی با هم دارد و از 250 خانوار در تابستانها به 14 خانوار در زمستانها کاهش پیدا میکند. خانه تاریخی آیتالله طالقانی در مرکز روستا و در ضلع شمالشرقی مسجد قرار دارد. این خانه که در سال 1377 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید، از بخشهای مختلفی ساخته شده است. به گفته کارشناسان میراث فرهنگی، قدمت قدیمیترین بخش این خانه به دوران قاجاریه بازمیگردد. آیتالله طالقانی که در سال1289 شمسی متولد شد، بخش بزرگی از عمر 69ساله خود را در مبارزه با رژیم شاهنشاهی در زندان و تبعیدهای پیدرپی سپری کرد. نخستین دستگیری این شخصیت سیاسی- مذهبی در سال 1318 اتفاق افتاد و پس از آن تا زمان پیروزی انقلاب هیچگاه از آزار و اذیتهای رژیم شاهنشاهی در امان نبود. روز پنجم مرداد سال 1358 آیتالله طالقانی نخستین نماز جمعه بعد از پیروزی انقلاب را اقامه کرد و مدتی بعد در نوزدهم شهریور همان سال بدرود حیات گفت.
روستای گلیرد مشاهیر دیگری نیز علاوه بر آیتالله محمود طالقانی دارد. افرادی مانند سیدابوالحسن گلیردی طالقانی (م1310ش) مجتهد و مبارز دوره پهلوی و پدر آیتالله سیدمحمود طالقانی؛ سید محیالدین علوی طالقانی (م1347ش) مدرس مدرسه مروی تهران؛ سیدجعفر امیری معروف به امیرالادبا (م1325ش) خوشنویس و شاعر معاصر؛ دکتر زینالدین کیایینژاد (م1378ش) شاعر و نویسنده 14 عنوان اثر چاپ شده و خطی در زمینه عرفان اسلامی؛ سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی (م1385ش) پژوهشگر و نویسنده 27 عنوان کتاب تاریخی و اسلامی در گلیرد پرورش یافتهاند.
هشترود
یوری گاگارین، نامی است که تقریبا همه آن را میشناسند. او نخستین فضانوردی بود که وارد فضا شد. البته به فضا رفتن سفینه او و بازگشتش به زمین، کار چندان سادهای نبود. حتی خطر خروج از مدار پیشبینی شده، سفینه این فضانورد روس را تهدید کرد، ولی یک ریاضیدان ایرانی به کمک روسها رفت و با انجام محاسباتی پیچیده موجب بازگشتن سفینه به مدار اصلی خودش شد؛ ریاضیدانی که در شهر کوچک هشترود به دنیا آمده بود.محسن هشترودی 22 دی 1286 خورشیدی در هشترود متولد شد. او تحصیلات مقدماتی خود را در تبریز و سپس در مدرسه دارالفنون تهران دنبال کرد و از دانشسرای عالی مدرک کارشناسی دریافت کرد. بعد از آن راهی اروپا شد و در فرانسه رشته ریاضیات را تا دریافت مدرک دکتری ادامه داد.
پروفسور هشترودی در بازگشت به ایران علاوه بر اینکه پس از چند سال بهعنوان رئیس دانشگاه علوم دانشگاه تهران به کار پرداخت، نمایندگی کشور در کنگرههای بینالمللی ریاضی را بر عهده داشت. این چهره سرشناس که بهعنوان یکی از مفاخر شهر هشترود شناخته میشود، در 13 شهریور 1355 درگذشت. هشترود که در سالهای اخیر بهدلیل مهاجرت گسترده ساکنانش به شهرهای بزرگتر، رونق و شکوفایی سالیان گذشته را ندارد، یکی از شهرستانهای استان آذربایجان شرقی است. مرکز این شهرستان شهر هشترود است. این شهر در جنوب شرقی تبریز واقع شده و ۱۲۰ کیلومتر با آن فاصله دارد، شغل بیشتر ساکنان آن در گذشته نه چندان دور کشاورزی بود. در این شهرستان چند اثر تاریخی وجود دارد که مهمترین آن، قلعه ضحاک است. مسجد جامع هشترود و بقعه بایزید نیز از دیگر جاذبههای گردشگری این شهرستان به شمار میرود.
کدکن
وقتی از مشهد به سمت جنوب غربی حرکت کنید، پس از پشت سر گذاشتن 140کیلومتر به شهر کوچکی میرسید که در دامنه کوهی قرار گرفته است و طبیعت سرسبزی دارد. شهر سرسبز و کوهپایهای کدکن تقریبا در مرکز استان خراسان رضوی و در حدفاصل 4 شهر مشهد، نیشابور، تربت حیدریه و کاشمر واقع شده است و سالها مرکز دهستان کدکن با بیش از 120 پارچه آبادی بوده است. کدکن یکی از بخشهای شهرستان تربت حیدریه در استان خراسان رضوی محسوب میشود که بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت این بخش در سال ۱۳۸۵ برابر با ۱۲۱۹۳ نفر بود. برخی میگویند که شیخ فریدالدین عطار نیشابوری زاده این شهر بود اما بسیاری، این عقیده را نمیپذیرند. با این حال، کدکن شاعر دیگری نیز دارد که در ادبیات معاصر کشور، چهرهای شناخته شده به شمار میرود. محمدرضا شَفیعی کدکنی، ۱۹ مهر سال ۱۳۱۸ در کدکن متولد شد.
این شاعر دورههای دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند و مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت. کدکنی یکی از شاعرانی است که ارتباط نزدیکی با مهدی اخوان ثالث، شاعر نوپرداز کشور داشت. کدکنی بهدلیل تحصیلات خود و گرایشی که به شناخت آثار کهن ادبیات ایرانی دارد به غیر از انتشار اشعار خود به تصحیح آثار کلاسیک فارسی پرداخته و مقالههای مختلفی نیز درباره نظریههای ادبی منتشر کرده است. بخشی از یکی از اشعار معروف شفیعی کدکنی که حتی به زبان مردم کوچه و خیابان هم راه یافته چنین است:
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم....