«جیغ» باعث شد فیلم وحشت پس از سالها افول، دوباره طعم خوش موفقیت را بچشد. فروش بالای «جیغ» در کنار ستایش منتقدان باعث شد تا کریون در همکاری مجدد با کوین ویلیامسون فیلمنامهنویسش «جیغ2»(1997) را کارگردانی کند که مانند اغلب دنبالهها به پای قسمت اول نرسید ولی از اغلب فیلمهایی که به تقلید از جیغ ساخته شدند، اثر قابل تاملتری بود. «جیغ3» (2000) اما با تمام کوششهای کریون و ویلیامسون گریزی از تکرار مکررات نیافت و حالا پس از گذشت بیش از یک دهه «جیغ4» روی پرده سینماها آمده است.
درست زمانی که ادامه جیغ، یک شوخی به نظر میرسید وسکریون با «جیغ4» در حال تیزکردن تیغه شمشیرش برای ورود به متافیزیک بود. به طور دقیقتر برای سری فیلمهای «جیغ» هیچچیز وجود ندارد مگر اینکه روی هدف خود دقیق شوند. هدف بار دیگر داستان جوانانهای در «وود سبرو» است و ادامهای بر دنباله فیلمهای اسلشر که به اندازه ترس در آنها کنایه هم وجود دارد؛ فیلمهای ترسناک طنزی که سال 2000 با جیغ 3 به وجود آمدند.
«جیغ» نمیخواهد اجازه دهد که خوبیها بمیرند، نوکمپل، کورتنی کاکس و دیوید آرکت در نقش بازمانده، خبرنگار و پلیس بازمیگردند. در کنارشان نسل جدیدی از بازیگران به کار گرفته شدهاند که استعدادهای جدید هالیوود به حساب میآیند؛ اما رابرتز، رودی کالکین، کریستین بل، آنا پاکوین و هیدن پانتیر. در میان تعداد زیادی اسم دیگر که برای جذب نسل جدیدی از طرفداران طراحی شدهاند.
سوال اصلی مطرح شده توسط قاتل نقابدار این است چه نوع فیلم ترسناکی مورد علاقه شماست؟ اگر ترس مهمترین عامل است «جیغ4» مورد مناسبی نیست. درست است که فیلم در بعضی صحنههایش ترمزی میزند و تماشاچی را از جای خود میپراند ولی از ترسی که مو را بر تن انسان سیخ کند خبری نیست. اینکه فیلم به چه بخشی بیشتر بها میدهد، باید گفت که همان اندازه که به ترس میپردازد طعنه و کنایه هم میزند.
خبر خوب این است که طنز با سطحی بالا و نویسندگی کوین ویلیامسون بازگشته؛ ذهن باهوشی که در سال 1996 خالق جیغ بود. هیچ نگرانی در مورد «دفتر خاطرات خون آشام» که او در آن تهیهکننده اجرایی است و تطابق این دو و از بین رفتن خلاقیت ویلیامسون وجود ندارد. ویلیامسون هر خط درام را به بهترین شکل به وجود میآورد به طوری که برای درک تمام اشارات، بعضی صحنهها را باید بارها دید.
یک دهه از آخرین باری که کاراکترهای اصلی را دیدیم میگذرد. سیدنی پرسکات (کمپل) تنها کسی است که قاتل نقابدار به دنبال اوست و این در حالی است که او تنها با خراشها و کوفتگیها و خاطرات بد، جان سالم بهدر میبرد و هیچکس از اطرافیانش امید به زندگی در جایی برای 2ساعت را ندارند.
او تمام دردهایش را در کتابی پرفروش نوشته و اکنون به وودسبرو یعنی محل اصلی جنایتهای قاتل نقابدار برگشته است. گایل وتوز(کاکس) گزارشگر بیباک تلویزیون در حال واکاوی ماجرا برای نوشتن کتابی است در حالی که ازدواج او با کلانتر دیویی(آرکت) به بنبست رسیده و حتی ارتقای دیویی در حد پلیس برتر هم راه به جایی نبرده و کمکی به ماجرا نکرده است. اما رابرتز در نقش جیل دختردایی سیدنی ظاهر شده است. گرچه آنها با هم بزرگ نشدهاند اما به هم نزدیک میشوند. زندگی جیل بسیار شبیه به زندگی سیدنی است با مشکلات مشابه با نامزدش،وجود یک کلوب فیلم ترسناک به همراه ویدئوهای زنده وبلاگ.
حتی با تمام تقلید مسخرهای که وجود دارد، کریون، تلاش بسیاری داشته تا سبک شکار شدن افراد را طوری شکل دهد و بازیگران را طوری هدایت کند که مانند جیغ نشود و آنها در همان تله نیفتند که در آن میجنگند و فرار میکنند و درصددند که نقاب قاتل را بردارند. تا به امروز همواره قاتل پیدا شده و در انتهای فیلم از بین رفته و دیگر اعتباری از نقش او نمیماند. در واقع یکی از رضایتبخشترین چیزها در مورد «جیغ» راهی است که سازندگانش برای شگفتزده کردن شما میروند؛ اینکه شما به هر کاراکتر مشکوکید تا زمانی که مرگ او را از بازی حذف کند و روشی که در پایان فیلم به تمام پرسشها درباره انگیزه کثیف قتلها پاسخ داده میشود.
لسآنجلس تایمز