سیدحسین امامی: رشد «علوم‌انسانی» در هر جامعه‌ای، پیش‌زمینه حرکت به سوی توسعه‌ای فراگیر و جامع است.

طرح - اندیشه

می‌گوییم گسترش علوم‌انسانی ضامن رشد توسعه است؛ چراکه علوم‌انسانی وظیفه تبیین نحوه هستی انسان در جامعه را برعهده دارند و به این سبب، چگونه می‌توان پروژه «توسعه» را پیش برد، بدون آنکه نیازها، خواست‌ها و مسائل جامعه‌ای که می‌خواهد قدم در راه آن (توسعه) نهد، به‌درستی بررسی، شناخته و تحلیل شود؟ از هنگام ورود علوم‌انسانی به کشورهای در حال توسعه، ازجمله کشور خودمان، دهه‌های چندی می‌گذرد و ما هنوز نتوانسته‌ایم شناخت دقیقی از بنیان‌های علوم‌انسانی ارائه دهیم. در این زمینه کار ما بیشتر، ترجمه و نقل آثار گوناگون در حوزه علوم‌انسانی بوده است و از همین‌رو، پروژه «توسعه» را نیز به ثبات و تعالی نرسانده‌ایم.

در این میان، دکتر رضا داوری، بیش از هر اندیشمند دیگری، دل‌مشغول امر «توسعه» و پرسش از «علوم‌انسانی» بوده است. کتاب «علوم‌انسانی و برنامه‌ریزی توسعه» وی نیز به طرح مسائلی از این دست می‌پردازد. به‌نظر داوری، راه توسعه، راه دشواری است؛ چراکه ما پدیدآورنده‌ آن نبوده‌ایم و از این‌رو، باید آن را با تأنی و متفکرانه پیمود و از سوی دیگر، همواره از پیش‌نیازهای آن که «علوم‌انسانی» است پرسید و لزوم آنها را در جامعه ایران به بررسی نهاد. هفته گذشته در شهر کتاب، این کتاب با حضور نویسنده و منتقدان، به نقد و بررسی گذاشته شد. آنچه از پی می‌آید، گزارش کوتاهی است از سخنرانی دکتر داوری در این نشست.
مسئله علوم‌انسانی و اجتماعی در همه کشورها مطرح بوده و از ده‌ها سال پیش در کشور ما هم مطرح شد، اما بعد از انقلاب اسلامی این مسئله صورت خاصی پیدا کرده است و قدری با زبان سیاسی و سیاست آمیخته شده است.

طبیعی است هر جامعه‌ای علم خاص خود را داشته باشد، جامعه سکولار هم علم سکولار و سکولاریزه دارد، جامعه دینی هم علم خاص خود را دارد، البته نباید سکولاریزه را به معنای ضد‌دین معنا کرد. در جامعه دینی هم، همه چیز دینی نیست، در جامعه دینی هم بسیاری از چیزها مباح است. می‌توان مدعی شد که مبانی علوم‌انسانی موجود دینی نیست، این ادعای درستی است. مبانی هیچ علمی‌دینی نیست، مگر مبانی علوم‌فیزیک و شیمی‌دینی هستند؟ علوم‌ مبنای خاص خود را و علوم‌انسانی هم مبنای خاص خود را دارد. ممکن است بعضی از علمای اجتماعی مسائلی گفته باشند که ظاهرا یا واقعا در تعارض با دین قرار گرفته باشد، اینها معمولا اظهارنظرهای شخصی‌شان است و هیچ ربطی به علم ندارد. جامعه دینی حق دارد بگوید که من علمی می‌خواهم که متناسب عالم دینی باشد.

اگر این سؤال مطرح شود که علوم‌انسانی موجود دینی هستند یا نیستند؟ باید این سؤال را جدی تلقی کرد. ممکن است اهالی سیاست بگویند که این علوم باید سیاسی شود، اما اهالی علم و دانش باید به‌دنبال بررسی علمی این مسائل باشند و این سؤالات را طرح کنند که آیا مبانی این علوم‌دینی نیست؟ آیا ممکن است مبانی علوم‌انسانی دینی شود؟ اگر این امکان وجود دارد که علوم دینی شوند آن وقت باید راه‌های امکان آن را بررسی کرد. اگر اصحاب فلسفه، اهالی علوم‌انسانی و اجتماعی می‌خواهند این کار را انجام دهند، باید این مسائل را مورد بررسی علمی قرار دهند و سخن سیاست را به زبان خودشان برگردانند. سخن سیاست، تصمیم و انشا است. آن کسی که به موضوع علمی می‌پردازد باید ببیند که این‌گونه احکام چه معنایی دارند، شرایط درستی آنها چیست؟ و ما چه تحقیقی می‌توانیم درباره آنها انجام دهیم و به کجا می‌خواهیم برسیم؟

علوم‌انسانی باید هم‌آوا و هماهنگ با جامعه باشد چرا که علوم هر جامعه‌ای با روح مردم و عالم آن جامعه متناسب است. اگر جامعه‌ای دینی شود، علم‌اش هم دینی می‌شود، نه اینکه مبانی دینی را باید از کتاب آسمانی استخراج کرد، بلکه علم دینی به معنای این است که روح دینی داشته باشد. اگر جامعه، جامعه متجدد باشد، علم آن هم متجدد و علم جهان کنونی است. چگونه یک جامعه دینی و یک جامعه متجدد می‌شود؟ اینکه مردم جامعه چه اعتقاداتی دارند نشان‌دهنده وضع جامعه‌شان- متجدد و دینی- است. هر‌چند مردم اروپا به‌طور کلی مسیحی هستند اما نمی‌توانیم بگوییم جامعه غربی، جامعه‌ای مسیحی است، چون روابط، مناسبات و روح جامعه، مسیحی نیست.

اگر به دقت بررسی کنیم خواهیم دید که قانون آنجا، قانونی بشری است و عالم آنها، عالمی متجدد است هرچند مردمان آن مسیحی هستند، اما اگر جامعه قرون وسطی را در نظر بگیریم در آنجا هرعلمی از زمین آنجا نمی‌روید، چنان‌که در جامعه جدید هم هر چیزی به‌وجود نمی‌آید. در واقع آنچه بنده در این کتاب طرح کردم این است که وقتی ما می‌خواهیم علوم‌انسانی را دینی و اسلامی کنیم- که خواست آن خواست موجهی است- چه کسی باید این کار را انجام دهد و چگونه و در کجا باید صورت گیرد؟ آیا می‌توان با اهل سیاست این کار را انجام داد؟ آیا اهل سیاست و مدیریت یک جامعه می‌توانند علم را متحول کنند؟ به‌نظر نمی‌رسد که پاسخ این سؤال مثبت باشد. اگر تحولی در علم باید به‌وجود بیاید این تحول را اهل نظر و دانشمندان باید پدید آورند. مسئله علم‌دینی، مسئله همه مردم و جامعه ایران است و از همین روی باید از استادان علوم‌اجتماعی پرسید که آیا شما سال‌ها نمی‌شنوید که علوم اجتماعی را نقد می‌کنند و می‌گویند این علم، علم‌دینی نیست و مبنای دینی ندارد؟! شما اصلا پروا نمی‌کنید؟! آیا این‌قدر اطمینان دارید؟ اهل فلسفه تا این حد اطمینان ندارد. اهل فلسفه به پرسش‌های زمان خود توجه می‌کنند. این مسائل همه مردم و مسئله جامعه است. اهالی علوم‌اجتماعی باید در این بحث مشارکت کنند، اگر معتقدند که این امکان وجود ندارد که علوم‌انسانی را دینی کرد، باید نشان دهند که چرا نمی‌شود؟! و اگر می‌گویند می‌شود، باز باید نشان دهند که چگونه می‌شود.

انتظار از علوم‌انسانی

علوم‌انسانی را برای چه می‌خواهیم؟ این پرسش از اصلی‌ترین پرسش‌هایی است که در کتاب «علوم‌انسانی و برنامه‌‌‌ریزی توسعه» و در دیگر آثار و سخنان خودم همواره مورد تأکید قرار می‌دهم. غربی‌ها برای این سؤال جواب دارند اما ما چه پاسخی به آن می‌دهیم؟ ما باید این راه و روش را کنار بگذاریم که چون غرب علوم‌انسانی دارد، ما هم آن‌ را می‌خواهیم! ما اول باید به این سؤال پاسخ دهیم که چه نیازی به علوم‌انسانی داریم؟ اگر می‌خواهیم با علوم‌انسانی به مسائل جامعه خود بپردازیم که باید گفت نه‌توانسته‌ایم و نه خواسته‌ایم از آن در رابطه با جامعه خود استفاده کنیم. اگر ما علوم‌انسانی را می‌خواهیم تا با آن برنامه‌ریزی کنیم، آنگاه باید توجه داشته باشیم که بدون علوم‌انسانی اساساً برنامه‌ریزی ممکن نیست، ما از زمان قوام‌السلطنه تاکنون برنامه توسعه داشته‌ایم اما این برنامه‌ها همواره برنامه هزینه کردن بودجه و پول نفت بوده است؛ در حالی‌ که برنامه‌ریزی با تقسیم و توزیع بودجه متفاوت است.

سازمان برنامه و بودجه کشور هم تنها سازمان بودجه بوده است، البته به معنای عدم‌حضور اندیشمندان و فضلا در این سازمان نبوده و نیست. در این سازمان اهل علم بسیار بودند. برای برنامه‌ریزی به علوم‌انسانی نیاز است و اگر علوم‌انسانی می‌خواهیم باید در کار تدبیر آینده باشیم، اما ما به کدام علوم‌انسانی برای برنامه‌ریزی نیاز داریم؟

اگر بنای جامعه‌ای را می‌گذاریم که ارزش‌ها، روابط، مناسبات و غایات آن غیراز نظم عمومی در سراسر عالم است، آنگاه باید علومی متناسب با آن نیز داشته باشیم. اگر می‌خواهیم زندگی خود را با سیر پیشرفت تکنولوژی تنظیم کنیم به علوم‌انسانی نیاز داریم؛ اما به کدام علوم انسانی؟ اگر ما طراح جامعه‌ای دینی باشیم آنگاه به علوم اجتماعی‌ای نیاز داریم که این جامعه را بسازد یا اگر درست‌تر بخواهم بگویم در سیر ساخته شدن این جامعه، این علوم نیز ساخته می‌شوند. درست است که ما باید علوم‌انسانی غرب را نقد کنیم، اما این نقد به معنای فهم آن است. من هیچ حکم ارزشی‌ای ارائه نمی‌کنم، بلکه می‌گویم وظیفه ما این است که اگر گفته می‌شود علوم اجتماعی باید اسلامی شود، باید نشان داد که این امر چگونه ممکن است. عالم از آن وجه که عالم است، غرض‌ورزی و لجبازی نمی‌کند، آن هم با معنویت و دین مردم، اما مسئله این است که اگر ما می‌خواهیم دین را به عالم قدس بازگردانیم همتی عالی می‌خواهد.

در چه زمانی زندگی می‌کنیم؟!

در پایان این نشست دکتر داوری طی سخنان کوتاهی گفت: در اوایل انقلاب می‌گفتم که در جامعه اسلامی، نظم، روابط، ارزش‌ها، غایات و مقصدی دیگر وجود دارد و بنابراین نیاز نیست ما همان مسیری را طی کنیم که غرب طی کرده است. اگر می‌توانیم از توسعه عدول کنیم باید بگوییم چگونه می‌توانیم این کار را انجام دهیم، اگر نمی‌توانیم این کار را انجام دهیم باید توسعه را بپذیریم. در مقام جدل به عالم انتزاع رفتم و می‌گویم اگر داریم راه توسعه را طی می‌کنیم، راه توسعه شرایط و اقتضائاتی دارد. اگر می‌گوییم ما خودمان راه توسعه را تعیین می‌کنیم آن‌گاه می‌گویم که آیا این راه با علوم‌انسانی موجود به دست می‌آید؟ به عبارت دیگر من این سؤال را طرح می‌کنم و باید این راه را مشخص کرد. ما باید مرادمان از توسعه را مشخص کنیم.

اما اگر توسعه نمی‌خواهیم و افقی در برابر ما گشوده شد، آن‌گاه که درک عالم دیگری برای ما پیدا شود، علم دیگری پیش ما و در دل و جان ما وجود خواهد داشت. من اینها را از هم جدا نمی‌دانم.در تاریخ 150‌ساله اخیر در ایران هر نسلی، نسل قبل خود را فراموش کرده است و این یعنی تاریخ ما پیوستگی ندارد در حالی که وجود این پیوستگی ضروری است. ما به تاریخ بی‌توجهیم حال آن‌که به‌عنوان بشر به آن نیاز داریم، چرا که اگر تاریخ گسیخته شود آن‌گاه فکر گسیخته خواهد شد. اگر من می‌گویم که ما دو راه داریم به این معنا نیست که راه‌های میانه را نادیده می‌گیرم. باید در راه توسعه متفکرانه حرکت کنیم، اما سخن گفتن از این امر آسان و رفتن به این راه بسیار مشکل است.ما باید پیش پای خود و امکانات‌مان را ببینیم و آن کاری را که می‌توانیم انجام دهیم. ایده‌آلیست چهل سال پیش نیستم. اگر در این راه اهل قبول خطر شدیم آن‌گاه به‌نظر من بعید نیست که این افق گشوده و مقصد پیدا شود. درست است که ما اول، سخنان را نقل می‌کنیم اما نمی‌توانیم در نقل بمانیم. باید دید که این سخنان چرا، به چه کسی و چگونه گفته شده است. باید دید که بزرگان علوم‌انسانی غرب به ما چه می‌گویند.

با عالمان باید به زبان علم حرف زد و با اهل تفکر با همدلی و هم‌زبانی.وصیت‌نامه من کتاب «ما و تاریخ فلسفه اسلامی» است که به تازگی منتشر شده است. در این کتاب حرف‌های بی‌خطری گفته‌ام، اما در کتاب «علوم‌انسانی و برنامه‌ریزی توسعه» حرف‌هایی زده‌ام که می‌تواند خطرناک باشد. اگرچه این نکته محرز است که ما در قرن بیست‌و‌یکم زندگی می‌کنیم اما باید دید از جهت توسعه، پیشرفت و علم در چه قرنی زندگی می‌کنیم؛ اگر کشور خود را با کشورهای ژاپن و کانادا مقایسه کنیم آنها در چه زمانی زندگی می‌کنند و ما در چه زمانی زندگی می‌کنیم؟! اگر زمان خود را دریابیم بسیاری از مسائل برای ما روشن خواهد شد، لازم است که تجدد و علم را بشناسیم و باید بدانیم چه رابطه‌ای با عالم داریم. ما که نمی‌توانیم از این عالم خارج شویم.

کد خبر 134462

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز