چگونه و با چه ملاکهایی میتوان میزان توفیق فعالیتهای مدارس را ارزیابی کرد؟ در پاسخ به اینگونه سؤالها، باید به غایتهای پرورشی استناد کرد. غایتهای پرورشی یا هدفهای کلی آموزشوپرورش از 3منبع مختلف کسب میشوند؛ نیازهای دانشآموزان، نیازهای جامعه و دیدگاه متخصصان درسی. هدفهای انتخابشده از منابع سهگانه، موقتی هستند و باید از 2صافی فلسفه پرورشی جامعه و روانشناسی پرورشی بگذرند تا بهصورت هدفهای قطعی درآیند.
برنامهها و فعالیتهای مدارس باید مبتنی بر فعالیتهای پرورشی باشند که با مراجعه به ملاکهای فلسفه پرورشی و روانشناسی پرورشی تعیین میشوند. اگرچه تصمیمگیری درباره اهداف کلی آموزشوپرورش به وسیله متخصصان برنامهریزی درسی و در سطوح عالی وزارتی انجام میشود اما مدیران و معلمان در میدان عمل، باید به ملاکهای انتخاب اهداف و برنامهها توجه داشته باشند. هرگونه فعالیت تربیتی مانند سایر فعالیتهای انسانی، در واقع انتخاب یک عده ارزشها و هدفهای خاص و ترجیح آنها بر ارزشها و هدفهای دیگر است. وظیفه یا نقش فلسفه پرورشی، تجزیه و تحلیل و توضیح هرگونه فعالیت تربیتی است که نظام اجتماعی معین انتخاب کرده است و بررسی انتقادی هدفها و روشهایی است که در فعالیتهای تربیتی مورد استفاده قرار میگیرند.
در مدارس کشور ما، فلسفه پرورشی و یافتههای روانشناسی پرورشی تا چه اندازه ملاک و مبنای فعالیتها قرار میگیرد؟ کدام یک از برنامهها و فعالیتها، بر پایه فلسفهپرورشی تجزیه و تحلیل میشوند؟ در کاربرد روشها و ابزارهای آموزشی، چقدر روانشناسی پرورشی به کار میآید؟ آنچه در مورد مبانی فعالیتها در مدارس ما میگذرد، جای تأمل فراوان دارد. مبانی این فعالیتها نهتنها با ملاکهای فلسفه پرورشی و روانشناسی تربیتی تطبیق داده نمیشوند، بلکه بیشتر فعالیتها مبتنی بر دیدگاههای غیرتخصصی، کلیشهای و تقلیدی هستند.
این موضوع از 2 زاویه قابل بحث و بررسی است؛ اول: گروهی از فعالیتها مانند روشهای مطالعه و برنامهریزی در کنکور چندان از مبنای علمی و منطقی برخوردار نیستند. بهعنوان نمونهای دیگر، آزمونهای مکرر هفتگی و ماهانه که در بسیاری از مدارس رایج است، براساس برداشتی ناقص و نادرست از ارزشیابی شکل گرفتهاند. دوم: در دستهای از فعالیتها هم بهدلیل عدمآشنایی با مبانی، یا کار بهصورت کامل انجام نمیشود یا در مراحل فعالیت، انحرافهایی پیش میآید. نمونه این موضوع را میتوان در روشهای انگیزشی مانند غرفه جوایز، کارتهای آفرین و انواع برنامههای تشویقی دیگر مشاهده کرد که در جای خود توضیح داده خواهد شد. به عبارت سادهتر ما یا اصلاً با مبانی فعالیتها آشنا نیستیم یا برداشت نادرستی داریم یا در بعضی مبانی دقت و تعمق لازم را به کار نبرده و به کاربرد سطحی آنها اکتفا کردهایم.
تحلیل فعالیتها
در کدام مدرسه مبانی فعالیتها و برنامهها اساس فلسفه پرورشی و روانشناسی پرورشی مورد تحلیل، نقد و ارزیابی قرار میگیرد؟ ما در مدارس هم به تحلیلهای موردی و هم به تحلیلهای تعاملی نیاز داریم. گاهی ممکن است درباره یک فعالیت دقت عمل زیادی به خرج داده شود. بسیار دیده شده است که مدارس در مورد موضوعی با تشکیل دورهها و کارگاههایی به آموزش معلمان یا دانشآموزان یا خانوادهها میپردازند، اما به دلیل نبود یا ضعف نگرشهای تعاملی، از تلاشهای انجام شده، نتیجه مطلوبی عاید نمیشود.
مدارس کشور ما حتی آنهایی که به ظاهر موفق تلقی میشوند بهشدت نیاز دارند تا هم بنیادهای تکتک فعالیتها و هم مبانی مجموعه فعالیتها را با دیدگاهی تعاملی و سیستمی مورد تحلیل و نقد و ارزیابی قرار دهند. غفلتها و سهلانگاریهای گسترده و غیرقابلتصوری در اینباره وجود دارد و به دلایل زیادی، کمتر مدرسهای به بنیادها میپردازد. مدارس ما بهصورت عمده در فضایی آشفته، غیرعلمی و نهچندان با ثبات، یک سال تحصیلی را آغاز کرده و به پایان میرسانند و مواردی را ملاکهای موفقیت خود معرفی میکنند که با مبنای فلسفه پرورشی و یافتههای روانشناسی پرورشی، پذیرفتنی نیستند.
غفلت از بنیادها
چه دلایلی برای غفلت متولیان آموزشوپرورش و مدارس از بنیادها در فعالیتهای مختلف وجود دارد؟ چرا با وجود آنکه از مجموع فعالیتها که گاهی تراکم زیادی هم دارند کمتر نتیجه میگیریم، باز هم بهجای توجه و تمرکز به بنیادها، بهدنبال روشهای جایگزین یا افزایش برنامهها میرویم؟ تربیتی که در آن، بنیادها و مبانی فعالیتها با غفلت و سهلانگاری مواجه شوند، تربیتی سستبنیاد و کماثر خواهد بود و پایههای نظام اجتماعی و فرهنگ جامعه را متزلزل خواهد کرد.
دلایل غفلت از بنیادهای تربیت را مرور میکنیم:
1 - نادیده گرفتن تخصصها
به دلایل آشکار و زیادی، در مدارس گرایش چندانی به استفاده از تخصصهای اساسی تربیتی وجود ندارد. تخصص در مدارس، در مدرک تحصیلی معلمان و رشته یا تجربه مدیریتی مدیر مدرسه خلاصه میشود. کدام مدرسه با اساتید روانشناسی و علوم تربیتی، ارتباط مستمر، نظامدار و مؤثر دارد؟ آیا فاصله ایجاد شده بین آموزش عالی با آموزشوپرورش، زمینهای برای این ارتباط باقی میگذارد؟
2 - ضعف پویایی
به دلایل فرهنگی، اقتصادی و اندیشهای، در مدارس تمایل کمی برای پویایی به معنایی واقعی وجود دارد. گاهی پویایی با کمیت یا شتاب فعالیتها اشتباه گرفته میشود. هر مدرسهای که برنامههای بیشتری داشته باشد یا میل به تحرک در آن دیده شود الزاماً پویا نیست. هستند مدیرانی که از ورود اندیشههای جدید به مدرسه استقبال میکنند اما با گرایش بیشتر به طرف فعالیتهای اجرایی و غفلت شاید ناخودآگاه از مبانی آنچه اندیشه جدید تلقی میشود، باز هم روزمرگی را دامن میزنند.
3 - کمبود مطالعه
اگر ضعف فرهنگ در جامعه ما آفت محسوب میشود، این پدیده در مورد معلمان و بهخصوص مدیران مدارس، آفتی بسیار خطرناک و هشداردهنده است. مدیران و معلمان بهطور معمول، خاطرات مربوط به مطالعه کتاب و منابع را در دوران دانشگاه رفتن و دانشجو بودنشان جستوجو میکنند! بیرغبتی به مطالعه، علاوه بر آنکه موجب عدمدسترسی به یافتههای جدید علمی میشود، برداشتهای سطحی و نادرست از این یافتهها را نیزتشدید میکند.
4 - تصورات کلیشهای و تقلیدی
بسیاری از برنامهها و روشهایی که امروزه در مدارس ما جریان دارند حاصل تصورات کلیشهای و تقلیدی هستند. علاوه بر برنامههای جاری، هر از گاهی جریانی جدید در آموزشوپرورش و مدارس راه میافتد و بسیاری را با خود همراه میسازد. نمونههایی از این جریانها در 2 دهه اخیر فراشناخت، خلاقیت، پژوهش، ارزشیابی توصیفی، هوشهای چندگانه، یادگیری مشارکتی، هوش هیجانی و غیره بودهاند که چون به اساس و بنیاد آنها توجه کافی نشده است، تأثیرات مورد انتظار را بر جای نگذاشتهاند.
5 - سطحیانگاری و سادهپنداری
مجموع عوامل یادشده، منجر به نوعی سطحیانگاری و سادهپنداری در فعالیتهای مدارس میشود. حتی اگر چنین ادعایی در میان باشد حرکتهای زیربنایی و پایهای مهم هستند اما در عمل، جهتگیریهای فکری همراه با کمبودهای زمانی و حجم برنامهها، جایی برای توجه و تأمل در بنیادها باقی نمیگذارند. نشانههای زیادی برای این امر در مدارس وجود دارند که نمونه آشکار آن در انتخابهای مدیریتی دیده میشود.
6 - ضعف تحلیلهای تعاملی
نگرشهای تعاملی نهتنها در مدارس بلکه بهطور کلی در نظام اجتماعی ما، جایگاه چندانی ندارند. تمرکز بر یک یا چند بعد امور و نادیدهگرفتن آنچه در کل جریان دارد، معضلی فرهنگی و گسترده است. با نگرش تعاملی، علاوه بر درک پیچیدگی فعالیتها، میتوان به تحلیلهای جامع از آنچه روی میدهد و از آنچه باید روی دهد، دست یافت. هنوز هم در نظام آموزشی ما بحثها و رویکردهایی چون، دانشآموزمحور، معلممحور و کتابمحور بودن فعالیتهای آموزشی رواج دارد.
در مباحث تربیتی، وقتی به کتاب میرسیم آن را مهمترین مسائل آموزشوپرورش میدانیم، وقتی به دانشآموز، معلم، فضای آموزشی، مدیریت مدرسه و هر مؤلفه دیگری که میرسیم آن مورد مهمترین موضوع آموزشوپرورش تلقی میشود. این تلون مزاج ناشی از چیست؟ ضعف نگرشها و تحلیلهای تعاملی، بنیادهای همه امور و مؤلفهها را سست میکند.