مثلا انتظار میرفت یک دفتر تولید فیلم پس از شکست پیدرپی چند کمدیاش، دیگر مسیر سابق را دنبال نکند ولی بهنظر میرسد مرغ برای برخی اهالی سینما همچنان یکپا دارد.البته وقتی درباره محصولات وطنی این ژانر صحبت میکنیم منظورمان کمدی سخیف است که شامل اغلب تولیدات داخلی میشود، نه تک وتوک کمدیهای آبرومندی چون «دایره زنگی» و «سنپطرزبورگ».
این درست که فیلمهای کمدی مدتهاست که دیگر مثل سابق نمیفروشند ولی از سوی دیگر سری فیلمهایی که پرسروصداترین کمدیهای سخیف این سالهاست در گیشه به توفیق رسیدهاند و حالا میتوان از سندرومی سخن گفت که دامنهاش حتی تا تقلید از نام برند موفق کمدیهای سخیف نیز گسترده شده است.
در این میان افت کیفی فیلمها نیز در گذر زمان شکلی نگرانکننده به خود گرفته است، بهطوری که پیشپاافتادهترین کمدیهای دهه60 مانند «مردی که موش شد» (احمد بخشی1363) در مقابل فیلمهایی چون «چارچنگولی» (سعید سهیلی 1387) یا «افراطیها» (جهانگیر جهانگیری 1389) چندان هم مبتذل بهنظر نمیرسد.
همچنان که «دختر میلیونر» (اکبر خامین 1387) و «شیر و عسل» (آرش معیریان 1389) در میزان سخافت دست فیلمفارسیهای دهه 40 و 50 را نیز از پشت بستهاند. اگر در دهه 60 «اجارهنشینها»یی وجود داشت که قواعد ژانر کمدی در آن رعایت شده بود و در دهه 70 از «لیلی با من است» میشد بهعنوان کمدی معقول وسنجیده نام برد دراین یک دهه که بازار خنده در سینما رواج پیدا کرده میان انبوه آثاری که به عنوان کمدی روی پرده سینماها آمدهاند از چند نمونه قابل قبول میتوان نام برد؟
آنچه این روزها ژانر غالب سینمای ایران شده، کمدی سخیف است. ردپای این نوع کمدی را هم در تلویزیون و هم در شبکه نمایش خانگی نیز میتوان مشاهده کرد. با آنکه معاونت سینمایی اعلام کرده محدودیتهایی برای ساخت این نوع فیلمها قائل خواهد شد در مقام عمل شاهدیم که برخی از سخیفترین کمدیهای این سالها با بیشترین حمایت مدیریت فرهنگی کشور تولید و اکران شدهاند؛
ضمن اینکه عملا شاهد نظارتی از سوی ارشاد روی دیگر کمدیهای مبتذل نیز نبودهایم. ظاهرا این نوع فیلمها چون بهجایی برنمیخورند، حساسیتی را نیز برنمیانگیزند. این بهجایی برنخوردن هم البته تعریفی است که برخی در تحلیل برخورد مدیریت فرهنگی با این پدیده ارائه میکنند وگرنه این موج ابتذال بیشترین لطمه را به سینما به لحاظ کیفی و تماشاگر به لحاظ تخریب ذائقهاش میزند.