از زمان به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه در حدود 9 سال قبل، آنکارا با جدیت تلاش کرده است تا وجهه مناسبی در منطقه بیابد، روابط گرمی با برخی کشورهای عرب برقرار کند، نظر مثبت و تحسین عمومی را بهخاطر موضع اصولگرایانهاش در قبال غزه به دست آورد و از اعتبار خود برای رفع مشکلات موجود در لبنان، عراق و سوریه بهره ببرد. دیپلماسی خارجی ترکیه که آنکارا هدف آن را به حداقل رساندن مشکلات توصیف میکند، در این مدت عمدتا تلاشی هماهنگ و پیوسته برای بهبود و گسترش روابط این کشور با همسایگان جنوبی و شرقیاش بوده است. حال اما، در حالی که میلیونها عرب به پا خاستهاند و درخواست آزادی را فریاد میکنند، ترکیه - بهعنوان یک جامعه عمدتا مسلمان که در یک نظام سیاسی رسما سکولار شاهد گسترش و توسعه دمکراسی است - دیگر تنها الگوی فراروی کشورهای خاورمیانه محسوب نمیشود. از این جهت شرایط چندان هم به نفع ترکیه پیش نمیرود.
با گذشت نزدیک به 6 ماه از وقوع تندباد تغییر در جهان عرب، به سختی میتوان مشخص کرد که ترکیه چه سیاستی درقبال تحولات منطقه در پیش گرفته است. در واقع، آنکارا بیش از آنکه رهبر و پیشرویی موفق در منطقه باشد، بهنظر میرسد موضعی سردرگم و ناشیانه را در قبال انقلاب گسترده اعراب در پیش گرفته است.اما شرایط برای ترکیه میتوانست به شکل دیگری رقم بخورد. انقلاب اعراب در مراحل نخست بر وفق مراد آنکارا بود. رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه جلوتر از سایر رهبران جامعه جهانی از حسنی مبارک، رئیسجمهور مصر خواست تا به خواست مردمش گردن نهد و از قدرت کناره بگیرد. درست یا نادرست، بهنظر میرسید آنکارا سریعتر از دیگران به ماهیت تحولات پی برده است.
این موقعیت کاملا با جهانبینی حزب عدالت و توسعه و نقشی که اردوغان و سایر چهرههای اصولگرای حزب برای خود تعریف کردهاند - یعنی حامی و مبلغ تغییر دمکراتیک در کشور خود و سایر کشورها - هماهنگ بود. البته روابط شخصی سرد اردوغان با مبارک نیز موجب شد که رهبر ترکیه راحتتر جمعیت حاضر در میدان تحریر قاهره را به رئیسجمهور مصر ترجیح بدهد. در این میان باید به رقابت ترکیه و مصر در منطقه نیز اشاره کرد. آنکارا میدید که نفوذ قاهره در منطقه کاهش یافته است و بر آن بود تا خود را بهعنوان بازیگر متنفذ و قدرتمند منطقه مطرح کند و جای مصر را بگیرد. بهنظر میرسید اردوغان و یارانش باز هم درک عمیقتری از تحولات منطقه - در مقایسه با سایر رهبران جامعه جهانی - دارند، بهخصوص در مقایسه با دولت آمریکا که به خاطر روابط استراتژیک با مصر، موضع ریاکارانه و محافظهکارانهای در قبال انقلاب مصر اتخاذ کرده بود.
پس از آن اما نوبت به لیبی رسید. بهرغم بیرحمی معمر قذافی و آشوبی که در پی آن در این کشور بهوجود آمد، اردوغان نتوانست با قاطعیت روابط ترکیه را با وی قطع کند. نخستوزیر ترکیه پیش از این به خاطر اقدامات خود، جایزه بینالمللی قذافی را در زمینه حقوق بشر دریافت کرده بود. علاوه بر این 30 هزار نفر از اتباع ترکیه در پروژههای ساختمانی دولت لیبی به ارزش یک میلیارد دلار فعالیت میکردند و ترکیه حفظ روابط خود را با حکومت قذافی به لحاظ اقتصادی ضروری میدید. در واقع هنگامی که اعضای پیمان ناتو در ماه فوریه درباره ایجاد منطقه پرواز ممنوع در لیبی به مذاکره با یکدیگر نشستند، ترکیه (از اعضای اولیه ناتو) به این کار اعتراض کرد. روز 28 فوریه اردوغان در دیدار با اعضای اتاق بازرگانی و صنعت مشترک آلمان و ترکیه به کنایه گفت:
مداخله ناتو در لیبی ظاهرا حتمی است، اما ما با این کار مخالفیم. چند روز بعد، وزارت امور خارجه ترکیه در بیانیهای اعلام کرد که مداخله خارجی در لیبی به نمایندگی از مخالفان قذافی، شورشیان را از اینکه خود بتوانند قذافی را از سریر قدرت به زیر بکشند، محروم خواهد کرد. جالب آنکه در آن زمان شورای ملی موقت لیبی (جبهه واحد مخالفان قذافی) ملتمسانه از جامعه جهانی میخواست شورشیان را در جنگ علیه قذافی یاری دهند.اما هنگامی که اتحادیه عرب نیز خواهان ایجاد منطقه پروازممنوع شد، موضعگیری ترکیه به واقع عجیب بود. اردوغان از یک سو عمیقا ابراز امیدواری کرد که قذافی از به کار گرفتن نیروی هوایی خود علیه شورشیان بازداشته شود و از سوی دیگر مداخله خارجی را در کشور دوست و برادر لیبی رد و آن را محکوم کرد. حتی هنگامی که حملات هوایی ناتو دفاع هوایی ارتش لیبی را هدف قرار داد، آنکارا همچنان نسبت به استفاده قذافی از نیروی هوایی علیه مردم کشورش ابراز تردید کرد و به شکل شگفتآوری خود را متعهد به رهبر لیبی دانست.
در حالی که آنکارا تلاش میکرد تأمینکننده عمده کمکهای بشردوستانه به لیبی باشد، رهبران ترکیه استفاده از زور را برای کمک به شورشیان رد کردند و بر این باور بودند که بهتر است با میانجیگری آنها، آتشبس برقرار شود تا پس از آن قذافی بتواند روند اصلاحات سیاسی را آغاز کند. از نظر رهبری مخالفان قذافی در بنغازی، ترکها مقصر اصلی کاهش حملات هوایی ناتو در هفتههای گذشتهاند. در این حال، پس از آنکه تلاشهای دیپلماتیک آنکارا و مذاکرات مستقیم اردوغان و قذافی با هدف کوتاهآمدن رهبر لیبی نتیجه چندان مثبتی به بار نیاورد، ترکیه در نهایت به همان نتیجهای رسید که تقریبا تمام رهبران جامعه جهانی، به جز هوگو چاوز و گروهی از رهبران کشورهای آفریقایی، پیشتر به آن رسیده بودند؛ اینکه قذافی باید برود. روز سوم می، اردوغان در جمع روزنامه نگاران در استانبول اعلام کرد: ما امیدواریم رهبر لیبی فورا کنارهگیری و بهخاطر خودش و به خاطر آینده کشورش، لیبی را بلافاصله ترک کند.
از جمله موضوعاتی که با فرارسیدن بهار اعراب در جهان تحتتأثیر قرار گرفته، دیپلماسی خارجی ترکیه در دوره حکومت حزب عدالت و توسعه بوده است. طی یک دهه گذشته، دیپلماسی ترکیه حتی فراتر از انتظارات ایالات متحده، تأثیر تعیینکنندهای در منازعات و مشکلات بینالمللی، از بالکان تا قفقاز و آسیای میانه، خاورمیانه و شمال آفریقا داشته است. این سیاست خارجی در مواردی خلاف جهت منافع آمریکا حرکت کردهاست. اردوغان، داوود اوغلو (وزیر امور خارجه ترکیه) و مشاوران آنها در روزهای آینده درمییابند که تسلط یافتن بر خاورمیانه سختتر از آن است که تصور میکنند.
آنچه درباره نفوذ ترکیه در خاورمیانه گفته میشود، کمتر به چشم میآید. رهبران ترکیه از شنیدن داستانهایی درباره اینکه اعراب عاشق سریالهای تلویزیونی ترکیهاند، پوسترهای اردوغان بر در و دیوار اردوگاههای صبرا و شتیلا نصب شده است و نیز مقایسه اردوغان با جمال عبدالناصر، رهبر فقید مصر سرمست میشوند اما عثمانیهای جدید، همانند اسلاف خود (سلاطین عثمانی) دریافتهاند که مدیریت امور سیاسی در خاورمیانه تا چه حد دشوار است. در واقع ترکها طی دوره فطرت اعراب بود که تا حدی در منطقه نفوذ به دست آوردند.هنگامی که جهان عرب به لحاظ سیاسی مرده و فاقد یک رهبر معتبر و کارآمد است، نفوذ یافتن در منطقه چندان دشوار نیست. منافع آنکارا، خوب یا بد، در حفظ نظم قدیمی خاورمیانه نهفته است. در نتیجه اینک که تغییرات بیسابقه، منطقه را فراگرفته و قدرت مردم و دمکراسی، خاورمیانه را درمینوردد، ترکیه بیشتر سرخورده، گیج و ضعیف بهنظر میرسد، نه رهبر مقتدر منطقه؛ رؤیایی که آنکارا تاکنون در سر میپرورانده است.
فارین پالسی
ترجمه: رضا خطیبی