عباس عبدی هم یکی از آنهاست. حالا او دیگر نمیتواند از کار نوجوان دل بکند. وقتی دربارة نوشتن میگوید، توصیه میکند:
«نترسید و کمال طلب هم نباشید. باید اشتباه کنید و تاوانش را هم بدهید.» عبدی متولد 1331 در آبادان است و تا قبل از «شناگر» که برای نوجوانها نوشته، کتابهای «قلعة پرتغالی» و «دریا خواهر است» را برای بزرگسالان چاپ کرده است.
* «شناگر» چه طور« شناگر» شد؟
از دوستی شنیدم که کانون پرورش فکری طرحی برای انتشار رمان نوجوان امروز دارد. با اینکه زمان زیادی گذشته بود و من طرحی نداشتم، علاقهمند شدم بنویسم. ایدهام را مطرح کردم و قرار شد روی آن کار کنم. یک ماه گذشت و گفتم نمیتوانم بنویسم! از همان وقت ایدة دیگری در ذهنم شکل گرفت و در فاصلة پنج روز آن را نوشتم.
* پس باید پنج روز جالب و سختی را گذرانده باشید!
فوقالعاده بود. روزی ده- پانزده ساعت کار میکردم، یعنی از ساعت پنج و شش بعدازظهر تا چهار و پنج صبح. با این که جزو آخرین نفراتی بودم که وارد طرح کانون شدم، جزو اولین کسانی بودم که کار را تحویل دادم. البته ایدة اولیه «شناگر» به یک داستان کوتاه برمیگردد که در گذشته نوشته بودمش و کار بزرگسال بود؛ این که چند نفر در دریا غرق میشوند و سعی میکنند نجات پیدا کنند.
* به غیر از این تجربة ویژه، باقی وقتها که ساعاتی طولانی را صرف نوشتن نمیکنید؟! میکنید؟
این طور نیست که مرتب و روزانه بنویسم، اما بیشتر کارهایم را در یک نشست مینویسم. قبلاً هم پیش آمده که یک رمان 300 صفحهای را در چهارده- پانزده روز بنویسم.
*برای «شناگر» به تحقیق و مطالعه تکیه کردید یا تجربه؟
همهاش مبتنی بر تجربة زیستی و دو مدل نوجوانی بود. مدل های نوجوانی خودم و پسرم. این دو را ترکیب کردم تا یک شخصیت بسازم و البته تخیل، بخش اصلی داستان را شکل داد. من یک دوره در پروژة پرورش مروارید هم کار کردهام که از تجربههای آن هم استفاده کردم.
* شما که در جنوب زندگی کردهاید حتماً به شنا هم علاقه داشتید.آن علاقه و تجربه چه قدر در نوشتن رمان نقش داشت؟
فوق العاده شنا را دوست داشتم. دیروز یکی از دوستانم که آموزش غواصی میدهد گفت فکر میکنم «شناگر» اولین کار ادبی است که به شنا پرداخته است. خودم هم نمونهای جدی ندیدهام که به شنا پرداخته باشد. این ویژگی ورزشهای انفرادی است که میشود روی آنها کار کرد. در سیزده- چهارده سالگی که در آبادان بودم، روزی دوازده ساعت را در استخر میگذراندم. استخرها مجانی بودند و من از هشت صبح تا دو بعدازظهر و دوباره از چهار بعدازظهر تا ده و یازده شب شنا میکردم. شخصیت «حسین نسیم»که در کتاب «شناگر» مربی شناست، یکی از قهرمانان شنای ایران است. البته مربی من نبود، اما همیشه دلم میخواست مثل او شنا کنم.
* پس شنا بیشتر وقت نوجوانیتان را می گرفت؛ برای مطالعه هم وقت داشتید؟
آن زمان خیلی کتاب نمیخواندم. اما از سالهای آخر دبیرستان به شدت کتاب خوان شدم و کمتر به شنا میرفتم. بیشتر هم به شعر علاقه داشتم. قبل از این که دوره تازه کارم را بعد از 20 سال شروع کنم، شعر مینوشتم. در سال 82 هم دوباره با شعر به ادبیات برگشتم اما نمیدانم چه شد که داستان نویس شدم. میگویند شعرای شکست خورده سراغ داستان میروند. حس کردم شعر خیلی جلو رفته است و من دیگر نمیتوانم آن فاصله را پر کنم.
* در نوجوانیتان بیشتر چه کتابهایی میخواندید؟
کتابهای پلیسی. آن زمان مجلة « اطلاعات کودک و نوجوان» بود که من و برادرم همیشه سر آن دعوا داشتیم. یادم است در گرمای تابستان گاهی دو، سه ساعت جلوی دکه می نشستم تا روزنامه توزیع شود و همان جا مینشستم و داستانها را میخواندم. از سن هفده- هجده سالگی هم سراغ کارهای جدی مثل «سووشون»، «شازده احتجاب» وکارهای نادر ابراهیمی رفتم. در تمام سالهایی که نمینوشتم هم از خواندن غفلت نکردم.
* برگردیم به «شناگر»، چه شد که روایت را غیر خطی انتخاب کردید؟ به نظرتان جذابیت این نوع روایت برای نوجوان بیشتر است؟
میخواستم از دو تجربه بگویم و اول بسترسازی کنم که این نوجوان چرا شنا میکند. این علاقه باید انگیزه خاص داشته باشد. یک حس شیطنت هم در او هست و شنا کمکم وسیلهای میشود که بتواند با بچههای جزیره دوستی برقرار کند. شنا در این رمان زبان مشترک است. آنها زبان هم را نمیفهمند اما شنا وسیله ارتباط این بچهها میشود. این پسربچه با این فضا اُخت شده و این را، هم شرایط و مهر و محبت اهالی به وجود آورده و هم خودش آمادگی داشته است.
* نوشتن از دنیای نوجوانی به روحیهتان نزدیکتر است یا دنیای بزرگسالی؟
بعد از این کتاب دیگر فکر نکنم دنبال کار بزرگسال باشم. به نظرم خیلی شیرین آمده است. من خیلی هم آدم جدیای نیستم و روحیه بچگیام را حفظ کرده ام.حالا هم در حال نوشتن رمانی هستم دربارة جزیرهای که موقع مَد، جزیره است و موقع جزر به خشکی راه پیدا میکند.میخواهم بگویم جزیره جای منفک و غریبی نیست و طبیعت آن رنگ دیگری دارد که میتواند برای نوجوانها جذاب باشد.