سه‌شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰ - ۰۷:۰۱
۰ نفر

زهرا رفیعی: آفتاب بی‌امان می‌تابد. آدم‌ها کم‌‌رمق از کنار هم رد می‌شوند. دمای هوا را هیچ کسی نمی‌تواند حدس بزند. قیمت‌ها برای چندمین بار در بازه زمانی کوتاه تغییر داده‌اند.

کارمندی که سالی یکبار حقوقشان اضافه می‌شود همیشه از این تغییرات عصبانی‌اند. راننده‌ها، بقال‌ها، نانواها، به چانه‌زدن‌های روزانه عادت نمی‌کنند. انگار قرار است هر روز به هم گیر کنیم و دعوا کنیم. موضوعات زیادی برای عصبانیت وجود دارد. یکی از قوی‌ترین مردان ایران در چاقوکشی کشته شده و قاتل فرار کرد چند ماه پیش یکی دیگر از قوی‌ترین مردان با چاقو یکی را کشت و فرار کرد. چندین خبر از تجاوز دسته‌جمعی منتشر شده. آمر به معروف چاقو خورد. ناهی از منکر مجروح شد... گویا اخیرا همه چیز دست به دست هم داده است تا به آرامش نرسیم. ظرفیت آدم‌ها یکی نیست، آنها در برخورد با تغییرات یکسان عمل نمی‌کنند. از نحوه رانندگی شهروندان می‌شود فهمید تعداد آدم‌هایی که راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز را انتخاب می‌کنند روزبه‌روز کمتر می‌شود. اما چرا این روزها احساس می‌کنیم خشونت در جامعه تشدید شده‌است؟

پرخاشگری رفتاری است که در جهت آسیب‌رساندن به گروه، فرد یا وسایل صورت می‌گیرد و می‌تواند الگوهایی مستقیم یا غیرمستقیم، کلامی یا فیزیکی داشته باشد. به همین دلیل شکل بروز آن از فردی به فرد دیگر فرق می‌کند. بعضی‌ها با چند ناسزای مناسب برای فضاهای عمومی کار را فیصله می‌دهند برخی نیز تا قفل فرمان را بر سر طرف مقابل خرد نکنند راحت نمی‌شوند.

دکتر عزت‌الله کردمیرزا روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور می‌گوید: برخی معتقدند که پرخاشگری‌ها برای برخی از افراد وسیله‌ای است برای رسیدن به برخی هدف‌ها و لذایذ که به‌صورت عادی امکان به دست آوردن آن وجود ندارد. گروهی دیگر معتقدند که پرخاشگری مکانیزم ذاتی است که در همه موجودات برای حفظ بقا و دفاع از خود گذاشته شده است. برخی نیز معتقدند که پرخاشگری ریشه اجتماعی دارد و می‌توان آن را از طریق الگوپذیری یاد گرفت. این نظریه بر سرمشق‌گیری از جامعه تأکید دارد. برخی نیز می‌گویند که پرخاشگری رفتار آموخته شده است و از منبعی درونی یا بیرونی تقویت و تأیید می‌شود. با هر کدام از این نظریه‌ها که به ماجرا نگاه بکنیم می‌توانیم رفتار شهروندان ایرانی را تحلیل کنیم.

بعضی‌وقت‌ها مجموع فشارها، استرس‌ها و اتفاق‌ها در اجتماع بیشتر از آستانه تحمل آدم‌هاست. در این نوع جوامع مردم حوصله حرف زدن با هم را ندارند. در نتیجه کمتر پیش می‌آید که آدم‌ها به هم لبخند بزنند و برایشان مهم باشد که دیگری در چه وضعیتی است. درکشان از محیط پایین می‌آید و رفتاری از آنها می‌‌زند که در حالت عادی به فکرشان هم خطور نمی‌کرد.

دکتر کردمیرزا می‌گوید که خشم مبنا و معلول بسیاری از اختلالات خلقی می‌تواند باشد و معتقد است وقتی در جامعه‌ دامنه اختلالات روانشناختی و فشارهای اجتماعی و اقتصادی بالا می‌رود میزان خشم نیز بالا می‌رود. در این بین باید بین خشم و پرخاشگری تفاوت قائل شد. خشم یک حالت ذهنی است که هنوز تبدیل به رفتار نشده است اما پرخاشگری زمانی رخ می‌دهد که خشم تبدیل به رفتار شده باشد. خیلی از آدم‌ها ممکن است خشمگین باشند ولی الزاما همه آنها خشمشان را بروز نمی‌دهند.

خشم مانند بازی دومینو است. کافی است به روزهایی که با راننده تاکسی دعوایتان می‌شود نگاهی دقیق بیندازید. خشم فروخورده‌‌تان در پیچ بعدی یقه دیگری را خواهد گرفت. در بهترین حالت پول خرد‌هایتان را جمع می‌کنید که به راننده بعدی همان مقدار که فکر می‌کنید رقم درستی است پول بدهید و او را با غرغر‌هایش تنها بگذارید و این‌گونه دومینوی خشم جامعه را فرا می‌گیرد.

دلایل مختلفی برای بروز خشم در جامعه وجود دارد دکتر عزت‌الله کرد میرزا در مورد دلایلی افزایش مصادیق خشم در جامعه‌ می‌گوید: شیوه مدیریت جامعه یکی از دلایل افزایش خشم در جامعه‌است. جامعه‌ای که به لحاظ مدیریتی نزاع در آن زیاد باشد، تنش بین مسئولان به بدنه سرایت می‌کند در نتیجه میزان خشم در جامعه اضافه شده می‌شود. مدیریت جامعه‌ هم می‌تواند در راه‌اندازی و هم در کنترل خشم در جامعه سهیم باشد. یکی از مشکلات جدی مردم تغییرات اقتصادی است. فشار اقتصادی باعث می‌شود افراد با صرف انرژی بالایی به‌دنبال معاش خود باشند. وقتی که بقا به خطر بیفتد طبیعی است که هر نوع حساسیت و واکنش‌پذیری از آدم‌ها بروز پیدا کند. یکی از مصادیق واکنش‌ها می‌تواند خشم باشد.

روزگار بستن گذر‌ها توسط شرخر‌ها و قداره‌کشان به‌نظر می‌رسید گذشته باشد اما این روزها رسانه‌ها خبر از بازگشت مقیاس‌های کوچک آن روزگار را می‌دهند. دکتر عزت‌الله کرد‌میرزا در این باره می‌گوید: برخی از رفتار‌‌های ناشایست در جامعه به ارزش تبدیل شده است. به‌طور مثال تجمع افراد بیکار بر سر کوچه‌ها و گذرها که زمانی در دوره شاه مرسوم بود دوباره رواج پیدا کرده است. به‌نظر می‌رسد نیروی انتظامی نسبت به این افراد مماشات به خرج می‌دهد. وقتی می‌روید بانک همه توصیه‌هایی برای دزدیده نشدن پولتان به شما می‌دهند ولی هیچ‌کسی در مورد سرمایه اجتماعی که در حال از بین رفتن است چه باید کرد. تعریفی از سرمایه اجتماعی و حفاظت از آن نداریم. حریم‌ها به هم خورده و آدم‌ها به‌عنوان سرمایه دیده نمی‌شوند.

بستر‌های زمانی و مکانی بر بروز خشم تأثیر‌گذار است. بودن در ترافیک‌های سرسام‌آور و طولانی میزان بروز خشم و تنش را بالا می‌برد. این روان‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه می‌گوید: ساختار شهر‌سازی‌ و شرایط شهروندی تغییر کرده است. ما قوطی کبریت‌هایی را به جای خانه می‌سازیم و در آن زندگی می‌کنیم و آدم‌ها را از نقاط مختلف کشور به شهر‌های بزرگ می‌کشانیم در حالی که فکر فضای بازی بچه، دور هم جمع شدن همسایه‌ها و خانواده‌ها وجود ندارد در بهترین آپارتمان‌ها سرانه بازی برای بچه‌ها 2متر است. وقتی سرانه حرکتی مردم کم باشد خودبه‌خود بر تنش‌ها و برون‌ریزی‌های هیجانی تأثیر می‌گذارد. بنابراین با کوچک‌ترین حرکتی آدم‌ها به هم تنیده می‌شوند و درگیری ایجاد می‌شود. تنش خانواده‌ها به جامعه نیز منتقل می‌شود. مشکل حرکتی در شهری مثل تهران فکر رفتار‌های بزهکارانه را بالا می‌برد زیرا بزهکاران اعتقاد دارند راه گریز در تهران زیاد است. پلیس به همه مناطق تهران دسترسی ندارد. به هر جا تعرضی صورت بگیرد تا پلیس به مکان وقوع جرم برسد زمان زیادی سپری می‌شود؛ حتی امکان دارد که در ترافیک بماند. این موارد به بزهکاران جسارت داده است. هیچ جای دنیا نمی‌بینید که کنار دست رانندگان تاکسی و غیرتاکسی چوب یا زنجیر چرخ برای استفاده در دعوا باشد ولی در شهر تهران دیده می‌شود.

ویژگی‌های ذهنی پرخاشگران

پرخاشگری در همه آدم‌ها به یک اندازه نیست آنها ویژگی‌های به‌خصوصی دارند که آنها را در برابر سایر آدم‌ها متمایز می‌کند.
کردمیرزا معتقد است آنها آدم‌ها را به‌خودی‌و‌ناخودی تقسیم می‌کنند یعنی روی دو قطب دوست و دشمن حرکت می‌کنند آدم‌ها برایشان یا دوستند یا دشمن. وقتی آدم‌ها دو قطبی فکر کردند خودبه‌خود فیلتر ذهنی در ذهنشان می‌گذارند. با این فیلتر فقط پیام‌های منفی را دریافت و تحلیل می‌کنند و از کنار پیام‌های مثبت بی‌تفاوت می‌گذرند یا اصلا آنها را نمی‌بینند. آنها بیشتر نیمه خالی لیوان را می‌بینند. آنها با این ذهن دو قطبی و منفی باف طبیعتا دست به پیشگویی‌هایی مانند جامعه پر از خشم و تهدید است و من برای حفظ و بقای خود باید پرخاشگر باشم. این پیشگویی برای این افراد نوعی پیشگیری است به این معنا که اگر می‌خواهند برنده باشند مشت اول را بزنند. پیشگیری‌ آنها عموما خصمانه‌است. آنها به جمله معروف هابز فیلسوف قرن‌18 که می‌گوید: انسان گرگ انسان است، معتقدند.

خشم می‌تواند روشی برای بقا نیز باشد اما وقتی صفحه حوادث روزنامه‌ها را که نگاه کنید می‌بینید که هر روز خبری جدید از روشی جدید در قتل، تجاوز، کلاهبرداری، و سایر جرائم منتشر می‌شود. به‌نظر می‌رسد این آدم‌های خشمگین که خشمشان را هم بروز می‌دهند الگویی برای بروز خشم ندارند یا نمی‌دانند مرز بین حفظ بقا و توحش کجاست.

کردمیرزا درباره علت نداشتن الگوی خشم در جامعه می‌گوید: علتش این است که ما یادمان رفته که گفت‌وگو کنیم. جامعه‌ای که در آن گفتمان وجود نداشته باشد بحث‌ها در خانواده و جامعه تبدیل به بگو‌مگو می‌شود. این به‌دلیل نداشتن الگو برای بروز خشم نیست. ما یاد گرفته‌ایم که اگر هر چیزی را به شیوه پرخاشگرایانه مطرح بکنیم خوب است و به نتیجه می‌رسیم. رسانه‌ها و به‌خصوص تلویزیون نقش جدی در شکل‌دهی به این رفتار‌ها داشته‌اند. وقتی در فیلم‌ها و سریال‌ها نشان می‌دهیم که پدری پسرش را به خاطر پسر‌دار نشدن با پرخاشگری ترد می‌کند و جامعه‌ای مردسالارانه دروغین را تصویر می‌کند طبیعی است که در ساختار‌ها و رفتار‌های مردم خشم و فاصله جایگزین گفت‌وگو شود. چیز‌هایی به مردم نشان می‌دهند که دیگر وجود ندارد. به عبارت دیگر جامعه‌ای که عقلانیت‌اش هدف قرار گرفته باشد گفت‌وگویش را از دست می‌دهد.

مسئول پرخاشگری در مردم چه کسی می‌تواند باشد، مسئول آرام کردنشان هم مشخص نیست. بیش از 20‌سازمان و وزارتخانه و نهاد وجود دارند که سال‌هاست وظیفه فرهنگسازی دارند ولی بعد از این همه سال جامعه مشکلات تعجب‌آوری دارد که ریشه آن در فرهنگ جامعه است انگار مشکلات فرهنگی زودتر از فرهنگ درست نهادینه می‌شوند.

این روانشناس ریشه جامعه را در مسائل فرهنگی می‌داند و می‌گوید: اگر شما دندانتان درد بگیرد می‌دانید که باید به دندانپزشک مراجعه کنید ولی اگر فرهنگتان مشکل داشته باشد نمی‌دانید باید سراغ چه کسی را بگیرید. مدیران شهری نیز می‌توانند در چند سطح تنش‌ها را برای کاهش پرخاشگری کاهش دهند. یک سطح آن مربوط به مدیران سازمان‌هایی است که متولی امور فرهنگی در جامعه هستند و کارشان فرهنگسازی است. ابتدا باید نقش و کار کسی که مسئول فرهنگ جامعه است، مشخص شود. دیگر اینکه وقتی به خانه‌هایی با قواره‌های کم کوچه‌های تنگ اجازه واحدهای مسکونی زیاد داده می‌شود چطور می‌توان انتظار داشت که کودکان و مردان و زنان فضای گفت‌وگو و همدلی در محله‌شان را داشته باشند. ماحصل آدم‌هایی که در این واحد‌های تنگ و بسته زندگی می‌کنند غیر از موجود دوپایی نیست که هر کاری از او برمی‌آید.

وی یکی از مهم‌ترین سازمان‌های متولی آموزش کنترل خشم را آموزش‌و‌پرورش می‌داند و می‌گوید: در سال‌های اخیر نقش معاونین پرورشی بسیار کم شده است. ما در آموزش‌و‌پرورش فقط به بچه‌ها یک نرده‌بان به نام کنکور برای رقابت می‌دهیم ولی خیلی به آنها کسب تجربه را یاد نمی‌دهیم. آموزش‌و‌پرورش باید یک مقدار به بچه‌ها تجربه‌کردن را یاد بدهد. تا نحوه ارتباط با دیگران را یاد بدهند. ارتباط کودک با آموزش‌و‌پرورش بیش از آنکه بر مبنای یادگیری علوم باشد، تست سازگاری اجتماعی است. چون آموزش‌و‌پرورش فقط مسئول آموزش علوم نیست. بچه‌ها زمان زیادی را صرف یاد گرفتن ریاضی و جبر و... می‌کنند این علوم در نهایت به آنها کمک می‌کند پول جیبشان را بشمرند اما این بچه‌ها باید یاد بگیرند که چطور با دیگران ارتباط سالم برقرار کنند.

کد خبر 140688

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز