کمتر هنرمند علاقهمند موسیقی نواحی ایران میتواند اجرایی از موسیقی تنومند و با ظرفیت منطقه بلوچستان را به یاد آورد و در کنارش،صدای منحصر به فرد بامری را از خاطر ببرد. گویی این صدای لرزشدار تاثیرگذار با آن موسیقی عجین شده بود.
او حلقه وصل هنرمندان بزرگ موسیقی نواحی منطقه سیستان وبلوچستان با گروهی از پژوهشگران و برگزارکنندگان جشنوارههای موسیقی نواحی بود. نگارنده از سالهای میانی دهه هفتاد با اجرای او در جشنواره موسیقی فجر و جشنواره آیینه و آواز و ...آشنا شد. صدایش از یک ویژگی برخوردار بود که دیگر صداها از آن بیبهره بودند و آن لرزشی زیبا و وصف نشدنی در حنجره هنگام تحریر و غلتها بود. صدایی بیفالشی و خارج خواندن و البته آماده و سرحال که هر زمانی اراده میکرد، آماده اجرا و کنسرت میشد. خاکی و بیشیلهپیله بود و تا زمانی که صدا و سازش را نمیشنیدی، حس نمیکردی این صدا از آن همان مرد کوتاه قامتی است که با لباس بلوچی چند لحظهای قبل در کنارت ایستاده بود.
موسیقی بلوچستان که به گمانم هنوز ناشناخته مانده و حق آن در میان موسیقیهای نواحی ایران اداءنشده است، از جمله گونههای متنوع و منحصر به فرد موسیقی ایران به شمار میرود که به دلیل تاثیراتی که از موسیقی پاکستان و به خصوص هند گرفته،ظرفیتهای فراوانی برای معرفی دارد و شاید یکی از انواع موسیقیها باشد که ظرفیتهای ریتمیک آن فقر ریتمهای کنونی در موسیقی ایران را بتواند تا حدودی جبران سازد.
به یاد دارم که روزی با استاد محمدرضا درویشی در جشنواره موسیقی نواحی کرمان نشسته بودیم و ماشاءالله بامری به همراه استاد شیرمحمد اسپندار،نوازنده پیشکسوت دونلی(دونی) روی صحنه اجرا میکردند.چنان این اجرا تاثیرگذار بود که گفتم: این موسیقی انگار از جهانی دیگر میآید و واقعا مصداق این بیت مولاناست که «در بهشت این لحنها بشنودهایم». و آقای درویشی هم تایید کرد که موسیقی بلوچستان فضایی متفاوت و ورای تمامی موسیقیهای نواح ایران دارد.آقای درویشی بعدها این موسیقی را در یکی از آهنگهای خود روی یکی از فیلمها استفاده کرده بود.
بامری تنبورک هم مینواخت، سازی که با سرپنجههای بامری لطافتی خاص به صدایش میبخشید. او گنجینهای از مقامات و نغمههای موسیقی بلوچستان بود و در کارش،چه لحن و محتوای کار و چه در انتخاب اشعار آثاری درخشان را تحویل جامعه هنری داد. خوشبختانه از او کارهای بسیار ثبت و ضبط شده است و البته خود او نیز با اکثر پژوهشگران همکاری مشفقانه و مستمر داشت.
او آموزشگاهی هم در ایرانشهر تاسیسی کرده بود و در چند نوبتی که در کرمان یا تهران دیده بودمش، از وضعیت آموزشگاهش وکارهایی که انجام میداد سخن گفته بود.
مرگ بامری بسیار سخت و طاقت سوز بود، او 60 بهار بیشتر نداشت در یکی،دو سال اخیر سرطان رمقش را ستانده بود و طراوت را از صورت و جسمش گرفته بود، اگر چه روحش همچنان بزرگ و پرانرژی بود.
کمتر کسی گمان میکرد ، بعد از مرگ فاجعهبار غلامعلی نینواز، که از او به عنوان لویی آرمسترانگ ایران یاد میشود، بامری هم در این سن به دیار دیگر پرکشد. مرگ بامری خسرانی بزرگ برای جامعه موسیقی ایران به شمار میرود.او مرد آرام و زندهدل ،اما فروتن و بیسر و صدای موسیقی بود. یادش گرامی باد.