در این فیلم خبری از ماجراهای تیم ملی فرانسه در جام جهانی آلمان نیست، بلکه احوال روحی یک بازیکن حاشیهنشین را حکایت میکند. بیشتر دقایق فیلم توسط دوراسو در اتاقهای هتل گرفته شده و نشان میدهد چگونه بازیکنی که در ابتدا گمان میکرده نقشی اساسی در تیم خواهد داشت، متوجه میشود که جایی در برنامههای مربی ندارد و به تدریج به یک بیگانه تبدیل میشود.
او با آرزوهای بزرگی وارد آلمان میشود و در ابتدا علاقه چندانی به استفاده از دو دوربین «فرد پوله» در اختیار او گذاشته ندارد. به همین دلیل هنگام مرحله مقدماتی که دقایق کوتاهی بازی کرد (شانزده دقیقه در دو بازی) انتقاد چندانی نمیکند اما به محض این که متوجه میشود دیگر بازی نخواهد کرد، تمام انرژیاش را صرف این پروژه سینمایی و همکاری با پوله کارگردان میکند. او در فیلم میگوید: «از بودن در آلمان خسته شدهام. جام جهانی برای من یک شکست بوده است.»
و با این جمله به عالم سینما پناهنده میشود: «ما یک فیلم میسازیم. حداقل این جا چیزی تولید میکنم. مرا از دسر محروم کردند. این فیلم برای من حکم یک دسر شکلاتی دارد.»تکان دهندهترین لحظههای فیلم پس از پیروزی مقابل برزیل و پرتغال است. پس از پیروزی بر برزیل «ویکاش» میداند که دیگر هیچ شانسی برای بازی ندارد. نیمهشب از خواب بیدار میشود و از خودش فیلم میگیرد. مونولوگی طولانی که حالت یک درددل دارد و اشک در چشمانش حلقه زده است: «واقعیت همین است. آنها مرا دفن کردند و دیگر نمیخواهند به من بازی بدهند.»
او در این لحظه از دومنک که در این مدت به او دلبستگی پیدا کرده، انتقاد میکند: «درست مثل این است که یک پدر، پسرش را برای صعود از کوه دو سال تمرین دهد و در لحظه صعود به کوه، پسر همسایه را ببرد... به من خیانت شده است. این انسانی نیست.»
پس از بازی با پرتغال، او به سمت جایگاه میرود و دست تکان میدهد؛ جاییکه خانواده بازیکنان نشستهاند ولی در این روز کسی منتظر او نیست. در حالیکه بسیاری از بازیکنان به یکدیگر تبریک میگویند، ویکاش تنهاست؛ تنها در وسط چمن، تنها در میان افکارش.
او در مصاحبه اخیرش با اکیپ به بهانه موفقیت فیلم «ذخیره» دوباره از دومنک انتقاد میکند: «دومنک مرا رها کرد، درست مثل کاری که بسیاری از مربیان ،پیش از این با بازیکنشان انجام دادند.» اما در ادامه میگوید که این چیزی از علاقهاش به او کم نکرده است: «دومنک را خیلی دوست دارم. به عقیده من او مربی بسیار خوبی است و همیشه به او احترام میگذارم.»
روزنامه لیبراسیون تحلیل جالبی از این فیلم دارد و موضع دوراسو نسبت به نیمکتنشینیاش را خودخواهانه میداند:«آن چه در داستان این فیلم شگفت انگیز است، کوتهبینی یک بازیکن و قبول نکردن این حقیقت است که تیم خوب بازی میکند و احتیاجی به او ندارد. نکته بارز این فیلم بازیکنی است که قبل از هر چیز به خودش فکر میکند و در هیچ لحظهای از فیلم، دوراسو هیچ شوقی نسبت به آن چه همتیمیهایش به نمایش میگذراند، نشان نمیدهد. دوراسو بدون فکر کردن به این که بازیکنانی که لباس همرنگ به تن دارند، چه اصلی و چه ذخیره، باید تا آخرین لحظه روحیه تیمی را حفظ کنند، چنان واکنشی دارد که گویی فوتبال یک ورزش انفرادی است، تا جایی که در پایان فیلم میگوید: «باید بتوانم خودم را با یک مدال ناچیز راضی کنم. نمیدانم چطور.»
شکست ورزشی، موفقیت هنری
اوضاع پس از جام جهانی هم باب میل دوراسو نبود. او پس از نیمکتنشینی در پاریسنژرمن با گیلاکومب، مربی وقت تیم اختلاف پیدا کرد تا سرانجام از تیم اخراج شود. با آغاز فصل نقل و انتقالات نام تیمهایی مانند گالاتاسرای، بولتون، میدلزبورو و فولام برای خرید دوراسو شنیده شد، ولی فعلاً هیچ توافقی حاصل نشده است. بدین ترتیب هافبکی که تا پیش از بازگشت زیدان، بازیساز تیم ملی فرانسه محسوب میشد و حتی دومنک او را به روبرپیرس ترجیح داد حالا بدون تیم مانده است.
تنها دلخوشی فعلی دوراسو، موفقیت سینمایی فیلم «ذخیره» است که در فستیوال فیلم «بلفور» جایزه بهترین فیلم فرانسوی را به خود اختصاص داد. دوراسو این فیلم را برای خودش افتخار میداند و در گفتوگو با فرانس فوتبال میگوید: «در این جام جهانی من هیچ نقشی نداشتم و تنها غرور من در میان بود. این فیلم غرور مرا نجات داد. به یاد حرف کسانی میافتم که میگفتند این فیلم به هیچ دردی نمیخورد، او از خودش فیلم گرفته و فیلم مزخرفی خواهد بود.» دوراسو ادامه میدهد: «فکر میکنم بدون فیلم نمیتوانستم بعد از جام جهانی بازی کنم. ولی با خودم گفتم که هنگام اکران فیلم، باید هنوز یک بازیکن فوتبال باشم. این ماجرا تجربه بزرگی برای من بود. حالا نسبت به فوتبال و زندگی نگاه هدفمندتر و واقعبینانهتری دارم.»
جالب اینکه فیلم ذخیره روز چهاردهم فوریه اکران میشود، همزمان با فیلم «تاکسی4» که در آن جبرئیل سیسه، دیگر ملی پوش فرانسوی بازی میکند.