به فاصلة چند روز بعد از نمایش ضعیف تیم ملی ایران در جام جهانی2006 و حذف از گردونة رقابتها، خبر انتقال جواد نکونام به اوساسونا به عنوان اولین بازیکن ایرانی لالیگا بسیار غافلگیرکننده بود.
برای نکونام که با دریافت دو کارت زرد مقابل مکزیک و پرتغال، بازی سوم تیم ایران را هم از دست داده بود، 180 دقیقه کافی بود تا کوکو سیگاندا سرمربی جدید اوساسونا را قانع کند که مسؤولان باشگاه اسپانیایی را برای خرید هافبک ایرانی پای میز مذاکره بفرستد.
در پایان جام جهانی، و در روزهای میانی تیرماه، درست در خلال جشن سن فرمین بود که ملیپوش ایرانی وارد پامپلونا شد. دیدن شهری در حال انفجار از شادی و سرور و مردمی با لباسهای یکدست سفید با دستمال گردنهای قرمز در خیابانها، جواد را متحیر کرده بود. هر چند او بعدا متوجه شد که این وضعیت عجیب و غریب، فقط یک هفته در سال در پامپلونا حاکم است و یک زندگی آرام در محیطی صمیمی را پیش رو خواهد داشت.
نشریة ورزشی ناوارا در مطلب ماه سپتامبر خود، بازیکن جدید آسیایی اوساسونا را یک پسر خجالتی معرفی کرده است: «اشتباه نکنید، چون در مقابل محل تولد او نوشته شده ایران؛ با اینکه جواد نکونام شباهت زیادی به ایتالیاییها دارد و علیرغم رنگ پوست، موی بلند و ژل زده، چشمان تیره، ظاهر جذاب، لبخند زیبا و لباس جورجو آرمانی، بدون شک «نکو» در راهروهای ورزشگاه و مقابل رسانهها هنوز یک پسر شرقی خجالتی است. شاید چون تا پیش از این او در فوتبالی با فرهنگ بسیار متفاوت بازی میکرده است.»
نکو به ندرت در مصاحبهها شرکت میکند و حتی از گفتوگو به زبان انگلیسی با خبرنگاران طفره میرود. او ترجیح میدهد با صدای خیلی کوتاه و به فارسی صحبت کند و البته در این صورت به یک مترجم فارسی هم نیاز خواهد بود. در پامپلونا شاید نتوانید بیشتر از تعداد انگشتان یک دست، ایرانی پیدا کنید. مهندس مجتبینژاد، یکی از آنهاست که معمولا وظیفة ترجمه را به عهده میگیرد. همسر او اهل پامپلونا است و به فارسی هم آشنایی دارد و به عنوان معلم زبان اسپانیایی جواد به اوساسونا کمک میکند.
هافبک خجالتی ایرانی به کمک مترجم خود بالاخره سر صحبت را با خبرنگاران باز میکند: «سلام به همگی. از اینکه اینجا هستم، خیلی خوشحالام. یک تازه وارد هستم، اما دوست دارم همیشه بازی کنم و برنده باشم. تیم روز به روز بهتر میشود. من هم همان اندازه که در داخل زمین راحت هستم، در خارج آن هم احساس آرامش میکنم. بازیکنان تیم، خیلی به من کمک میکنند.»
فعلا فقط سلام و احوالپرسی و برخی گفتوگوهای روزمره. اما جواد، اسپانیایی خود را هم تقویت خواهد کرد. او دارد یاد میگیرد و مهمترین چیز، این است که در زمین بازی، صحبتها را متوجه میشود. بعضی از بازیکنان، انگلیسی هم حرف میزنند. فوتبال زبان مشخصی ندارد. اما در مقابل، عادت به شرایط محیطی برای جواد سادهتر بوده است: «من خیلی رسومات و اخلاق مردم اینجا را دوست دارم. ارزشها و نوع زندگیشان خیلی شبیه به کشور خودم است. به نظرم پامپلونا شهر بسیار جذابی است و مردم فوقالعاده مهربانی دارد. خانوادة من هم به زودی برای چند هفته پیش من میآیند، اما اینجا زندگی نخواهند کرد.»
سفیر فوتبال ایران در ایبریا احساس میکند که وظیفة سنگینی بر دوش گرفته است. او میگوید: «شاید برای شما خبرنگاران جالب باشد که من اولین بازیکن ایرانی هستم که به لالیگا میآیم. در ایران فکر میکنند که میتوانم در اینجا به موفقیت برسم و بازیهای من را دنبال میکنند. آمدن به اینجا به خودی خود خیلی مهم است. برای من یک افتخار است و امیدوارم بازیکنان ایرانی بیشتری بتوانند وارد لالیگا شوند. بعضیها در آلمان و ایتالیا هستند، و اگر من در اینجا موفق شوم عدة دیگری هم میتوانند بیایند.»
شیوة زندگی جواد هم در پامپلونا تغییر کرده. در ایران، جواد و دوستانش اکیپی داشتند که معمولا با هم بیرون میرفتند، اما در پامپلونا تماشای تلویزیون و فیلم، پیادهروی، استراحت و... مثل بقیة لژیونرها، دیسیپلین زندگی او شده است. نکو که علاقة خود به بازی پاتریک ویرای فرانسوی را هرگز کتمان نمیکند، از این نظم و انضباط راضی است.
اوساسونا
وقتی مایکل رابینسون مهاجم سابق لیورپول و کارشناس فعلی تلویزیون اسپانیا در سال1987 از علاقهمندی اوساسونا به عقد قرارداد با وی خبردار شد، یک نقشة اسپانیا در دست گرفت و شروع به گشتن به دنبال شهری با این نام کرد. در واقع او باید پامپلونا یا به زبان محلی ایرونیا را جستوجو میکرد، شهری که نه به خاطر تیم دسته سومی اوساسونا در آن زمان، بلکه به خاطر جدالهای گاوبازی، ارنست همینگوی و یک هفته جشن تمام عیار در اوایل ماه جولای، دارای شهرتی جهانی است.
نام اوساسونا از یک لغت باسکی به معنای «سلامتی» گرفته شده که اصطلاحی است که هنگام خوردن و آشامیدن به کار برده میشود. این واژة باسکی به خصوص در خیابانهای اطراف میادین گاوبازی شهر پامپلونا خیلی به گوش میرسد.
نماد پامپلونا که اکنون دویست هزار سکنه را در خود جای داده، عمارت بزرگ کیدادلا (Cuidadela) مربوط به قرن 16 میلادی است. این عمارت در جنوب غربی این شهر قدیمی قرار گرفته و توسط یک پارک کمنظیر و زیبا و مملو از درختان سبز محصور شده است. اما یک طرفدار فوتبال عموما ترجیح میدهد قبل از حرکت به سوی استادیوم رعب آور اوساسونا موسوم به ال سادار، وقت خود را در میدان پر سر و صدای شهر یعنی پلاسا دل کاسیو (Plaza del Casillo) بگذراند.
برای رسیدن به استادیوم 20 هزار نفری ال سادار، از مرکز شهر، یک پیادهروی نسبتا طولانی را پیش رو خواهید داشت. در امتداد خیابان ساراگوسا و بعد از عبور از رودخانهای که از داخل شهر پامپلونا عبور میکند، به خیابان سادار خواهید رسید.
ورزشگاه نه چندان مدرن ال سادار در سال1967 به سبک استادیومهای انگلیسی ساخته شده و به طرفداران آتشین اوساسونا اجازة حضور در نزدیکی زمین و افزودن هیجان و حرارت را تا مرز رسیدن به نقطة جوش میدهد.
ال سادار که به تازگی نام رسمی آن به استادیو رینو ده ناوارا تغییر پیدا کرده، در سالهای اخیر، مکانی رعبآور برای تیمهای میهمان بوده است، به خصوص اگر این تیم رئالمادرید باشد، طرفداران اوساسونا از ابراز تنفر نسبت به آنها نهایت لذت را خواهند برد. وقتی ال رئال وارد ال سادار میشود، شما میتوانید از بابت 90 دقیقه سر و صدا و بزن بزن روی سکوها مطمئن باشید.
باشگاه فوتبال اوساسونا در سال1920 تأسیس شد و در این مدت، سابقه 28 فصل حضور در دسته برتر، 33 فصل حضور در دسته دوم و 12 فصل حضور در دسته سوم را دارا است. بهترین عنوان آنها در لیگ دو مقام چهارمی در سالهای1991 و 2006 بوده است، ضمن اینکه در سال2005 به نایب قهرمانی جامحذفی رسیدند. اوساسونا امسال پنجمین حضور اروپایی خود در جام یوفا را تجربه میکند.
پامپلونا و جشن سن فرمین
پامپلونا پایتخت ایالت ناوارا در شمال اسپانیا، شهری متوسط و نه چندان بزرگ با جمعیتی حدود دویست هزار نفر در نزدیکی مرز فرانسه است، که در فاصله 92 کیلومتری سنسباستین در 407 کیلومتری شمال غربی مادرید واقع شده است. از قرن نهم تا دوازدهم میلادی، ایالت ناوارسه به نام پادشاهی پامپلونا شناخته میشد. ایرونیا نام محلی شهر پامپلونا هم یک لغت باسکی به معنای «شهر» است. برای ناسیونالیستهای باسکی، پامپلونا یا ایرونیا به عنوان پایتخت تاریخی کشور باسک شناخته میشود.
مرکز تاریخی پامپلونا در سمت راست رودخانه آرگا زیرشاخة رود بزرگ ابرو قرار گرفته. این شهر به خاطر فستیوال سالانة سن فرمین مشهور است. وقتی ارنست همینگوی نویسندة نامدار آمریکایی در سال1923 برای اولین بار به تماشای یک مسابقة گاوبازی رفت، همسر خود هادلی را هم به همراه برد، چون معتقد بود این رویداد، اثر مثبتی روی پسرش که مدتی بعد به دنیا آمد، خواهد داشت.
در واقع همینگوی در کتاب خود تحت عنوان «خورشید هم طلوع میکند» (سال1926) این جشن محلی پامپلونا را به شهرت جهانی رساند. بعدها یکی از خیابانهای شهر به نام ارنست همینگوی نامگذاری شد. او همواره از طرفداران پر و پا قرص جشن سن فرمین و مسابقات گاوبازی بود؛ به طوری که بعد از مرگش در سال1961، دو بلیت مربوط به مسابقات گاوبازی آتی در پامپلونا در کشوی میز کاری او پیدا شد.
پامپلونا شهری عموما آرام است که هر سال در ششم جولای برای جشن سن فرمین ناگهان منفجر میشود. یک هفتة دیوانهکننده به طوری که به وضوح میتوانید شادی مردم را در اطراف خود حس کنید. مشهورترین رویداد، جشن دویدن گاوهای خشمگین در کوچههای باریک شهر است که در طول هفته (6 تا 14 جولای) هر روز ساعت 8 صبح شروع میشود و بیش از 5 دقیقه هم ادامه پیدا نمیکند.
البته این مسابقه تحت کنترل است و گاوها توسط حفاظهای تعبیه شده در مسیر خود هدایت میشوند. سن فرمین در اصل نام یک شخصیت مذهبی است که داستان او به زمان حکومت رومیها در اسپانیا بر میگردد، یعنی زمانی که تبلیغ دین مسیح ممنوع شده بود.
سن فرمین به همین جرم توسط رومیها گردن زده شد و طبق داستان، زنی از جمعیت پامپلونا با لباس یکدست سفید به سمت او رفت و سعی کرد تا جلوی خون سرخ را بگیرد. امروزه پوشیدن لباسهای یکدست سفید و بستن دستمال سرخ، در واقع نماد همان حادثة تاریخی است که بخشی از فستیوال سن فرمین را تشکیل میدهد.
غافلگیری ایرانی در پامپلونا
آنا مرینو*: جواد یا آنطور که طرفداران در اینجا او را صدا میزنند «Neko» یکی از بزرگترین غافلگیریهای فصل لالیگا بوده است، وقتی باشگاه خبر عقد قرارداد با یک هافبک ایرانی را اعلام کرد، مردم تا حدی غافلگیر شدند. هیچکس راجع به این بازیکن جوان چیزی نشنیده بود! فوتبال ایران در اروپا شناخته شده نیست، پس طرفداران نمیدانستند باید چه انتظاری از او داشته باشند.در واقع خیلیها فکر میکردند او یک خرید افتضاح برای باشگاه است.خب، اما حقیقت چیز دیگری بود! جواد در شروع فصل جدید اسپانیا به همة ما ثابت کرده که در مورد او اشتباه میکردیم. حتی گزارشگران تلویزیون، بحثهای ویژهای در مورد او داشتهاند. بعضی هم میگویند نکونام، یکی از بهترین خریدهایی است که اوساسونا در چند دهة اخیر انجام داده است.
اوساسونا یک تیم بزرگ نیست و ستارههای بزرگی هم ندارد. ما سال قبل به لطف کار تیمی، کار بزرگی انجام دادیم.
تیم ما رونالدینیو، بکام یا رائول ندارد، اما مثل یک گروه قوی، منظم و منسجم است که در آن، هیچکس بزرگتر از دیگری نیست. یک دلیل دیگرش هم سیستم چرخشی مربی است: او هر هفته یازده نفر متفاوت را به زمین میفرستد. پس این شانس برای همه محفوظ است که برای رسیدن به ترکیب اصلی تلاش کنند.
فوتبال در اسپانیا تا حدی متفاوت از سایر کشورهاست. بانوان عاشق فوتبال هستند و ما به این مسأله افتخار میکنیم. دیدن زنان و بچهها در استادیومهای اسپانیا کاملا پذیرفته شده و طبیعی است. من میدانم که در ایران وضعیت کاملا متفاوت است. حتی در انگلیس و فرانسه و بقیه هم فوتبال، بیشتر به عنوان یک ورزش مردانه شناخته میشود.
اما شرایط اوساسونا واقعا منحصر به فرد است، چون هر وقت تیم بازی دارد، تمامی شهر به یک استادیوم فوتبال تبدیل میشود. همة رستورانها، کافهها، تلویزیونها و رادیوهای منازل در حال پخش بازی هستند. شاید خندهدار باشد، اما در بسیاری از خانوادههای پامپلونا دخترها بیشتر از پدر خانواده به فوتبال علاقهمند هستند.
اما به جواد برگردیم؛ در این مدت کم، طرفداران عاشق او شدهاند. پاسها و توانایی بازیسازی او بینهایت عالی است. ما یک جایزة محلی در پایان فصل داریم که «Oe Oe Oe» (هماهنگ با شعار طرفداران در استادیوم) نام دارد و به بهترین بازیکن فصل اهدا میشود.
طرفداران بعد از هر بازی به بازیکن مورد علاقة خود رأی میدهند و حدس بزنید الان چه اتفاقی افتاده، جواد در این فهرست نفر اول است! نکونام همة پیشبینیها را تغییر داده و به یک چهرة بسیار محبوب در استادیوم دویست هزار نفری پامپلونا تبدیل شده.
* Ana Merino یک فوتبالدوست ساکن پامپلوناست که این یادداشت را به درخواست همشهریجوان نوشته است.