ناهید طباطبایی، فارغ‌التحصیل ادبیات دراماتیک و نمایشنامه‌نویسی از مجتمع دانشگاهی هنر است؛ نویسنده‌ای که در بین همنسلان و همکارانش، حالا دیگر یک استثنا محسوب می‌شود؛ آن هم به‌خاطر اقتباس!

فیلم چهل سالگی

 او این شانس را داشته است که رمان «چهل سالگی»اش مورد توجه کارگردانی چون علیرضا رئیسیان قرار گیرد و به صورت فیلم درآید. هرچند آنچه نهایتا به‌عنوان فیلم 40سالگی ساخته رئیسیان بر پرده سینماها به نمایش درآمد، با رمان طباطبایی تفاوت‌های اساسی داشت، اما به هر حال همین یک اتفاق ساده باعث شد که این رمان بعداز 10سال دوباره به صدر فروش بیاید و در مدت کوتاهی، چند بار تجدید چاپ شود. همین‌ها باعث شده است ما به‌سراغ طباطبایی برویم و درباره اقتباس سینمایی از آثار ادبی گفت‌وگو کنیم.

  • در ایران نظام روشنی برای اقتباس وجود ندارد و همچنین رابطه‌ سینما و ادبیات، به‌کلی قطع است. چطور شد که علیرضا رئیسیان به‌ سراغ شما و 40سالگی آمد؟ آشنایی قبلی داشتید؟

نه، من ایشان را نمی‌شناختم. اول آقای جیرانی با من صحبت کرده بودند و بعد ایشان رمان را به آقای رئیسیان معرفی کردند.

  • فیلم به نسبت رمان شما یک تغییر اساسی دارد؛ شخصیت اصلی در رمان شما زنی 40ساله است و در فیلم، آقای محمدرضا فروتن این نقش را بازی می‌کند! با توجه به بنیان روان‌شناختی اثر شما که به بحران 40سالگی در زن‌ها توجه جدی دارد، فکر نمی‌کنید فیلم ماهیت کارتان را تخریب کرده است؟

من از 40سالگی به‌عنوان یک فیلم لذت بردم. به خودم قبولانده بودم که این فیلم یک اقتباس آزاد از کتاب من است و بدون پیشداوری به تماشای آن نشستم.

  • طبیعی است که فیلم یک اثر مستقل است و قرار نیست تکرار رمان شما باشد، اما شما به‌عنوان نویسنده این رمان، در مجموع وقتی فیلم رئیسیان را دیدید، چه حسی داشتید؟

اگر روزی امکان این را داشته باشم که خودم فیلم بسازم به این داستان کاملا وفادار می‌مانم که البته شاید نتوانم مجوز بگیرم.

  • بگذارید کمی بحث را کلی‌تر کنیم. وفاداری کامل به کتاب، احتمالا وقتی ممکن است که داستان هم ویژگی‌های خاصی داشته باشد. به‌نظر شما این ویژگی‌ها چیست و آیا هر داستانی قابلیت اقتباس دارد؟

نه. هر داستانی قابلیت اقتباس ندارد. از داستانی می‌توان اقتباس کرد که قابلیت تصویری‌شدن داشته باشد؛ یعنی بتوان تبدیل به تصویرش کرد. به‌اصطلاح، چنین داستانی باید بار دراماتیک داشته باشد. بیشتر فیلم‌هایی که در سینما ساخته می‌شوند به جز موارد خیلی خاص، حاوی داستان‌های ملودرام هستند که بار احساسی دراماتیک و همچنین تعلیق مناسب در آنها وجود دارد و این عامل است که باعث می‌شود موفق شوند تماشاگر را جذب کنند و به‌اصطلاح او را نگهدارند.

  • ممکن است کمی تعبیر بار دراماتیک را توضیح دهید؟

یعنی داستان ابتدا، میانه و انتهای مشخصی داشته باشد؛ گره‌ها و تعلیق‌هایی که یک فیلم احتیاج دارد و بستر زمانی مناسب را که می‌توان فیلم را در آن روایت کرد، داشته باشد. یکی دیگر از ویژگی‌های دراماتیک‌بودن داستان، نقطه اوج و پایان مناسب آن است.

  • شما که از کارتان اقتباس شده است، چقدر در رمان‌ها و داستان‌های این سال‌ها قابلیت اقتباس می‌بینید؟

قابلیت اقتباس در بسیاری از داستان‌ها هست ولی در یک دهه اخیر، بیشتر تولیدات داستانی ما، داستان کوتاه است که البته اقتضای شرایط هم هست. بنابراین داستان بلندی که بتوان از آن اقتباس کرد، کمتر است چون آن خصوصیات و ویژگی‌ها را ندارند و نمی‌توان به تصویرشان کشید. البته از طرف سینما هم به ادبیات کم‌لطفی می‌شود که علت این موضوع به نوع دید کارگردان‌های سینمای‌مان بر‌می‌گردد. کارگردان‌های خوب ما فقط کارها و نوشته‌های خودشان را می‌سازند؛ در واقع کار گروهی در این زمینه وجود ندارد.

  • این شرایط را در مقایسه با کشورهای دیگر چطور می‌بینید؟

ما در زمینه تولید آثار اقتباسی، شاید در پله 2 یا 3 از صد باشیم اما تولید آثار اقتباسی در خارج، بسیار جلو و پیشرو است. اقتباس‌هایی که در سینمای دیگر کشورها از یک اثر می‌شود، به تولید فیلم‌های تحسین‌شده می‌انجامد؛ مثلا می‌بینیم که از آثار شکسپیر هنوز اقتباس می‌شود و این اقتباس‌ها از طرف افراد مختلف انجام می‌شود.

  • به‌نظرتان این کار به اصل اثر ضربه نمی‌زند؟ می‌خواهم بگویم باعث تکراری‌شدنش نمی‌شود؟

نه. چون در واقع هر فیلمی که بر این پایه ساخته می‌شود، از دید کارگردان و با دیدگاه خاص او ساخته شده است. اما یک تفاوت مهم میان ما و دیگر کشورها در تولید آثار اقتباسی این است که نویسنده اثر در کنار کارگردان است و دوشادوش او در پروژه تولید فیلم شرکت دارد؛مثلا بیلی وایلدر، کارگردانی بود که همیشه نویسنده آثار اقتباسی‌اش در کنارش بود. کلا در خارج از ایران این‌طور نیست که نویسنده را بعد از نوشتن، کنار بگذارند و بر این باورند که همکاری با نویسنده، سر صحنه فیلمبرداری حتما مثمرثمر خواهد بود ولی در کشور ما، نویسنده به علت پیشداوری‌ها بعد از اینکه داستانش را خریدند، کاملا از کار کنار گذاشته می‌شود.

  • یعنی می‌گویید مبلغی بابت متن اصلی به نویسنده می‌دهند و بعد هر دخل و تصرفی که خواستند در متن انجام می‌دهند؟

بله. پولی هم که به نویسنده می‌دهند مبلغ بسیار کمی است. اما در مرحله بعد 10برابر همین پول را به فیلمنامه‌نویس می‌دهند که شاید هیچ تجربه‌ای نداشته باشد و قرار است از روی متن نویسنده، یک فیلمنامه بنویسد. کلا وقتی پول را دادند و متن را از نویسنده گرفتند، دیگر کاری با او ندارند و متن را به یک فیلمنامه‌نویس می‌سپارند و بعد طوری برخورد می‌کنند که اگر نویسنده بخواهد مشارکتی در نوشتن فیلمنامه داشته باشد، انگار دشمن است و به هیچ وجه مایل به همکاری با نویسنده نیستند.

  • در مورد کار خودتان هم همین طور بود؟ نوشتن فیلمنامه‌اش چقدر طول کشید؟ و آیا شما در طول این مدت، در جریان کار بودید؟

فکر می‌کنم یک‌سالی طول کشید که آقای مصطفی رستگاری این فیلمنامه را نوشتند و تا روز نمایش فیلم من تقریبا هیچ چیزی در مورد آن نمی‌دانستم. در واقع تجارب قبلی به من آموخته بود که اصولا کارگردان‌ها دوست ندارند که نویسنده در این مورد دخالت کند. فکر می‌کنم تصور کارگردانان این است که علاقه نویسنده به اثر به نوعی دست‌شان را می‌بندد.

  • و از نظر مالی چطور؟

برای کار اول و با توجه به اینکه خود کارگردان، تهیه‌کننده بود، مبلغ بدی نبود اما کلا تمایز دستمزد یک فیلمنامه‌نویس با نویسنده منبع اقتباس خیلی زیاد است. یک بار از کارگردانی که می‌خواست یکی از داستان‌های مرا بسازد درخواست دستمزد کردم، گفت که هنرمند نباید به پول فکر کند. کلا این تفکر مسخره هنوز در مورد نویسندگان وجود دارد. برای همین هم معمولا مجبور هستند برای تأمین معاش به کار گل روی بیاورند.

  • اما عده‌ای معتقدند نویسنده‌ها به گونه‌ای نمی‌نویسند که بشود سراغ نوشته‌شان رفت و از روی آنها فیلم ساخت. برخی از کارگردان‌ها هم می‌گویند دست ادبیات بازتر است و برای نشان‌دادن بسیاری از تصاویری که در یک اثر ادبی وجود دارد، با محدودیت روبه‌رو هستند.

می‌دانم اگر می‌خواستند فیلمی بر اساس رمان‌ 40‌سالگی به همان صورت که بود، بسازند، نمی‌توانستند مجوز ساخت بگیرند. چند کارگردان قبل از علیرضا رئیسیان سراغ این داستان رفته بودند. افزودن داستان مثنوی مولوی به طرح، باعث شد که کار مجوز ساخت بگیرد اما به‌نظرم این مسائلی که بیان می‌شود بهانه است. سینماگران ما آن قدر مشغول کار هستند که وقت نمی‌کنند توجهی به آثار ادبی داشته باشند. به تازگی خبردار شدم که یک فیلم سینمایی با اقتباس از باغ وحش شیشه‌ای تنسی ویلیامز ساخته شده. در کشور ما اکثر فیلمنامه‌ها نقص دارند، اما نمایشنامه‌ها که مشکلی ندارند. تعداد زیادی نمایشنامه از بهرام بیضایی یا امثال او وجود دارد که می‌توان از آنها اقتباس سینمایی کرد اما چنین چیزی را شاهد نیستیم. امروز توجه چندانی به ادبیات ایران نمی‌شود؛ چه از طرف سینماگران و چه از طرف اهالی صنف‌های دیگر. اگر سینماگران ما به جست‌وجو در میان‌ آثار ادبی کشورمان بپردازند، حتما نمونه‌های بارز و خوبی برای اقتباس خواهند یافت.

  • شاید یک علت هم نبود سیستم لازم برای یافتن این متن‌ها باشد؛ چیزی که در کشورهای دیگر کار را بسیار راحت‌تر می‌کند و اگر ریشه‌یابی‌اش کنیم، باز هم می‌رسیم به نکته‌ای که در صحبت‌های‌تان اشاره کردید؛ کار گروهی.

بله، کار سینما در ایران، هنوز حرفه‌ای نیست. روندی که یک داستان برای تبدیل شدن به یک منبع اقتباس طی می‌کند و تبدیل به فیلمنامه می‌شود هم همین شرایط را دارد و در یک فرایند حرفه‌ای انجام نمی‌گیرد. اینکه می‌گویم کار در سینمای ما حرفه‌ای نیست به این دلیل است که کارگردان هم دوست دارد نویسنده نهایی فیلمنامه باشد، هم طراح صحنه و موسیقی متن فیلم را هم بسازد، طراحی پوستر و دیگر مراحل فنی تولید فیلم هم بر عهده خودش باشد. خب، این اصلا حاوی مفهومی به نام کار گروهی نیست. در کشور ما هنوز فرهنگ صحیح کار گروهی شکل نگرفته است.

طبیعتا کارگردان‌هایی که اینگونه فکر می‌کنند، به نویسنده به‌عنوان یک منازع یا رقیب که باید از سر راه کنار زده شود، نگاه می‌کنند؛ درصورتی که باید نویسنده کتاب را همراه و دوست خود بدانند که چنین چیزی در حال حاضر اصلا وجود ندارد.
اعضا و افرادی هم که در ساخت فیلم شرکت می‌کنند، چندان شناخته نمی‌شوند. در فیلم‌هایی که در سینمای ما تولید می‌شوند و نام کار گروهی زیر آنها می‌خورد، به جز اسم کارگردان و بازیگران ستاره، اسمی به چشم نمی‌آید. به همین دلیل، بسیار دردناک است که طراح صحنه‌ای چون فرهاد فارسی با آن حد از مهارت و تخصص، تنها وقتی شناخته می‌شود که از دنیا می‌رود و خبر فوتش در روزنامه‌ها و جراید کار می‌شود. درصورتی که در دیگر نقاط دنیا این افراد، شناخته شده هستند و در جایگاه مشخص و معین خودشان، بهره‌وری پروژه‌های مختلف را بالا می‌برند ولی اینجا همه‌چیز در کارگردان خلاصه می‌شود.

  • و به‌عنوان آخرین سؤال، اگر یک بار دیگر آقای رئیسیان یا کارگردان دیگری بخواهد از رمان دیگرتان، مثلا از «پنجاه‌سالگی» فیلم بسازد، موافقت می‌کنید؟

هر وقت این اتفاق فرخنده افتاد در باره‌‌اش فکر می‌کنم.

کد خبر 141767

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز