با شنیدن سخنان مریم و اندیشیدن به نوع نگاه او به ازدواج و زندگی مشترک، آمیختهای از بهت و خشم و اندوه دربرم میگیرد و با خود میگویم آن صفا و صداقت و صمیمیت و شور نوجوانی در آرزوی عشق و دوست داشتن و پایهریزی خشتخشت زندگی مشترک دست در دست یکدیگر کجا و این نگاه معاملهگرانه، سودجویانه مادی و غیرانسانی، خود را کالا پنداشتن و در پی فریب خریدار کجا! معاملهگران و راه گمکردگانی که بهجای جستوجوی عشق، همدلی، مهر، یاریگری و دوستی در زندگی مشترک، شوهر را یک عابر بانک میبینند و ازدواج و زندگی مشترک را یک معامله، بهدلیل شرایط نامناسب اقتصادی و کاستیهای فرهنگی، متأسفانه، رو به فزونیاند و مهریه که میبایست نشانگر مهر و محبت شوهر به زن باشد و از سر میل و رغبت پرداخت شود، کمتر نشانی از مهر دارد؛ هدیه مهرآمیز را که به اجبار و اخطار و از ترس زندان پیشکش نمیکنند!
مهریه و به اجرا گذاشتن آن، در یکی از کاربردیترین اشکالش، حربهای است برای رسیدن به جدایی و راضی کردن شوهر به طلاق ( حقی که زن ندارد ) و گاه نیز وسیله اخاذی و تهدید و فشار. و چه نیک و منصفانه بود اگر این دو حربه (مهریه سنگین و حق مطلق مرد در مورد طلاق) از دست زن و مرد گرفته میشد. این دو حربه آنقدر جنگ افروز است و کارآمد! که سوءاستفاده از آن حتی توسط وکیل نیز توصیه میشود.
هنگامی که زن قصد جدا شدن از همسرش را دارد به او توصیه میشود: نگو طلاق میخواهم، بگو میخواهم زندگی کنم اما مهریهام را میخواهم! و با تحت فشار گذاشتن شوهر بهوسیله مهریه سنگین، راضی به طلاق دادن زن میشود و نیز هنگامیکه مرد در زندگی با همسرش به بن بست رسیده و قصد جدایی دارد اما قادر یا مایل به پرداخت مهریه نیست، وکیل به او توصیه میکند: بگو، باشه مهریهاش را قسط بندی کنید، مهریه را میپردازم اما زنم را طلاق نمیدهم و میخواهم با او زندگی کنم و چنان سرد و بیمهر با او زندگی کن تا مهریهاش را ببخشد و جدا شود! واقعیت آن است که داشتن فرصتهای قانونی یک سویه و ناعادلانه میتواند زن یا شوهر را به سوی رفتار و توقعات غیرمنطقی و غیرانسانی براند و چنین برخوردهایی موجب عکسالعملهای مشابه (رفتار ظالمانه و غیرمنطقی) خواهد شد.
تواناییهای روحی انسانها متفاوت است. ایدهآل و رویایی است اگر از زن یا مرد بخواهیم که در مقابل رفتار خودخواهانه و غیرمنصفانه همسرش، یکپارچه صبوری، انعطاف و بزرگواری باشد و همواره عاقلانه و صادقانه عمل کند. ما در جامعه با انسانهای معمولی سر و کار داریم نه معصومین!
هنگامیکه زنی پس از گذشتن مدت کوتاهی از زندگی مشترکش به بهانههای واهی یا توقعات نابهجا، مهریه چندصد یا چندهزارسکهایاش را مطالبه میکند و چه بسا همان مهریه سنگین، او را دچار وسوسه میسازد تا بهجای گذشت و فداکاری و همکاری با شوهر، ناسازگاری پیشه کند، چندان غیرطبیعی نیست که شوهر نیز احساس مظلومیت و فریبخوردگی کرده و برای گریز از این فریبخوردگی و شکست، اگر ملک و اموالی داشته باشد به نام خویشانش به ثبت برساند. عاقلانه و منطقی است که در قوانین برخی کشورها، اموال و داراییهای زن و شوهر، ابتدای ازدواج به شکل قانونی ثبت میشود و زن و شوهر در داراییهایی که پس از ازدواج و در کنار یکدیگر بهدست میآورند، شریک یکدیگر میشوند.
اینکه زنی بلافاصله پس از ازدواج، به نام مهریه، مالک ارث پدر یا سرمایهای که مرد پس از سالها کار و تلاش اندوخته است بشود، چندان منصفانه نیست. نکته شگفتآور و آزاردهنده دیگر درباره تعیین میزان مهریه، بیتوجهی به تعداد سالهای زندگی مشترک است. در تعیین مهریه، هیچ ذکری از طول زمان زندگی مشترک به میان نمیآید، در حالیکه زنی که 10 یا 20سال از عمر و جوانی و توانش را در کنار همسر و همراه او در فرازونشیبهای زندگی گذرانده و مراقب فرزندان بوده، به واقع از جهت حقوق مادی بسیار متفاوت است با زنی که چند ماه پس از زندگی مشترک مطالبه مهریه میکند. گویی از یاد رفته است که آن چیزی که مهریه را سنگین میکند، شرایط عقد دائم است و شوهر چنان مهریهای را در ازای یک زندگی مشترک دائمی میپذیرد، نه برای چند ماه یا یکی دو سال در کنار همسر بودن.
مهریه در بیشتر موارد گریبانگیر قشر متوسط جامعه است. مردان متمول بهلحاظ مالی یا بهدلیل اینکه بیشتر اهل حساب و کتاب هستند، اصلا مهریه سنگین را نمیپذیرند یا اگر بپذیرند و ناچار به پرداخت آن شوند، چندان فشاری حس نمیکنند یا برای فرار از آن اموال و داراییهای خود را به نام نزدیکان به ثبت میرسانند. شوهرانی که مالی برای از دست دادن و پرداختن مهریه ندارند نیز چندان نگران نیستند، بیشتر کشمکشها و درگیریها برای پرداخت یا مطالبه مهریه در زندگیهای مشترک قشر متوسط جامعه دیده میشود.
مشاهده دقیق و نکتهسنجی در موارد متفاوت مطالبه، پرداخت و به اجرا گذاشتن مهریه، میتواند قانونگذاران را در تصحیح قوانین مهریه یاری دهد. پرداخت و مطالبه مهریه نباید بهگونهای باشد که مردی را ورشکست کرده و زندگی مشترک بعدی او را ناممکن سازد و زنی را بیزحمت، به یک ثروت و مال بادآورده برساند.
میزان مهریه اگر معقول و قابلدسترس باشد بسیار بهتر از آن است که ارقام نجومی داشته باشد اما غیرقابل وصول باشد و تنها بهکار تهدید و به زندان کشاندن شوهر و... بیاید؛ مثلا شاید بتوان برای زنان، بهویژه زنان خانه دار، حساب بانکی تدارک دید که شوهر از ابتدای زندگی مشترک ملزم باشد بخشی از درآمدش را بهعنوان مهریه و حقوق مادی زن به آن حساب واریز کند.
همچنین مردی که محکوم به پرداخت مهریه سنگین (که غافلانه پذیرفته است) شده یا اموالش توقیف شده، میتواند زن را طلاق ندهد و آنقدر او را آزار دهد تا زن برای طلاق گرفتن، نهتنها از مهریه بگذرد، بلکه مبلغی نیز به شوهر تقدیم کند تا طلاقش دهد و از سوی دیگر زنانی نیز هستند که بلاتکلیفی و طلاق نگرفتن، چندان آزارشان نمیدهد که خود دستی در آزاررسانی دارند و پس از بهدست آوردن مهریه، چنان مرد را آزار میدهند که خود شوهر در پی طلاق و رهایی برمیآید.
یکی از کارکردهای پنهان مهریه، تلاش برای امنیت بخشیدن به زندگی زن مطلقه است که در جامعه کنونی ما از امنیت اجتماعی و اقتصادی لازم برخوردار نیست، گویی تاوان این عدمامنیت را شوهران پیشین این زنان باید بپردازند، در حالیکه سازمانها و نهادهای دولتی و اجتماعی مسئول واقعی ایجاد این امنیت هستند و نیز با توجه به آمار روبه فزونی طلاق در جامعه، نیازمند فرهنگسازی و برنامهریزیهای فرهنگی فراوان و گسترده هستیم تا اینگونه زنان نیز بتوانند با آرامش و امنیت در جامعه زندگی کرده و در عرصههای مختلف اجتماعی حضور فعال داشته باشند.خشک بودن قوانین و یکسویهنگری آن شاید بتواند شکل ظاهری خانواده را حفظ کند، اما کانون زندگی مشترک را از ارزشهای انسانی و کارکردها و اهداف واقعی تشکیل خانواده، تهی میسازد.زن و شوهری که بهدلیل مهریه سنگین یا نداشتن حق طلاق زن در کنار یکدیگر ماندهاند، گرچه نام یکدیگر را بهعنوان همسر، در شناسنامه دارند اما دچار طلاقهای عاطفی و روانی، افسردگی، زندگیهای سرد و بیمهر یا خیانت میشوند.
اگر مردی از همسرش دلزده و به او بیمهر و بیباور شده باشد، مهریه سنگین او را عاشق همسرش نمیسازد و راه گریز از خانه را برای او باز میکند و برخلاف آنچه بسیار شنیده میشود، حق طلاق زن، او را از زندگی خانوادگی گریزان نمیسازد بلکه شوهر را بدان سوی میراند که اگر به همسر و زندگی مشترکش علاقهمند است مراقب اخلاق و رفتار خود باشد، چراکه میداند اگر زن بیش از تاب و توانش آزار ببیند، خواهد رفت و روی دیگر این سکه (حق مطلق مرد برای جدایی) آن است که مرد چندان انگیزهای برای اصلاح رفتار خود ندارد، زیرا زن را مجبور به سازگاری و ماندن میبیند و میداند.
برای داشتن زندگیهای مشترک پایدار، بهتر است به دختران خود بیاموزیم بهجای مطالبه مهریههای سنگین، بیش و پیش از هر چیز در شناخت و انتخاب همسر دقت کنند، مهارتهای فکری و تواناییهای روحی و آگاهیهای خویش را برای انتخاب همسر شایسته و ساختن زندگی مشترک گسترش دهند و در پی داشتن شغل و درآمد و استقلال اقتصادی باشند تا بهجای گشتن بهدنبال شوهر پولدار و چشم بستن برهمه معیارهای انسانی، یار و همراه و دوستی شایسته برای زندگی مشترک برگزینند یا اگر زندگی مشترک به بنبست رسید، بهدلیل نداشتن توانایی مالی، محکوم به سوختن و ساختن یا نیازمند مهریه نباشند و حق طلاق، حق حضانت فرزند، داشتن شغل و حق ادامه تحصیل و... را به شکل مساوی با شوهر در عقدنامه رسما برای خود به ثبت برسانند.