دلیل این امر به انسانشناسی الهیای باز میگردد که در پشت این آرمانهای دینی قرار گرفتهاست؛ بهگونهای که اگر به قرآن و سیره پیامبر رجوع کنیم؛ میبینیم که معیار برتری انسانها نه به مال و مکنت بلکه به میزان نزدیکی آنها به خداوند و پیشه کردن تقوای الهی است. با این حال که اسلام بر صلحطلبی تأکید دارد و این آرمان را جهانشمول میخواهد اما هیچگاه اجازه نمیدهد که امت اسلامی و مسلمانان در شرایط بد و دشواری قرار گیرند. از اینرو اسلام همواره در کنار آرمانهای آشتیجویانهاش، خواستار ارتقای عزت مسلمانان و حفظ کیان و آبروی آنها در میان صاحبان ادیان و فرهنگهای گوناگون است. این آموزه اصیل همواره محل اعتنا و توجه علمای اسلام در طول تاریخ اسلام در تدوین حقوق شهروندی و سیاسی امت اسلامی بودهاست. بر همین اساس بود که رهبر معظم انقلاب چندی پیش در جمع فرماندهان نیروی دریایی بوشهر ضمن بیان ارج و احترام اسلام نسبت به فرهنگ صلح دوستی، مفهوم تازهای را در حوزه روابط بینالملل وارد کردند. مفهوم اقتدار اسلامی موردنظر ایشان ریشه در همین تلقی و آرمان اسلامی دارد. بهنظر ایشان ملت اسلامی باید ضمن حفظ اقتدار و عزت خود به گسترش فرهنگ نوع دوستی کمک رساند. بیتردید این راهبرد میتواند مبنایی برای روابط صلحآمیز با دیگر ملل دنیا تلقی شود. آنچه از پی میآید گفتوگویی است با حجتالاسلام محسن غرویان درباره فرهنگ صلحخواهی اسلامی و چگونگی حفظ اقتدار ملی با اشاره به سخنان اخیر مقام معظم رهبری.
- جایگاه جنگ، تضاد، تعارض و تزاحم و یا صلح و آرامش در عالم طبیعت و ماوراء طبیعت چگونه است؟
جنگ و صلح 2 واژه متضاد و یا متناقض هستند، سؤال این است که چرا جنگ و نه صلح؟ و یا چرا صلح و نه جنگ؟ پرسش اساسی این است که مبدأ جنگ و صلح در عالم طبیعت است، چراکه قلمرو تضاد و تعارض و تزاحم، عالم ماده است والا در عالم ماوراءالطبیعه و مجردات، تضاد و تعارضی نیست. خداوند موجودی است که فاقد هوی و هوس و امیال طبیعی است. همچنین خداوند موجود مادی و جسمانی نیست که محل عروض عوارض متضاد باشد. عالم مجردات نیز عاری از تزاحم امیال و کشاکش هوسهاست و اما در عالم طبیعت و ماده، انرژیهای متضاد و امیال متعارض وجود دارند. حیوانات و ازجمله انسان از آن حیث که موجوداتی وابسته به عالم طبیعت و ماده هستند، محکوم به قوانین این عالم بوده، لاجرم گرفتار تضاد و تزاحم هستند. بنابراین در عالم الوهی و در قلمرو ربوبی، صلح مطلق حاکم است. صفات خدا هیچیک با یکدیگر در جنگ و تضاد نیستند و هیچ وجهی از وجوه خداوند با وجوه دیگر تضاد ندارد. حیطه وجودی حق (جل و علی) بهگونهای است که اسماء و صفات او در صلح و آرامش مطلق قرار دارند و هیچگونه تعارض و تناقضی در صقع (جایگاه) ربوبی نیست.
- تضاد و تعارض و جنگ میان آدمیان یا در عالم طبیعت از کجا ناشی میشود؟
آدمیان هر یک مظهر اسمی از اسمای حسنای الهی و صفتی از صفات علیای ربانی هستند و هیچیک نمیتوانند مظهر جمیع اسماء و صفات باشند و لذا موجود جامع نیستند. تضاد و تعارض و جنگ بین آدمیان نیز از همین عدمجامعیت نشأت میگیرد. اگر انسانها میتوانستند وجود جامع باشند و هر یک به جامعیت مطلق میرسیدند، هرگز جنگ و نزاعی رخ نمیداد و عالم انسانیت نیز مانند عالم الوهیت و ربوبیت، در صلح مطلق بود. پس برای کاهش نزاع و جنگ در میان آدمیان، میبایست هرچه بیشتر به خدا نزدیک شد و از شیطان بیشتر فاصله گرفت. خدا و شیطان بهترتیب مظهر وحدت و کثرت هستند و هرچه شما از کثرت فاصله بیشتری بگیرید، به اوج وحدت نزدیکتر میشوید و هم از این روست که مقام کثرت، جایگاه نزاع و کشمکش است و مقام توحید، خاستگاه صلح و آرامش «الا بذکرالله تطمئن القلوب» دنیای آدمیان اگر مظهر امیال شیطانی باشد، هرگز روی صلح و آرامش را نخواهد دید و دائماً در آتش جنگ و نزاع خواهد سوخت. صلح کل وقتی است که انانیتها از بین برود و بساط کثرت برچیده شود و روح واحد در کالبدهای متعدد متجلی گردد و ملتهای کثیر، ملت واحد شوند و دولتهای گوناگون، تحت حکومت واحده جهانی درآیند!
- آیا دوران کنونی به این معناست که انسانها گرگ یکدیگرند؟!
آنان که در فضای فلسفه الهی تنفس کردهاند و تعقل را در کنار معارف وحیانی برگزیدهاند، هرگز نگفته و نمیگویند که «انسانها گرگ یکدیگر هستند!» اینگونه سخنان نزاعآفرین و تئوریهای خشونتبار، محصول دستگاه فکری کسانی است که اسیر شهوات و امیال زمینی هستند.
بر مبنای فلسفه اسلامی، هرگز چنین نمیاندیشیم که انسانها گرگ یکدیگرند. قرآن میفرماید: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان! تو به سوی پروردگارت در تلاش و حرکتی و سرانجام او را ملاقات خواهی کرد!» آیا انسانهایی که همه به سوی یک هدف و یک مقصد در حرکتند، گرگ یکدیگرند؟! ما به این سخن هابز که آدمیان گرگ یکدیگرند، شدیداً انتقاد داریم و آنرا ترسیم نادرستی از انسانشناسی میدانیم و در زمره فلسفههایی تلقی میکنیم که مبدأ و منشأ خشونت و نزاع شمرده میشوند.
- اصالت در دعوت الهی با صلح است یا جنگ، ممکن است کسی بگوید که خداوند این حالت را در نهاد ما قرار دادهاست.
خداوند موجودی «حی» است و حیات را دوست دارد. چه اینکه خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد: «انالله جمیل و یحبالجمال» پس میتوانیم بگوییم: «انّالله حی و یحب الحیات» از سویی، جنگ و نزاع باعث از بین رفتن حیات است! و لذا جنگ و نزاع نمیتواند محبوب خداوند باشد، چرا که سبب زوال حیات است و اگر خداوند عدمالحیات را نمیپسندد، قطعاً سبب زوال حیات را نیز نمیپسندد. بر پایه این مبنای فلسفی و عرفانی در اندیشه اسلامی، ما معتقدیم که اصالت در دعوت الهی، با صلح است و نه با جنگ؛ نیز در همه کتب آسمانی و ازجمله در قرآن، اصالت با صلح است و نه با قتال و جنگ؛ دعوت بر قتال و جنگ مقدم است. با دقت در مفهوم دعوت به این نکته میرسیم که همواره بین همه آدمیان، یک نقطه مشترکی برای تفاهم هست که دعوت براساس آن شکل میگیرد والا اگر بین انسانها، تنازع و تباین مطلق بود، دعوت معنایی نداشت و لذا قرآن کریم میفرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» پس میتوانیم نتیجه بگیریم که در ادیان الهی «اصاله الدعوه» حاکم است و اصاله الدعوه مبتنی بر اصالة الصلح و همسوی با آن است و ایندو بر «اصالة الجهاد» تقدم رتبی دارند.
- برخی از منتقدان و مخالفان، اسلام را دین جنگ تعبیر میکنند و حتی دوران پیامبر(ص) را پر از جنگ دانستهاند که نشان از خصلت جنگدوستی اسلام است، شما چه پاسخی به این افراد دارید؟
جنگ و خونریزی از اساس مخالف با اسلام است و اسلام دین سلم است و انسانها را به سلم و آشتی و صلح و مسالمت دعوت میکند. خود کلمه اسلام نیز از همین ریشه است و پیامآور صلح و سلم و آرامش است و همچنین کلمه سلام که ما مسلمانها تکرار میکنیم و وقتی با یکدیگر روبهرو میشویم سلام و السلام علیک و السلام علیکم میگوییم همه قرینههایی است دال بر اینکه فرهنگ اسلامی، فرهنگ سلم و سازش و آشتی با مکاتب و ادیان مختلف است. دعوت جهانی و کلی اسلام، به صلح و سلم و آرامش است: «ادخلوا فی السلم کافه» همگی در صلح و آرامش داخل شوید. از اینرو آنچه در جهان معاصر مطلوب قرآن است این است که همه جوامع و ملل در کمال آرامش و امنیت، در کنار یکدیگر زندگی و در راستای ارزشهای اخلاقی و انسانی همچون احترام متقابل و حفظ حقوق یکدیگر حرکت کنند و عقل و تدبیر خویش را به کار گیرند و هیچ دولت و ملتی بهخود اجازه و حق زورگویی و چپاول و سلطه بر ملتهای دیگر را ندهد. ملتها و جوامع نیز همچون افراد انسانی، دارای استعدادهای مختلف و ظرفیتهای گوناگون هستند و از دیدگاه اسلام و قرآن به مصداق «لیس للانسان الاما سعی» هر ملتی باید زمینه رشد داشته باشد تا به آنچه ظرفیت و استعدادش را دارد نایل شود. همه آیات جهاد و قتال که در قرآن شریف آمدهاست، پس از دعوت و گفتوگو مطرح میشوند و از دیدگاه قرآن، جنگ بدون دعوت، و قتال بدون گفتوگوی منطقی، مطلوب نیست. هدف اصلی انبیاء همواره هدایت است و نه جنگ و قتال.
- پس جهاد در اسلام بهخصوص جهاد ابتدایی که با مشرکین، مخالفین و معاندین در اسلام توصیه شده به چه معناست؟
در حقیقت جهاد در اسلام پس از دعوت مطرح میشود، یعنی اول اسلام انسانهای دیگر را دعوت میکند و براساس منطق و استدلال به سمت ارزشهای اخلاقی و عقلانی و پس از دعوت است که اگر کسانی مقاومت کردند اسلام دستور میدهد که با آنها برای برقراری ارزشهای انسانی پیکار کنید. وقتی که اسلام میگوید 2 نوع جهاد ابتدایی و دفاعی وجود دارد، اگر دقت شود همان جهاد ابتدایی هم نوعی جهاد دفاعی است. یکسری ارزشهای انسانی مانند صلح، عدالت، آرامش، امانت، عفت و پاکدامنی و... وجود دارد که باید در روی کره زمین در بین همه انسانها محترم شمرده شود، حال اگر انسانهایی مثل مشرکین، معاندین، منافقین، ظالمین، ستمگران و کفار آمدند و این ارزشهای عقلانی و انسانی را زیر پا گذاشتند اسلام دستور داده که از ارزشها دفاع کنید، یعنی دفاع در واقع دفاع از ارزشهای عقلانی و انسانی است و جهاد ابتدایی با مشرکین و کفار هم در حقیقت برای دفاع از ارزشهای عقلانی و الهی است. بنابراین در حقیقت جهاد در اسلام یک نوع است و آن هم جهاد دفاعی است و جهاد ابتدایی هم بازگشت به همان جهاد دفاعی است.