«انگار تقدیر اینطور بود که این دفتر اینگونه بسته شود.» چه بسا اینکه ابراهیم حاتمیکیا همراه با گروه روایت فتح، برنوهایی را که اول جنگ در دست رزمندگان دیده بود در مرصاد هم میدید. «ازاین تفنگهای خیلی قدیمی در مرصاد هم بود؛ تفنگهایی که داخل ماشین جا نمیگرفت. بعضیها حتی با ماشین ژیان آمده بودند توی خط و داخل ماشینها پر از آدم بود.» تحلیل سرکرده منافقین از اوضاع داخلی ایران این بود که ایران در هیچ شرایطی قطعنامه را نمیپذیرد و «پذیرش قطعنامه نشاندهنده این است که هیچ پایگاه و هیچ سنگری برای رهبران ایران نمانده است»!
در چنین شرایطی و با تصور باطل جدایی مردم از رهبری، دست به عملیاتی زدند که طرح آن 24ساعته ریخته شده بود. قرار بود در عرض 33ساعت تهران فتح شود؛ همچنان که در اول جنگ صدام خیال تکرار قادسیه را در سر میپروراند؛ فتح سهروزه ایران را. نام عملیات را هم گذاشته بودند «فروغ جاویدان». سرکرده منافقان در همان جلسه توجیه عملیات گفته بود که «جمعبندی نهایی در میدان آزادی»! آنقدر از موفقیت خود اطمینان داشتند که بسیاری از لوازم شخصی خود را که یک نیروی عملیاتی به هنگام عملیات به همراه ندارد، با خود بردند، به خیال اینکه در تهران لازمشان میشود؛ از پاسپورت گرفته تا عکسهای خانوادگی و شماره تلفن دوستان و آشنایان. یادشان نبود که «ان ربک لبالمرصاد...».