شب گذشته در میدان تجریش تهران مشغول گشت و گذار و خرید بودم. میدان تجریش عموما آنقدر شلوغ و پر تنوع است که گذشت زمان چندان محسوس نیست.
هوا کمکم داشت تاریک میشد و خنکی هوا گزندهتر. خستگی ناشی از پیادهروی طولانی مدت هم مزید بر علت شده بود. دلم جایی برای استراحت میخواست و خوراکی گرم که جانم را از درون آرام کند.
مغازه خوراکی فروشی که با نوشتههای درشت روی شیشه، رهگذران را دعوت به خوردن حلیم و آش رشته میکرد، نظرم را جلب کرد بدون معطلی وارد شدم و یک کاسه آش رشته خریدم. نمیدانم باید بگویم جای شما بسیار سبز یا خیر؟!
با ولع تمام مشغول خوردن آن بودم که ناگهان جسمی نامربوط را در دهانم احساس کردم. به آرامی آن شی را که مانند یک سیخ کوچک بود بیرون آورده نگاهی به آن انداختم و با خود گفتم شاید چوب نعنا است.
چوب نعنا! را کنار سینی گذاشتم و دوباره مشغول خوردن شدم که ناگهان جسمی بزرگتر که احساسی به مراتب بدتر از دفعه اول در من ایجاد کرد را در دهانم احساس کردم. اطرافم را نگاهی کردم تا مطمئن شوم کسی مرا نگاه نمیکند. به آرامی آن را از دهانم بیرون آوردم. بسیار تعجب کردم. اما تنها چیزی که توانست به من آرامش دهد این بود که چیزی که داخل آش رشته پیدا کردم، یک شی کاملا زمینی بود و از خارج جو زمین یا مثلا دیگر کرات به زمین نیامده بود.
این شی چیزی نبود جز قسمتی از پر یک پرنده که احتمالا برای آغاز سال تحصیلی سلمانی رفته بود و قسمت کوتاه شده پر ایشان سر از کاسه آش رشته بنده در آورده بود.
واقعا در شرایط فعلی و با شیوع برخی بیماریهای مهلک و تاکید مداوم بر رعایت مضاعف بهداشت در تهیه و توزیع غذا، چرا هیچ نظارتی بر کار اماکن و غذافروشیهای این چنینی نمیشود؟