سرطان یکی از این بیماریهاست که ریشه در ساختار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه و رفتارهای اجتماعی، تصمیمهای سیاستگذاران وسیاستمداران، رفتارهای فردی و عملکردهای سلولها و عناصر تشکیلدهنده آنها دارد. در کشور ما سومین علت مرگ را سرطانها تشکیل میدهند و روزانه حدود 110 نفر بهدلیل سرطان فوت میکنند. حداقل هزینههای درمان این بیماری 6هزار میلیارد دلار در سال در دنیاست و پیشبینی میشود تا سال 2030 نخستین علت مرگومیر در دنیا شود و در کشور ما نیز شاهد روند رو به رشد سرطان باشیم.
در دو دهه آینده موارد بروز سرطان بیش از دوبرابر خواهد شد. افزایش امید به زندگی، افزایش مصرف دخانیات، کاهش فعالیت فیزیکی و تغذیه نامناسب مهمترین عوامل افزایش این خطر رو به رشد در جامعه هستند. دراین مجال قرار نیست وارد بحث آمار یا انواع سرطانها شویم بلکه سؤال اصلی این است که آیا امکانات تشخیصی، درمانی و حمایتی بیماران مبتلا به سرطان در کشور تا دو دهه آینده دو برابر خواهد شد؟ و با فرض خوشبینانه اگر این امکانات هم مهیا شود آیا به صلاح مردم نیست که بیشتر روی بحث آموزش، غربالگری و تشخیص زودرس تاکید داشته باشند تا درمان؟ آیا صرف افزایش مراکز شیمیدرمانی میتواند مشکلات را ریشهای درمان کند؟
آیا هنوز وقت آن نرسیده که سیاستگذاران بهداشتی، افزایش آگاهی عموم جامعه را در مورد سرطان بهعنوان اولویت بهداشتی در نظر گرفته و پیشگیری از سرطان را بهصورت جدی در دستور کار خود قرار دهند تا دیگر بحث غربالگری سرطانها بهدلیل عدمتخصیص اعتبار درحاشیه نماند؟متأسفانه بسیاری از مدیران راغب نیستند درگیر برنامهای شوند که در زمان مدیریت آنها به ثمر نمیرسد و این امر درمیان مدیران بهداشتی کشور نیز که ارتباط مستقیم با جان مردم دارند هم مشهود است. بنابراین اگر در جامعه فرهنگ سازی شود که این فعالیت بهعنوان یک مهم مورد توجه سیاستگذاران باشد، میتوان امیدوار بود که مدیران آینده نتیجه فعالیتهای مدیران فعلی را مشاهده کنند. اما مهمترین چالش در مورد پیشگیری از سرطان، زمانبر بودن این برنامه است، بهطوری که در خوشبینانهترین حالت، بیش از سهدهه فعالیت مستمر لازم است تا میزان بروز سرطان کاهش یابد.