به گزارش ای بی سی نیوز اداره بودجه کنگره (CBO) این هفته نتایج یک بررسی را منتشر کرد که به مقایسه میزان درآمد واقعی پس از کسر مالیات خانوارها در فاصله سالهای 1979 تا 2007 در آمریکا پرداخته است.
بر اساس نتایج این بررسی در حالیکه درآمد یک درصد آمریکاییان که بالاترین میزان ثروت را دارند، تقریبا سه برابر شده است، میزان افزایش در پلههای پایینی این نردبان اقتصادی بسیار کمتر بوده است.
پس از یک درصد بالایی، درآمد 20 درصد بعدی از لحاظ میزان ثروت 65 درصد افزایش یافته است؛ گرچه میزان افزایش درآمد در این گروه دوم بسیار سریع تر از 80 درصد باقیمانده جامعه است، اما فاصله زیادی تا میزان افزایش درآمد صدک بالایی دارد.
این تغییرات نشان می دهد که چگونه ثروتمندان در سه دهه گذشته قسمت عمده افزایش درآمدها را به خود اختصاص داده اند.
جان باولر، رئیس سرویس ریسک کشورها در واحد اطلاعاتی اکونومیست میگوید یک چهارم بالایی جامعه آمریکا از لحاظ ثروت سهمشان را درآمدها افزایش دادهاند، در حالیکه سهم سه چهارم پایینی از درآمدها کاهش یافته است.
این گزارش میگوید حتی بدون رشد درآمدی صدک بالایی، نابرابری درآمدی در طول این سالها افزایش مییافت، "اما امکان نداشت نابرابری به این حد برسد."
CBO میگوید دلیل این رشد سریع درآمد صدک بالایی "کاملا مشخص نیست"، گرچه عللی احتمالی مانند ابداعات تکنیکی که بازار کار را به نفع ابرستارههایی "هنرپیشهها، ورزشکاران و موسیقیدانان" تغییر داده است، تغییرات در میزان پاداشهای مدیریتی، افزایش مقیاس فعالیتهای بخش مالی اقتصاد را میتوان مطرح کرد.
باولر میگوید تکنولوژی فرصتهایی را برای کارکنان با مهارتهای بالا فراهم میکند، و برخی از شغلهای روزمره را مازاد بر احتیاج میکند. به گفته او نقش جهانی شدن هم بحثبرانگیز است.
او میگوید: "حتی برخی از سیاستگذارانی که به طور سنتی طرفدار تجارت آزاد هستند، در حاضر درباره منافع جهانیسازی برای خانوارهای کمدرآمد و با درآمد متوسط آمریکایی، حتی اگر این خانوادهها از کالاهای ساختهشده ارزانتر وارداتی نفع برده باشند، ابراز تردید میکنند."
ماتیو داود، استراتژیست سابق جرج دبلیو بوش معتقد است با وجود اینکه آمریکاییها نابرابریهای درآمدی را در کشور قبول کردهاند، اما دریافتن این موضوع که فرصتهای اقتصادی برای خودشان و فرزندانشان در حال از دست رفتن است، احساس نومیدی میکنند.
داود میگوید: "آنها احساس میکنند قادر به بالا بردن سطح زندگیشان نیستند. احساس میکنند که گیرافتادهاند و هیچ بلیط بختآزمایی هم وجود ندارد که آنها را به طبقه بالاتر برساند."
آنچه این نومیدی آمریکاییان را بدتر میکند، رفتار ترجیحی دولت با ثروتمندان به خصوص در بخش تجارت است.
داود میگوید: "مردم وال استریت و تامین نقدینگی بوسیله دولت برای آن را میبینند. آنها با خودشان فکر میکنند : من با کسب و کار کوچکم سعی میکنم اقساط خانهام را بدهم، سعی میکنم دخل و خرجم را جور کنم، اما اگر نیاز به کمک داشته باشم، کسی به کمک من نخواهد آمد."
به گفته داود این احساس نومیدی است که به رشد جنبشهایی در جناح "راست و چپ" مانند "تی پارتی" و "وال استریت را اشغال کن" انجامیده است.