وی طی دوران رهبری خود به تناوب از یک قهرمان انقلابی به چهرهای مطرود در سطح بینالمللی، یک شریک استراتژیک مهم و باز هم چهرهای منفور تبدیل شده است.قذافی فلسفه سیاسی خود را در قالب کتاب سبز معروفش توضیح داده است؛ کتابی که به باور وی به حدی مؤثر و پرنفوذ بوده که گوی سبقت را از آرمانهای افلاطون، لوقا (حواری مسیح و صاحب یکی از انجیلهای چهارگانه) یا کارل مارکس ربوده بود.
معمر قذافی بارها در جمع رهبران عرب و جامعه بینالمللی با ظاهری نامتعارف حاضر شده بود. او به شکلی عجیب لباس میپوشید و علاقه وافری به سخنرانیهای طولانی و حرکات غیرعادی داشت.
یک تحلیلگر عرب به تازگی او را به پیکاسوی خاورمیانه تشبیه کرده است، هرچند این پیکاسو به جای مراحل آبی، سرخ و کوبیسم (مراحل تکامل هنری پابلو پیکاسو، نقاش سرشناس اسپانیایی)، دورهای عربگرا، زمانی اسلامگرا و باز دورهای طرفدار وحدت آفریقا بوده است.
وعدههای نخست
معمر قذافی در روزهای پر تب و تاب سال1969، هنگامی که طی یک کودتای نظامی بدون خونریزی قدرت را در لیبی به دست گرفت و سالهای نخست دهه1970، یک نظامی جذاب و کاریزماتیک محسوب میشد.قذافی بهعنوان یک مرید راسخ جمال عبدالناصر، رئیسجمهور فقید مصر تلاش کرد همچون او شرایط اقتصادی ناگوار حاصل از سلطه خارجیها را از کشورش بزداید.هدف عبدالناصر کانال سوئز بود، در حالی که قذافی چشم به صنعت نفت لیبی داشت.در اواخر دهه1950 بود که منابع نفت در لیبی کشف شد اما استخراج آن تحت کنترل شرکتهای نفتی خارجی بود که نیمی از عواید نفت لیبی را به جیب میزدند.سرهنگ قذافی خواهان بازنگری در قراردادهای نفتی کشورش شد و تهدید کرد که در غیراین صورت تولید نفت را متوقف خواهد کرد.
وی خطاب به مدیران شرکتهای نفتی چنین گفت: مردمی که 5هزار سال بدون نفت زندگی کردهاند، میتوانند برای رسیدن به حقوق مشروع خود چند سال دیگر را نیز بدون نفت سر کنند.شگرد قذافی گرفت و لیبی تبدیل به نخستین کشور در حال توسعه شد که بخش عمده عواید حاصل از تولید نفت خود را به دست میآورد. سایر ملل نیز این رویه را در پیش گرفتند و شکوفایی حاصل از فروش نفت در جهان عرب در دهه1970 آغاز شد.لیبی در بهرهگیری از عواید نفت نیز پیشگام جهان عرب بود. با درآمدی در حد کشورهای عرب حوزه خلیجفارس و جمعیتی اندک، قذافی به سرعت تبدیل به یک نظریهپرداز سیاسی متکی به ثروت نفت شد.هرچند به جای پیگیری دکترین ملیگرایی عربی یا دنبال کردن مصرفگرایی مفرط کشورهای نفتی خلیجفارس، شخصیت دمدمی مزاج قذافی، لیبی را در مسیر دیگری قرار داد.
معمر قذافی در سال1942 در دل صحرا و در دامان خانوادهای چادرنشین و بدوی به دنیا آمد. وی قطعا فردی باهوش و دارای قابلیتهای رهبری بود؛ هرچند وی به جز تعالیم سنتی قبایل صحرا و آنچه در ارتش لیبی آموخته، از آموزش و تحصیلات عالیه بهرهای نبرده است.با این همه در اوایل دهه1970 وی تلاش کرد خود را یک فیلسوف در عرصه سیاست نشان دهد و نظریه سومی را در آن زمان- در کنار سرمایهداری غربی و سوسیالیسمشرقی- ارائه کرد؛ نظریهای که در قالب کتاب سبز معروفش ارائه و منتشر شد.قذافی مدعی بود نظریه او تناقضات سرمایهداری و سوسیالیسم را برطرف میکند و جهان را در مسیر انقلاب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قرار داده، مردم ستمدیده را در سراسر جهان آزاد میکند.
آنچه قذافی نظریه خود میخواند در واقع انتقاداتی احمقانه بود و طرفه آنکه کتابی که هدف ظاهری آن برداشتن غل و زنجیر از پای ستمدیدگان بود، خود عامل به انقیاد درآوردن مردم لیبی شد.
نتیجه نظریه قذافی که کوچکترین مخالفت یا نظر جایگزینی را تحمل نمیکرد، ازبین رفتن بقایای قانون و حقوق مدنی و ریشهکن شدن مشارکت واقعی مردم در امور لیبی شد.کتاب سبز قذافی میگوید که راه نجات جامعه، انتخابات- که رهبر لیبی آن را دیکتاتوری اکثریت میخواند- یا سایر نظامهای سیاسی نیست بلکه تشکیل کمیتههایی مردمی برای اداره تمام شئون جامعه است.
اما برخلاف نمودارهای نظام مورد نظر قذافی، آنچه در عمل در لیبی روی داد، یک هرم بهشدت مبتنی بر سلسله مراتب بود؛ هرمی که در رأس آن خانواده قذافی، متحدانش و نیز تشکیلات امنیتی مخوف و غیرمسئول وی قرار داشتند. مردم لیبی در واقع وادار به حضور در کمیتههایی شدند که فاقد هر نوع قدرت، اختیار و بودجهای بودند، در حالی که هر نوع صدای ناهمگون و مخالفی در این اجتماعات با زندان پاسخ داده میشد.مجازات هر نوع اظهار نظری درباره تغییر قانون یا ارائه اطلاعاتی که وجهه کشور را خدشهدار کند، زندان در حد حبس ابد بود.داستانهای بسیاری درباره شکنجه، حبسهای طویلالمدت، اعدام و ناپدید شدن مخالفان بر سر زبانهاست؛ نتیجه آنکه بسیاری از شهروندان تحصیلکرده و باکفایت لیبی طی دهههای گذشته ترجیح دادند به جای آنکه بیش از این خود را به حماقت بزنند، راهی تبعیدی خودخواسته شوند.